Montag, 11. Juni 2007

دستاورد ولسي جرگه در سال دوم کاري آن 21/3/1386



دوشنبه 21 جوزا 1386 الاثنين 25 جمادى الاول 1428 Mon 11 Jun 2007


اخبار
افغانستان
جهان


دستاورد ولسي جرگه در سال دوم کاري آن 21/3/1386
وظيفه پارلمان نظارت بر عملکردهاي دولت است. اما هنوز هم نظارت پارلماني به عنوان خصومت پارلماني تلقي مي گردد. ما مسئوليت خويش را در سايه قانون اساسي پيش مي بريم، اين مربوط دولت است که نظارت هاي ما را به چه ديد مي بيند.
مطلب فوق را محمد يونس قانوني رئيس ولسي جرگه دريک کنفرانس خبري اظهار داشت، که در آن از دستاوردهاي پارلمان در سال دوم تقنيني سخن مي گفت.
بنا به اظهارات آقاي قانوني هدف از اين نشست برشمردن دستاوردها و اجراات مجلس نمايندگان در دور اول سال دوم تقنيني عنوان گرديد.
مجلس نمايندگان دومين سال کاري خويش را به تاريخ اول دلو سال 1385 آغاز و به تاريخ 16 جوزا سال 1386 به پايان رساندند.
به عقيده رئيس ولسي جرگه اجلاس سال دوم مجلس نمايندگان با تفاوت اساسي نسبت به سال گذشته داير گرديده و از نتايج بهتري برخوردار بود.
به گفته آقاي قانوني تجربيات يکساله وکلا در سال اول کاري و استراتيژي موثر وکلا در جهت تمرکز جلسات و تصميم نمايندگان کمک خوبي درجهت اجراات و تصاميم نمايندگان بود.
رئيس ولسي جرگه عنوان کرد که در دور اول سال دوم کاري خويش قدم هاي بزرگي را برداشته ايم و دستاوردهاي چشم گيري در اين رابطه به دست آورده ايم.
عملکرد ولسي جرگه نسبت به سال گذشته در عرصه هاي مختلف بهتر بوده و توانمندي ها و قابليت هاي بيشتري کسب گرديده است.
درمورد تصويب قوانين، کار ولسي جرگه از جهت کمي و کيفي رضايت بخش بوده و روند فعاليت ولسي جرگه در دوره از نظم و انضباط بيشتري برخوردار بوده است.
همچنين بنا به گفته آقاي قانوني عملکرد نظارتي پارلمان در اين دور اجلاس از قوت و انسجام بيشتري برخوردار بوده و در انعکاس خواسته ها و مشکلات مردم در مواردي چون ناامني، فقر، بيکاري، خشکسالي، مواد مخدر، فساد اداري، مهاجرين، عدم توازن بازسازي و ... پارلمان و نمايندگان مردم بهتر عمل نمودند.
آقاي قانوني بار ديگر به سلب صلاحيت وزراي خارجه و مهاجرين اشاره نموده گفت؛ در اين مورد ما نظاره گر باقي نخواهيم ماند و در آغاز دوباره اجلاس ولسي جرگه از دولت خواهيم خواست تا افراد ديگري را معرفي نمايد.

شش ماه پيش نماينده هاى آقاى گلبدين حكمتيار توانستند كه با همكارى آقايان غلام فاروق وردك، عبدالهادى ارغندى وال



شش ماه پيش نماينده هاى آقاى گلبدين حكمتيار توانستند كه با همكارى آقايان غلام فاروق وردك، عبدالهادى ارغندى وال و ديگر اعضاى بلند پايه ى حزب اسلامى افغانستان رضايت و توافق بسيارى از اعضاى پيشين حزب شان را كه در رژيم كنونى شامل هستند، براى همكارى در آينده جهت پياده كردن برنامه غصب قدرت كسب نمايند.

سه و نيم ماه قبل آقاى گلبدين حكمتيار به غلام فاروق وردك و عبدالجبار ثابت دستور داد تا، با همكارى مشاوران حامد كرزى كه داراى سابقه عضويت در حزب اسلامى هستند، زمينه پاكسازى شوراى ملى و ادارات رژيم از وجود سران جبهه متحد ملى اسلامى سابق را فراهم كنند. ترس آقاى حكمتيار از حضور بقاياى نيرو هاى مقاومت ملى در داخل و اطراف رژيم كنونى از آن رو است كه اگر حزب اسلامى افغانستان عمليات نظامى اش را در آينده نزديك براى پايان بخشيدن به حيات سياسى رژيم در پايتخت كشور آغاز كند، تنها مانع داخلى براى چنان يك عمليات همانا حضور و وجود چنين نيرو ها است.

پاكستان توانسته است در مورد فرداى افغانستان با ايران به توافقات چشم گيرى دست يابد، و تعدادى از كشور هاى خارجى به خصوص امريكا و بريتانيا را متقاعد سازد كه حزب اسلامى به رهبرى آقاى گلبدين حكمتيار مى تواند پس از كنار زدن آقاى حامد كرزى كه نه توانسته ثبات سياسى و امنيت سرتاسرى و حاكميت مورد پسند غرب و پاكستان را در افغانستان تأمين كند، يك بديل مورد پسند شان باشد! نماينده هاى حزب اسلامى افغانستان در پاكستان و كابل با امريكايى ها و بريتانيايى ها با وساطت پاكستان جهت دست يابى به يك راه حل مورد پسند طرفين جهت تغيير رژيم كابل داخل مذاكره هستند. سفر اخير على احمد جلالى به پاكستان هم به همين موضوع مربوط بود كه هنوز جزئيات آن در رسانه ها برملا نه شده، چون آقاى جلالى، كه در گذشته با حزب اسلامى افغانستان ارتباطات نزديك داشت، نه خواسته است كه در مورد جزئيات سفر او به پاكستان زياد حرف زده شود.

امريكايى ها، بريتانيايى ها، پاكستانى ها و حزب اسلامى افغانستان خوب مى دانند كه با داخل شدن گلبدين حكمتيار به كابل شهروندان افغانستان عليه وى دست به شورش و بغاوت خواهند زد كه در رأس چنين حركت هاى مردمى نيرو هاى مقاومت مليى مربوط به جبهه متحد ملى اسلامى سابق قرار خواهند داشت. ايران آقاى گلبدين حكمتيار متحد حزب وحدت اسلامى افغانستان در سال هاى ١٩٩٢ – ١٩٩٦ ميلادى را به خاطر عدم توان پيش بينى حركت هاى وحشيانه طالبان بر همه گروه ها و احزاب در افغانستان براى بيرون راندن قوت هاى امريكا و ناتو و بريتانيا از آن كشور ترجيع مى دهد.

هم اكنون چريك هاى مخرب حزب اسلامى افغانستان با دريافت سلاح و مهمات از طرف مافياى مواد مخدر در منطقه از طريق مرز بين افغانستان و ايران به نيرو هاى طالب و حزب اسلامى آقاى حكمتيار كمك نظامى مى رسانند. بيشتر سلاح هاى ساخت ايران، چين و روسيه از باز آزاد آن كشور ها به وساطت سازمان مافياى مواد مخدر در منطقه براى طالبان و نيرو هاى وفادار به آقاى حكمتيار تهيه مى گردد.

آقاى حكمتيار توانسته در طى سه سال اخير با داخل ساختن بسيارى از اعضاى كليدى حزبش در داخل دستگاه رژيم زمينه فعاليت هاى گروهش را در سرتاسر افغانستان تحت پوشش آشتى و پيوند با اداره مركزى رژيم كنونى فراهم سازد. يكى از اهداف اساسى حزب اسلامى افغانستان زمينه سازيى كنار زدن يا مجبور به استعفا ساختن معاون اول رئيس رژيم كنونى از مقامش است. حزب اسلامى افغانستان خواهان تقرر آقاى عبدالهادى ارغندى وال به صفت معاون اول رئيس اداره مركزى رژيم، و خواهان تقرر غلام فاروق وردك به صفت وزير امور خارجه افغانستان است. هم چنين برطرفى آقاى محمد يونس قانونى رئيس مجلس عوام، كنار زدن مارشال محمد فهيم قسيم از مجلس مؤسسان، دور ساختن جنرال عبدالرشيد دوستم از صحنه سياسى و نظامى افغانستان و دور ساختن نماينده هاى مردمى ولايات پروان، كاپيسا و تخار از شوراى ملى كه به نيرو هاى جبهه متحد ملى اسلامى سابق متعلق بودند، بخشى از اهداف حزب اسلامى افغانستان و شخص رئيس رژيم مستقر در كابل مى باشد.

زمينه سازى حمله به جان و شخصيت آقاى جنرال دين محمد جرئت توسط آقاى عبدالجبار ثابت دادستان كل كشور يك نمايشى جهت بررسى واكنش افكار عامه و به خصوص براى نظريابى پيرامون عكس العمل سران جبهه ملى در مقابل هم چون اقداماتى عليه چنين شخصيت ها در آينده مى باشد. جالب است كه آقاى عبدالجبار ثابت كه خود در كشمكش با آقاى جنرال جرئت در شمال كابل (منطقه كلكان) يك طرف قضيه حساب مى شود، از لحاظ قانونى چگونه مى‌ تواند براى توقيف آقاى جنرال دين محمد جرئت دستور صادر كند، و فرمان خلع سلاح كارمندان شركت خصوصى امنيتى ثابت را عملى سازد؟ آيا مى شود در چنين يك اقدامى تضاد منافع شخصى و دخيل بودن انگشت منافع و اغراض و خصومت هاى شخصى، گروهى، حزبى و ... را ناديده گرفت؟

چرا امر توقيف آقاى جنرال دين محمد جرئت توسط شخص رئيس امنيت ملى، يا قوماندان پليس كابل، يا وزير امور داخله، يا شخص آقاى حامد كرزى كه ظاهراً در قضيه دست نه داشته اند، صادر نه شده است؟

قرار يك گزارش موثق و دست اول، قرار است آقاى عبدالجبار ثابت جواز فعاليت يك شركت خصوصى امنيتيى متعلق به طرفداران حزب اسلامى افغانستان را از رژيم كسب كند. هم اكنون بيش از شش هزار و پنجصد تن از نيرو هاى رزمى حزب اسلامى در داخل شهر كابل منتظر تأسيس شركت خصوصى امنيتى مورد نظر گلبدين حكمتيار و منتظر دريافت جواز فعاليت و شموليت در آن شركتِ در ظاهر خصوصى هستند. حزب اسلامى افغانستان به رهبرى گلبدين حكمتيار مى خواهد مانند اعضاى ادارى حزب، نيرو هاى نظامى اش را در همه ولايات كشور تحت پوشش كارمندان شركت هاى امنيتى داخل شهر ها و شهرستان هاى كشور سازد و براى فعاليت هاى آن نيرو ها مجوز قانونى دريافت كند تا كسى در آينده مانع حركت ها و حمل و نقل سلاح توسط آن نيرو ها نه گردد. آقاى گلبدين حكمتيار خواهان استفاده از آن نيرو ها در زمان مورد نياز عليه اهداف نظاميى مورد نظر حزب اسلامى افغانستان مى باشد.

پاكستان هم در بسته شدن شركت امنيتى جنرال ثابت احساس رضايت مى كند، چون با گشايش يك شركت بزرگِ خدمات امنيتى ملكى خصوصى مربوط به حزب اسلامى در سرتا سر افغانستان جاسوس هاى آن كشور هم مى توانند در كسب اطلاعات دست اول پيرامون امور كشورى و لشكرى افغانستان نقش بارزى را زير پوشش داشتن جواز قانونى بازى كنند.

تا حال عبدالجبار ثابت موازى با جهاد نام نهادش عليه فساد ادارى، توانسته برضد سران و اعضاى جبهه متحد ملى اسلامى سابق با فراهم كردن زمينه جا به جا سازى نيرو هاى حزب اسلامى افغانستان در كابل و ولايات شمال، شمال غرب و غرب كشور، بزرگترين خيانت را به افغانستان و ملت مسلمان افغان روا دارد.

بيش از يك سال است كه حامد كرزى تحت تأثير اطلاعات اشتباه و جعلى جاسوسان پاكستان و حزب اسلامى آقاى گلبدين حكمتيار كه در داخل دستگاه استخباراتى رژيم فعاليت دارند، قرار گرفته است. در دو ماه اخير آقاى حامد كرزى با سر درگمى به مرض اختلال دماغ دچار شده و بيهوده از آن ترس دارد كه گويا جبهه ملى با كمك اتحاديه اروپا و سازمان ملل متحد در پايان سال جارى عيسوى او را با كسب راى عدم اعتماد از طرف شوراى ملى از مقام رياست اداره مركزى رژيم كنونى بركنار خواهند ساخت. مشاورين لوگرى آقاى حامد كرزى شب و روز با دريافت دستور از سوى آقاى گلبدين حكمتيار كوشش مى كنند با ايجاد اختلافات جبران ناپذير بين وى و معاون اولش زمينه بركنارى آقاى احمد ضيا مسعود را فراهم سازند. سال قبل آقاى حامد كرزى از طريق معاون دومش از آقاى احمد ضيا مسعود خواسته بود كه ظاهراً به طور دلخواه از مقامش كنار به رود، اما معاون اول رئيس جمهور به اين خواست آقاى حامد كرزى پشت پا زد. حزب اسلامى افغانستان توانسته است با همكارى استاد عبدالرب رسول سياف توافق آقاى الحاج محمد محقق را براى تأسيس يك جبهه ائتلافى كسب كند. آقاى محقق خواهان تأسيس يك ولايت به نام جاغورى است كه هنوز آقاى حامد كرزى با اين خواست موصوف توافقى نشان نه داده است. از همين رو هنوز ارتباط بين آقاى محقق و آقاى كرزى تيره است. استاد سياف، بنابر عضويت و همكارى هاى گذشته ى حزب وحدت اسلامى افغانستان با شوراى هماهنگى سابق، توانسته زمينه ائتلاف بين گروه هاى مربوط به آقايان محمد محقق، گلبدين حكمتيار و طرفداران خويش را با افراد ناراض طالبان كه به رژيم پيوسته اند، آماده سازد. شخصى به نام انجنير نسيم به كمك جمعه همدرد در ولايات شمال كشور سعى دارد ازبكان و پشتونان ناراض از جنرال عبدالرشيد دوستم را به سوى اهداف حزب اسلامى افغانستان جذب كند.

واهمه ى بركنارى آقاى حامد كرزى از مقامش توسط جبهه ملى كه شايعه اى طرفداران گلبدين حكمتيار است، چنان بر روحيه و روان موصوف و مشاورانِ فاشيست مشربِ غير مذهبى اطرافش اثر گذاشته كه تمامى شان را بى حد وارخطا ساخته و به سوى انتحار سياسى سوق داده است. شايعه ى بركنارى آقاى حامد كرزى توسط شوراى ملى به پيشنهاد نماينده هاى مردم با همكارى و موافقت بسيارى از حاميان اروپايى رژيم بى اساس است، چون اروپايى ها بيش از پيش زير تأثير تبليغات سازمان هاى غير دولتى و منابع استخباراتى خود و پاكستان قرار دارند، و حاضر نيستند تا پايان دور اداره جورج بوش در مورد تغيير رژيم در افغانستان حرفى به زنند، يا اقدامى كنند. اما امريكا و بريتانيا با شرايط كنونى نه بود امنيت و عدم حاكميت قانون در سرتاسر افغانستان از رژيم كرزى ناخوشنود هستند، و خواهان يك راه بيرون رفت از اين معضله مى باشند. امريكا و بريتانيا از قرار داد فروش گاز توسط ايران به پاكستان سخت آشفته اند. ايران كوشش نموده تا تركمنستان را با وساطت پاكستان براى فروش گازش از طريق آن كشور قانع سازد كه اين عمل ايران خشم امريكا و بريتانيا و شركت هاى فرامرزى گاز و نفت امريكايى را عليه دولت ايران بالا برده است. امريكايى ها و بريتانيايى ها هنوز پاكستان را پاسدار منافع خويش در منطقه قلمداد مى كنند. امريكا خواهان گوشمالى ايران قبل از پايان حيات اداره جورج بوش است. اما پاكستان خواهان هيچگونه جنگ بين امريكا و ايران نيست، چون حمله به ايران، پاكستان را به مشكل دريافت انرژى سوختى مورد نيازش از ايران دچار مى سازد. هم چنين حمله امريكا به ايران كه موجب لشكركشى و جنگ هاى زمينى خواهد شد، كمربند جنگ در منطقه را بسته خواهد نمود و جنگ عليه امريكا در افغانستان،‌ ايران و عراق به حيات سياسى كشور پاكستان لطمه هاى جبران ناپذير وارد خواهد كرد. كشور سوريه هم ناچار داخل جنگ عليه اسرائيل خواهد شد، و زمينه تأسيس يك رژيم وابسته در لبنان را فراهم خواهد كرد، تا با استفاده از درگيرى دامن گسترده بين امريكا و ايران منافع فرامرزى خود را در خاورميانه تأمين كند. اما امريكا كوشش مى كند كه در طى شش ماه آينده وضع امنيتى در افغانستان بهبود يابد تا زمينه عملى ساختن اقدامات نظامى عليه تأسيسات اتمى ايران پيش از پايان دور رياست جمهورى جورج بوش فراهم شود.

در طى پنج سال گذشته در افغانستان رژيم به سركردگى آقاى كرزى عليه مجاهدين و نيرو هاى مقاومت توطئه هاى شومى را برنامه ريزى كرد، و تبليغات شومش را به خورد جهانيان داد، چون آقاى حامد كرزى فكر مى كرد با كنار زدن مجاهدين و نيرو هاى مقاومت ملى مى تواند رضايت خارجى ها را كسب كند، و با حمايت و حضور قوت هاى خارجى در افغانستان براى ده سال حكومت كند! خوشبختانه ملت ما زير بار چنان توطئه هاى رژيم نه رفت. اما حال خود رژيم در دام همان توطئه هايش گير مانده، و خود اكنون قربانى همان تبليغات ناميمون گذشته خويش گشته است.

حال زمان آن رسيده كه بايد منابع استخباراتى رژيم و نيرو هاى حافظ صلح بين المللى در كابل تمامى ارتباطات و مكاتبات عبدالجبار ثابت، غلام فاروق وردك، عبدالهادى ارغندى وال و ديگر اعضاى حزب اسلامى، استاد سياف، استاد محقق و طالبانى را كه به رژيم پيوسته اند مورد پيگرد، غور و بررسى قرار دهند، تا براى سران رژيم آشكار گردد كه بعد توطئه و فتنه پاكستان و آقاى حكمتيار و ايران چقدر وسيع و بزرگ است. ايران و پاكستان با تأسيس يك جبهه سياسى - نظامى بين نيرو هاى طرفدار آقا‌ى محقق، آقاى حكمتيار، آقاى سياف و طالبان ناراض از ملا عمر و آقاى كرزى به خاطر بيرون رفتن قوت هاى خارجى به خصوص نيرو هاى امريكايى، بريتانيايى و ناتو از افغانستان موافق هستند، چون منافع ملى اين دو كشور در منطقه با حضور نيرو هاى خارجى بيش از پيش لطمه خواهند خورد. شيادان و مار هاى آستين رژيم با دو رويى و با استفاده از اعتماد آقاى حامد كرزى سعى مى ‌كنند در پرتو حمايت و ساده انديشى هاى رئيس دارالحكومه كابل با مكارگى تيشه به ريشه دموكراسى نو پا و حيات سياسى رژيم كنونى به زنند. توافق پاكستان و ايران و راضى نگهداشتن ازبكستان كافى است كه با روى صحنه آوردن آقاى گلبدين حكمتيار برگ خونين ديگرى را بر اوراق تاريخ ماتمسراى ما بيفزايد. پاكستانى ها توانستند به روس ها هم فهم كنند كه خروج نيرو هاى ناتو، امريكا و بريتانيا از افغانستان و استقرار رژيم مورد پسندش به نفع منطقه و كشور هاى شان است.

حزب اسلامى افغانستان مى خواهد كه با كنار زدن معاون اول رئيس جمهور از مقامش، توافق آقاى حامد كرزى را براى انتخاب آقاى عبدالهادى ارغندى وال به صفت معاون اول رئيس رژيم كنونى كسب كند تا در آينده نزديك با يك حمله انتحارى به جان شخص رئيس رژيم و حذف وى از مقام رياست رژيم، زمينه رئيس جمهور شدن آقاى عبدالهادى ارغندى وال را تا انتخاب يك رئيس جمهور منتخب بعد از آوردن تعديلات مورد نظر حزب اسلامى و متحدينش در قانون اساسى افغانستان آماده سازد.

آقاى حامد كرزى از خود نه مى پرسيد كه چرا شش هزار و پنج صد تن از طرفداران سر سپرده گلبدين حكمتيار در كابل جاى پا يافته اند؛ بيش از دو هزار و پنجصد جنگجوى حزب اسلامى افغانستان در داخل و اطراف ولايت هرات در مناطق گذره، پشتون زرغون و اوبه مسكن گزيده اند؛ يك هزار و پنجصد چريك مخرب حزب اسلامى در ولايت فراه داخل شده اند؛ در شمال افغانستان نه هزار طرفدار و هم پيمان مسلح گلبدين حكمتيار براى فعاليت هاى مخرب جمع شده اند؛ و دو هزار تن از نيرو هاى‌ مخرب حزب اسلامى افغانستان در ولايات لوگر، غزنى و وردك داخل شده اند و با سلاح هاى جديد آماده تخريب امنيت، راه بندان ها و حمله بر نيرو هاى رژيم و قوت هاى خارجى در آن ولايات هستند؟

آقاى حامد كرزى مطلع نيست كه سلاح و مهمات نظامى ساخت روسيه براى نيرو هاى حزب اسلامى افغانستان به رهبرى گلبدين حكمتيار توسط خلقى ها به كمك افسران سابق كمونيست روس با وساطت مافياى مواد مخدر از طريق مرز بين تاجيكستان و افغانستان وارد كشور ما مى شود.

شايد حامد كرزى و وزير نام نهاد امور داخله كشور اطلاع نه دارند كه نيرو هاى مسلح متحرك كوچى نماى دستورى حزب اسلامى افغانستان جهت حمل سلاح از تركمنستان و ازبكستان براى نيرو هاى گلبدين حكمتيار و متحدين جديدش در مناطق شمال و شمال غرب كشور زير نام كرايه چراگاه هاى آن كشور ها به خاك آن دول داخل مى شوند و با پرداخت مواد مخدر به جاى پول سلاح ها، موشك ها و مهمات نظامى مورد نظر حزب را مى خرند و آن ها را توسط مركب ها و مواشى خود به افغانستان وارد مى كنند.

شايد حامد كرزى آگاه نيست كه مخالفان دوست نمايش به سر كردگى عبدالجبار ثابت - ”جمعه خان اچك ثانى“ - خواهان پياده كردن برنامه از بين بردن موصوف و اعضاى ارشد رژيمش، موازى با ايجاد توطئه عليه سران جبهه ملى، مى باشند؟

آيا حامد كرزى از خود نه مى پرسد كه چرا بايد يك شركت امنيتيى را كه توانسته امنيت نسبى خارجى ها و مقامات و شخصيت هاى مستقل را تأمين كند، بسته كرد و از بين برد؟ آيا اين عمل نادرست زمينه ساز اختطاف خارجى ها و بمب گذارى ها در دفاتر شركت ها و سازمان ها و انجمن هاى غير دولتى خارجى در افغانستان به خصوص در شهر كابل توسط دهشت افگنان و وحشت آفرينانى استخدام شده در شركت هاى خصوصى نام نهاد امنيتى بعدى كه مربوط به طرفداران آقاى گلبدين حكمتيار خواهد بود، نه خواهد شد؟ آيا از بين بردن شركت امنيتى جرئت بخشى از پياده كردن برنامه ايجاد بى ثباتى بيشتر در بخش فعاليت هاى خصوصى و خارجى در افغانستان، توسط عبدالجبار ثابت و شركاى جرمش نيست؟

آرزومندم كه آقاى حامد كرزى از يك شركت تحقيقاتى خارجى تقاضا كند كه با وارد كردن يك دستگاه دروغياب در كابل از آقاى عبدالجبار ثابت، غلام فاروق وردك و ديگر هم قماشان دهشت افگن شان در مورد مطالب ياد شده در بالا به صورت درست تحقيق نمايد، تا همه حقايق معلوم و تمامى دوستان و دشمنان ملت و كشور افغانستان شناخته شوند. از آقاى حامد كرزى مى خواهم كه به سوگند هاى پر از دروغ آقاى عبدالجبار ثابت، غلام فاروق وردك، جمعه همدرد، انجنير نسيم و ديگر هم پيمانان و هم قماشان شان باور نه كند و اين افراد ناشايسته وخائنين ملى را قبل از اين كه كار از كار گذشته باشد، خلع قدرت كند و به پنجه قانون به سپارد.

از مقامات اداره مركزى رژيم در كابل تقاضا مى كنم كه:

١. اجازه كسب جواز فعاليت براى هيچ شركت امنيتى خصوصى متعلق به اعضا، طرفداران و هواخواهان گذشته و فعلى احزاب و سازمان ها و تنظيم ها و گروه هاى چه داراى شاخه نظامى و سياسى و چه تنها داراى شاخه سياسى اعطا نه كنند؛

٢. امنيت سرتاسر كشور، سازمان ها، انجمن هاى داخلى و خارجى، شخصيت هاى ملى، نمايندگان ملت در شوراى‌ ملى و شورا هاى‌ ولايتى را به صورت درست تأمين كنند، و واقف اوضاع جارى امنيتى و مراقب حركت ها، ارتباطات، رفت و آمده ها، توطئه ها و فتنه انگيزى هاى دستورى ها يعنى اعضاى حزب اسلامى افغانستان و متحدين جديد و سابقش باشند، تا دير نه شده ايشان از غفلت و سهل انگارى نيرو هاى امنيتى كشور سوء استفاده نه كنند و به كمك حاميان خارجى خويش دريا ها‌ى خون را بار ديگر در افغانستان جارى نه سازند؛

٣. آقاى عبدالجبار ثابت را به خاطر وابستگى و شركتش در توطئه حزب اسلامى افغانستان عليه رژيم كنونى در كابل از وظيفه سبك دوش كند، تا اين شخص محيل و مكار زمينه سقوط رژيم را فراهم نه سازد و افغانستان را به رهبرى آقاى گلبدين حكمتيار به سوى جنگ هاى تحميلى شوم نه كشاند.

٤. با سران جبهه ملى وارد مذاكره شود و يك شوراى بازرسى شكايات مردم را با كسب توافق سران آن شورا با اشتراك اعضاى قوه هاى اجرائيه، مقننه و قضائيه تشكيل دهد، تا به تخطى هاى جارى در دستگاه رژيم رسيدگى شود و افراد شايسته به جاى افراد ناشايسته در مقام هاى ادارى گماشته شوند.

هرگونه سهل انگارى توسط نيرو هاى امنيتى و استخباراتى كشور در قسمت حركت ها و رفتار و ارتباطات و مكاتبات اعضاى حزب اسلامى افغانستان و متحدين نظامى گذشته و جديدش كه خواهان سرنگونى رژيم كنونى هستند، يك خيانت و جنايت ملى به شمار خواهد رفت.



سيد حسيب مصلح

قرار گزارشات بتاریخ 28 می تظاهرات گسترده و مسالمت آمیز در شهر شبرغان مرکز ولایت



به نظر شما عامل عمده تشديد اختلاف و جنگ حكمتيار





قرار گزارشات بتاریخ 28 می تظاهرات گسترده و مسالمت آمیز در شهر شبرغان مرکز ولایت جوزجان بخاطر برکناری جمعه خان والی، معاون و قوماندان امنیه آن ولایت بر پا شد که متآسفانه این تظاهرات مسالمت آمیز اهالی شریف و شجاع شهر شبرغان بی رحمانه و جبارانه از طرف جمعه خان سرکوب گردید که در نتیجه 13 تن جام شهادت نوشیدند و 45 نفر زخمی گردیدند.

علت و انگیزۀ تظاهرات را اهالی شهر شبرغان و روشنفکران بی کفایتی، قوم گرایی، قاچاق مواد مخدر توسط شخص جمعه خان عنوان کردند که بکلی درست و حقیقت انکار نا پذیراست.

جمعه خان برادر کوچک امیر گل که اصلآ از منطقه ژوب پاکستان بوده بعدآ به وردک آورده شدند و از آنجا در زمان ظاهر شاه بر حسب تطبیق پلان توسعوی پشتونها و ساختن یک کمربند امنیتی بخاطر تحکیم حاکمیت قومی توسط گل محمد مومند در ولسوالی بلخ مسکن گزیدند و ازآن بعد توسط دولت های مرکزی در مقابل اقوام غیر پشتون تقویه وتحریک میشدند. جمعه خان در قریۀ بنام علم خیل زنده گی مینماید و مربوط به حزب اسلامی گلبدین بوده و یک مدتی تحت رهبری جنرال دوستم قرار داشت و پیشه اش غارت گری و تاخت و تاز بالای عابرین و مسافرینی بود که از دیگر ولایات شمال به مزار شریف میامدند و یا از مزار شریف به ولایات دیگرمخصو صآ را شبرغان-مزار. و تمام مردم شمال شاهد این حقیت هستند.همچنان اختطاف های که در مزار شریف و اطراف آن صورت میگرفت تقریبآ 70 فیصد حامل آن جمعه خان بود. با سقوط مرگباررژیم طالبان پاکستانی و روی کار آمدن رژیم دست نشانده و قوم گرا در سال 2001 این حاملین فساد یکبار دیگر از طرف رژیم به کرسی های قدرت تکیه زدند تا باشد حاکمیت گذشته را به طور تدریجی احیآ نمایند.

با جنایت نا بخشودنی که جمعه خان انجام داد رژیم دست نشانده تظاهرات بر حق این مردم شریف را محکوم نمود و شخص جمعه خان تظاهرات را یک توطه دانست. او در حالیکه هیچ وقع به وزیر داخله کشور نمیگذارد خود را همیشه نماینده کرزی در شمال معرفی میکند و بر طرفی خویش را تنها از مسؤولیت های رییس جمهور میداند وبس.همچنان سخنگوی رژیم با سراحت کلام محکومیت تظاهرات را اعلام نمود که خود جای شرم است آقای رحیمی باید بداند که به دفاع از کسانی حرف میزند که دیروز یکجا با طالبان و پاکستانی ها شانه به شانه تاک های شمالی را از ریشه کندند و به عزت و ناموس آن مرزو بوم تجاوز نمودند و تمام جوانان رشید آن دیار را قتل عام نمودند. شما باید بدانید که نیاکان شما کی هابودند ما از خود غرور و تاریخ داریم. من از نام شما ننگ میکنم و اگر مسعود عزیز ما نمی بود امروز هیچ چیزی نداشتیم مثل انسان های کاسه لیس چون شما و اسپنتا و دیگر همرکابان تان چی دستاوردی داشتید به غیر از قرار گرفتن در خدمت فاشیزم به خاطر چوکی، چوکی که به جز از ذلت هیچ دست آورد در انجام نخواهد داشت.

رژیم همیشه کوشیده افراد بی هویت و ضعیف النفس را از هر قوم پیدا کند تا چهره رژیم را چهره ملی ببخشد و افراد با جوهر که غرور ملی دارند خواستند از طریقه های مختلف بد نام سازند. ولی رژیم باید درک کند که مردم آن مردم دیروز نیست و باید شرایط واقعی جامعه را پذیرفت و به خواست مردم احترام گذاشت.

بالاخره چی باید کرد؟ رژیم باید به خواسته های بر حق مردم شریف شهر شبرغان پاسخ مثبت دهد وکشور را از حالت بحرانی نجات دهد. کرزی نباید فرصت های طلایی را که از خیرات کشور های خارجی بدست آمده برباد دهد وباید در سیاست های کدری، اقتصادی،فرهنگی،ملی و تمام عرصه ها درکل تجدید نظر نماید. کرزی نباید به تحکیم و تطبیق سیاست های قومی افغان ملیت و حزب اسلامی تمایل نشان دهد زیرا اگر این روند ادامه یابد کشور به طرف یک بحران عمومی خواهد رفت و بار این مسؤولیت را کرزی،فاروق وردک و تیم شان در کل دارند. رژیم کرزی و تیم اش به عوض اینکه بخاطر تآمین وحدت ملی کار نمایند و به حقوق مردم احترام کنند همواره در پی دسیسه سازی بر علیه شخصیت های ملی هستند و این خود نشان دهنده کینه توزی ها و کم خردی اشخاصی است که بواسطه و معرفی کشور های خارجی مخصوصآ پاکستان به مسند قدرت تکیه زده اند که به جز درد سر آفریدن به مردم مظلوم و بیچاره افغانستان و تآ مین منافع کشور های حامی شان چیزی دیگری در توان ندارند.

متن مصاحبه دكتور موسى القرنى با روزنامه سعودى "الحياة"





متن مصاحبه دكتور موسى القرنى با روزنامه سعودى "الحياة"
آقاى جميل الذيابى خبرنگار روزنامه سعودى "الحياة" مصاحبه مفصلى را با دكتور موسى القرنى از علماء و شخصيت هاى برجسته عربستان سعودى كه عمرى را در صحنه جهاد مردم أفغانستان برضد تجاوز شوروى سابق سپرى نموده، انجام داده است كه در آن از روى واقعيت هاى مهمى در پيوند با تاريخ جهاد و بازيگران اصلى صحنه هاى آن پرده برداشته شده است.

اين مصاحبه در سه شماره مسلسل روزنامه الحياة به تاريخ هاى 8، 9 و 10 مارچ 2006م به نشر رسيده كه ترجمه درى آن ذيلاً تقديم مىگردد:

"أهميت گواهى شيخ موسى القرنى در رابطه به جريان جهاد در أفغانستان و سرگذشت جنگجويان عرب در صحنه هاى داغ آن از آنجا پيدا است كه وى در حساس ترين مراحل جهاد در أفغانستان از طريق تبليغ به نفع جهاد و سهمگيرى عينى در جبهات جنگ، حضور فعال داشت و در عين حال روابط نزديك خود را با جهت هاى ذيدخل در آن حفظ كرده بود. در زمان جهاد به او منحيث تيوريسن شرعى مجاهدين عرب و بعضى از رهبران جهادى أفغانستان، نگاه مىشد و امروز خودش تأكيد مىورزد كه اسامه بن لادن رهبر القاعده نيز با او منحيث مفتى خويش در مسايل فقهى و شرعى برخورد مىكرد. وى از هواداران احمد شاه مسعود بوده و بسيارى از جنگجويان عرب را به علت دشمنى بيجا با مسعود، محكوم مىكند. موصوف به اين نظر است كه احمد شاه مسعود يگانه فرمانده جهادى بود كه به اساس يك استراتيژى روشن به پيش مىرفت و از يك اردوى منظم و با دسپلين برخوردار بود. با آنهم بسيارى از عرب ها به شمول اسامه بن لادن از مسعود خوش شان نمىآمد و او را متهم به كفر و بيگانه پرستى مىنمودند. موسى القرنى دست داشتن اسامه بن لادن در توطيه ترور احمد شاه مسعود را بعيد نمىداند و در عين حال گروه هاى تندرو مصرى را متهم به دست داشتن در ترور شيخ عبد الله عزام مىكند. وى همچنان به اين عقيده است كه گلبدين حكمتيار بزرگترين ضربه را به حيثيت جهاد أفغانستان زد و دستاورد هاى آن را برباد داد. به نظر او ظهور و تسلط گروه طالبان در أفغانستان به مثابه مصيبت بزرگى به مردم اين كشور بود و آخرين ميخ را بر تابوت جهاد و دستاوردهاى آن كوبيد.
آرشیف - سوابق جمعه خان همدرد بحیث والی سابق بغلان

چرا دولت موقف نظاره گر را به خود گرفته؟!
دولت مظاهرات علیه والى بغلان را محکوم کرد
ناراضیان در بغلان دست به خشونت زدند
چرا مظاهره علیه جمعه خان همدرد والی بغلان؟
اعتراضات مخالفین والی بغلان به کابل رسید

مطالب بیشتر در این مورد...

شيخ موسى القرنى در سال 1954م در شهرك "بيش" از مربوطات منطقه "جازان" عربستان سعودى به دنيا آمده، دكتوراى خود را در بخش اصول فقه از پوهنتون ام القرى در مكه مكرمه به دست آورده، در پوهنتون هاى مختلف به شمول دانشگاه اسلامى مدينه منوره و پوهنتون دعوت و جهاد در پشاور تدريس نموده و فعلاً دوره بازنشستگى خود را سپرى مىنمايد. متن مصاحبه او قرار ذيل است:

- به نظر مىرسد كه شما در خلال دهه هشتاد ميلادى در صحنه جهاد افغانستان حضور داشتيد. لطفاً بفرماييد كه چگونه به پاكستان و از آنجا به افغانستان غرض سهمگيرى در جهاد رفتيد؟

- بارى قرار بود كه يكى از كورس هاى آموزشى در پاكستان داير شود. من در آن زمان در دانشگاه اسلامى مدينه منوره تدريس مىكردم. به اداره دانشگاه پيشنهاد نمودم تا مرا نيز با كورس موردنظر به پاكستان بفرستد. مىخواستم تا از اين طريق به صحنه جهاد راه يابم و اوضاع مجاهدين را از نزديك ارزيابى كنم. وقتى به پاكستان رفتم، هم در قالب كورس متذكره كار مىكردم و هم با استفاده از فرصت به جبهات جهاد مىرفتم و اوضاع مجاهدين را از نزديك بررسى مىكردم. اولين بار با شيخ عبد الله عزام و استاد سياف معرفى شدم. استاد سياف پوهنتونى داشت به نام "پوهنتون دعوت و جهاد" كه در يكى از مناطق نزديك به پشاور به نام قرية الهجرة (كمپ بابو) موقعيت داشت. اين كمپ اصلاً براى مهاجرين افغان ساخته شده بود، ولى بسيارى از عرب ها نيز با فاميل هاى شان در آن زندگى مىكردند. استاد سياف در آن زمان رئيس اتحاد اسلامى بود. در عين حال استاد سياف از فارغين جامع الازهر مصر بوده و با زبان عربى آشنايى كامل دارد. لذا مجاهدين عرب اكثراً نزد او مىرفتند و در صفوف او جذب مىشدند. چون او از يك طرف رئيس اتحاد اسلامى مجاهدين بود كه مىتوانست از تمام مجاهدين نمايندگى كند و از جانب ديگر بر زبان عربى تسلط داشت كه به آسانى مىشد با او افهام و تفهيم صورت گيرد. همچنان وى مهمانخانه بزرگى در كمپ نامبرده داشت كه خودم شخصاً در اوايل براى مدت زيادى در آنجا به سر بردم. سپس تصميم گرفتم تا با مجاهدين بمانم و حضور خود در صحنه جهاد را همچنان ادامه دهم. بالاخره در مشوره با استاد سياف به اين نتيجه رسيديم كه او مرا رسماً منحيث مدرس در پوهنتون خويش دعوت نمايد. موصوف رسماً پيشنهادى به دولت تقديم نمود كه در آن خواستار ارسال مدرسين به پوهنتون دعوت و جهاد گرديده بود. بالاخره اين پيشنهاد به پوهنتون اسلامى مدينه منوره موكول گرديد و پوهنتون متذكره با ارسال پنج تن از مدرسين كمكى به پوهنتون دعوت و جهاد غرض تدريس در آنجا به مدت دو سال موافقه نمود كه بنده خودم يكى از آنها بودم.

- مىتوانيد از آن چهارتن ديگر نام ببريد؟

- آنها عبارت بودند از دكتور حمدان راجح الشريف كه فعلاً بازنشسته است، دكتور ابراهيم المرشد كه فعلاً در منطقه القصيم مدرس مىباشد، شيخ راشد الرحيلي كه فعلاً بازنشسته و بيش از هشتاد سال عمر دارد و استاد دخيل الله الرحيلي كه تا هنوز در پوهنتون اسلامى مدينه منوره تدريس مىكند. اينها در مجموع صرف مشغول تدريس بودند، اما اينجانب علاوه بر تدريس در پوهنتون به فعاليت هاى بيرونى ديگرى نظير رفتن به جبهات جهاد غرض دعوت و عرضه تعليمات دينى به مجاهدين و يا شركت در بعضى از عمليات ها نيز مىپرداختم.

- شيوه دعوت در آن زمان از چه قرار بود؟

- بايد گفت كه بسيارى از جوانان عرب كه به جهاد مىآمدند، از دانش و فرهنگ اسلامى بهره كافى نمىدانشتند و اكثراً از كسانى مىبودند كه سابقه انحراف و جرم داشتند و مىخواستند كه با شركت در جهاد به استقامت و صلاح دست يابند. خودم در ميان اين جوانان كسانى را مىشناختم كه قبل از حضور شان در صحنه جهاد در اوج فساد و انحراف قرار داشتند. از اينرو كسانى كه در آن زمان به عرصه جهاد جذب مىشدند، اكثراً از جوانان منحرف بودند كه مىخواستند اصلاح شوند. اين امر به نوبه خود نشان مىدهد كه بسيارى از اين جوانان عمدتاً در اثر عوامل محيطى رو به انحراف مىنهاده اند و اينك در محيط ديگرى از انگيزه هاى صلاح و رستگارى مىجويند. به هر حال، اكثر اينها وقتى به صحنه مىآمدند، حتى از كوچكترين مرتبه فهم دينى و شرعى در پيوند با مسايل مربوط وضوء، نماز و غيره برخوردار نمىبودند و فقط به آدرس جهاد مىآمدند. از اينرو من بيشتر در دعوت خود روى مسايل شرعى مربوط احكام وضوء و نماز و همچنان احكام جهاد، غنيمت و شرايط جنگ و صلح و امثال آن تمركز مىنمودم. كورس هاى مخصوصى در اين زمينه وجود داشت كه مرتباً بخاطر آموزش دينى جوانان تدوير مىيافت.

- آيا كورس هاى نظامى نيز وجود داشت و تمركز آن روى چه بود؟

- آرى، كورس هاى نظامى نيز وجود داشت كه در آن متخصصين امور نظامى شركت مىورزيدند. در كورس هاى نظامى بيشتر روى بالا بردن سطح تحمل و توانمندى افراد تمركز صورت مىگرفت. چون افغانستان مخصوصاً ساحات مربوط جهاد عموماً از مناطق كوهستانى و صعب العبور تشكيل مىيافت كه به تمرين روى پياده گردى هاى درازمدت توأم با حمل سلاح و مهمات، ضرورت مبرم احساس مىشد. همچنان تمرينات روى نحوه حمل و استعمال اسلحه خفيفه با انواع مختلف آن به شمول تفنگچه، كلاشنكوف و غيره و نحوه استعمال اسلحه ثقيله از قبيل راكت، توپ و موشك هاى ضد تانك و طياره و امثال آن و نحوه ساختن، كارگزارى و خنثا نمودن ماين ها انجام مىيافت. بناءً كورس هاى نظامى مورد نظر با توجه به تفاوت بخش هاى آموزشى آن، متعدد بود. ولى آنچه بيشتر از بخش هاى ديگر عموميت داشت، تمرينات روى حمل و استعمال اسلحه شخصى مثل تفنگچه و كلاشنكوف بود.

- آيا تمرينات روى عمليات انتحارى نيز شامل اين پروگرام ها بود؟

- نخير، چون در آن زمان اصلاً عمليات انتحارى وجود نداشت و ضرورتى هم به آن محسوس نمىشد. جوانان در جبهات جنگ به نبرد مىپرداختند و شخصاً عليه تانك ها و طيارات حمله مىنمودند. ميدان جنگ به روى همه باز بود و هركس با سلاح دستداشته خود مىتوانست به جبهه برود و رو در رو با روس ها بجنگد.

- آيا در منطقه موسوم به "قرية الهجرة" (كمپ بابو) كه شما در آن فعاليت مىكرديد، استخبارات حضور نداشت؟

- وجود استخبارات در آنجا يك امر حتمى بود. امكان نداشت كه در چنين فضايى، استخبارات فعاليت نكند. هر كشور به شمول امريكا و پاكستان و حتى خود روسيه در داخل صفوف مجاهدين نفوذ استخباراتى داشتند كه اين خود يك امر طبيعى در چنين اوضاعى به شمار مىرود. ولى براى ما محسوس نبود و مىتوان گفت كه عامه مجاهدين با استخبارات ارتباط نداشتند، تماس مستقيم استخبارات با سران بود و بس.

- جهاد افغانستان طى دهه هشتاد ميلادى، داراى چند مرحله بود؟

- به نظر من مرحله اصلى از آغاز جهاد الى سقوط رژيم كمونيستى بود كه بعد از آن مرحله فتنه و جنگ داخلى به ميان آمد و ما در اين مرحله از صحنه بكلى كنار رفتيم. خودم شخصاً همزمان با ورود مجاهدين به كابل و آغاز سلسله جنگ هاى داخلى در افغانستان، به كشور برگشتم و دوباره به افغانستان نرفتم.

- شما چه وقت برگشتيد؟

- متأسفانه تاريخ آن را به ياد ندارم. اما تقريباً اوايل دهه نود ميلادى بود.

- يعنى پيش از دوران طالبان؟

- آرى پيش از دوران طالبان و درست پس از آنكه احمد شاه مسعود وارد كابل شد و حكومت داكتر نجيب سقوط كرد. فكر مىكنم اوايل دهه نود ميلادى بود. در آن زمان خودم شخصاً با بسيارى از برادران به كشور برگشتم.

- آيا اسامه بن لادن نيز با شما بود؟

- بن لادن هم يكبار به كشور عودت نمود، اما چندى بعد دوباره برگشت.

- آيا تاريخ آن را دقيقاً به ياد داريد؟

- متأسفانه من هميشه تاريخ ها را فراموش مىكنم.

- گفته مىشود كه مجاهدين، حفظ تاريخ هاى ميلادى را نمىپسنديدند؟

- نخير، البته من خودم طرفدار اين مفكوره نيستم. از جانب ديگر، اكثر كسانى كه به جهاد مىرفتند، با نام اصلى شناخته نمىشدند و معمولاً از نام هاى مستعار استفاده مىكردند. اما من هميشه با نام اصلى خود بودم. كنيه و يا نام مستعار اسامه بن لادن از آن زمان تا كنون "ابوعبدالله" بوده و او را همگى مىشناسند.

- به موضوع حضور شما در صحنه برمىگرديم؟

- من در مجموع تقريباً پنج سال را در صحنه جهاد افغانستان سپرى نمودم.

- در خلال اين سالها چه كسى از خانواده شما سرپرستى مىكرد؟

- من در خلال اين همه سال ها از امتياز معاش دانشگاه مربوطه برخوردار بودم و آن را به صورت مرتب دريافت مىكردم. خانواده و برادران همسرم در سعودى بودند و خودم نيز هر شش ماه بعد به وطن برمىگشتم و تا مدت دو هفته را با خانواده خويش سپرى مىكردم. در رخصتى هاى تابستانى، خانواده ام را با خود گرفته به پشاور مىبردم. منزل مسكونى من در كمپ بابو (حي الهجرة) قرار داشت.

- آيا اين پوهنتون (دعوت و جهاد) هنوزهم وجود دارد؟

- نخير، فعلاً مسدود مىباشد.

- آيا چنانچه گفته مىشود، اين پوهنتون واقعاً به افراطگرايى مىخواند؟

- در آن زمان از آنچه تشدد و افراطگرايى خوانده مىشود، نامى برده نمىشد. همه چيز در مبارزه با كمونيزم خلاصه مىشد كه امروز به نام تشدد خوانده مىشود. ولى در آن زمان به نام جهاد معروف بود. فاكولته انجينرى آن را يكى از مهندسين عربستان سعودى به نام احمد فريد مصطفى كه در دانشگاه ملك سعود در رياض مدرس بود، تأسيس نموده بود. وى يكى از پشتيبانان مشهور جهاد بود و يك دفتر انجينرى هم در پشاور داشت.

- فعاليت پوهنتون متذكره چگونه بود؟

- از جمله برنامه هاى آموزشى مورد نظر در دانشگاه دعوت و جهاد، آموزش نظرى و عملى شاگردان در امور جهادى بود. قسمى كه دسته هاى متشكل از شاگردان پوهنتون با استفاده از فرصت رخصتى هاى پنجشنبه و جمعه به داخل افغانستان در جبهات جنگ برده مىشدند و عملاً در بعضى از عمليات هاى نظامى يكجا با مجاهدين سهم مىگرفتند.

- چه كسانى آنها را آموزش مىدادند؟ آيا منسوبين استخبارات بودند؟

- در آنجا مدرسين مخصوص وجود داشت. مثلاً در اردوگاه هاى مربوط مجاهدين عرب، مدرسين از كشورهاى عربى وجود داشت كه بعضى آنها از نظاميان بازنشسته و داراى تجربه و اهليت عالى نظامى بودند. همچنان اردوگاه هاى مجاهدين افغان از آموزگاران مخصوص برخوردار بود و احياناً از منسوبين ارتش پاكستان نيز در زمينه، استفاده به عمل مىآمد.

- بن لادن در كدام رديف قرار داشت؟

- وى در آن زمان تحت پوشش شهيد عبدالله عزام قرار داشت و در عين حال از نوعى خودمختارى در رأى و نظر برخوردار بود، اما بكلى مستقل نبود و در مجموع نوعى شورا وجود داشت كه در امور مربوطه تصميم مىگرفت.

- مناسبات فيمابين احمد شاه مسعود، عبدالله عزام و اسامه بن لادن از چه قرار بود؟

- بايد گفت كه شيخ عبد الله شخصاً جايگاه بلندى به احمد شاه مسعود قايل بود و هيچ مجاهدى را در مقام و منزلت با او برابر نمىدانست و از او منحيث قهرمان اسلام نام مىبرد. اما بسيارى از عرب ها نظر منفى نسبت به مسعود داشتند و از او خوش شان نمىآمد. دليل عمده آن هم اين بود كه عرب هاى حاضر در صحنه اكثراً با حكمتيار ارتباط داشتند و در مهمانخانه ها و اردوگاه هاى او به سر مىبردند. در حالى كه حكمتيار از جمله سرسخترين دشمنان مسعود در طول زندگى او به شمار مىرفت. لذا طبيعى است كه عرب ها نيز تحت تأثير اين دشمنى قرار گرفته بودند و با تأسى از حكمتيار با مسعود دشمنى مىكردند. حتى بعضى از آنها بيشتر از حكمتيار با مسعود دشمن بودند.

- يعنى حكمتيار بود كه عرب ها را جذب و برضد مسعود تحريك مىكرد؟

- آرى، چون مسعود معمولاً در صفحات شمال افغانستان زندگى مىكرد كه از پاكستان خيلى فاصله داشت. رسيدن به جبهات مسعود در آن زمان، حداقل بيست روز را دربر مىگرفت. البته شمال افغانستان با سرحدات جنوبى اتحاد شوروى سابق متصل است كه فاصله زيادى در حدود بيست روز راه از سرحدات پاكستان دارد. در عين حال مسعود دفتر نمايندگى و يا تبليغاتى در پشاور نداشت و هميشه در رويارويى مستقيم با روس ها به سر مىبرد. اما جبهات مربوط حكمتيار و استاد سياف اكثراً در مناطق پشتون نشين نزديك با سرحدات پاكستان قرار داشت. از اينرو بسيارى از عرب ها در جبهات آنها جذب مىشدند و مىتوان گفت كه تقريباً 95 درصد از مجموع عرب هاى حاضر در صحنه به جبهات حكمتيار و استاد سياف و يك بخش كوچك آنها به جبهات يونس خالص و جلال الدين حقانى جذب مىشدند. اما در اين ميان تنها چند فرد انگشت شمار بود كه به جبهات مسعود راه يافتند و بس. عامل عمده ديگر اينكه مسعود در واقع يك فرمانده استراتيژيست و داراى برنامه جنگى منظم بود و از پراكندگى در عرصه مبارزه و جهاد به شدت اجتناب مىورزيد. در حالى كه اكثريت مطلق عرب هاى حاضر در صحنه، داراى طبيعت پراكندگى بودند و از نظم و دسپلين نظامى خوش شان نمىآمد. از اينرو معمولاً جبهات مربوط به حكمتيار و استاد سياف را مطابق ذوق خود مىيافتند و به آن جذب مىشدند. به اين معنا كه در اين جبهات بالاى آنها قيود خاص وضع نمىشد و مدت معينى هم براى بقاى شان در نظر گرفته نمىشد. در حالى كه وضعيت در جبهات تحت فرماندهى مسعود بكلى فرق مىكرد. كسى كه مىخواست به جبهات مسعود برود، بايد تمام قيود را مىپذيرفت و بكلى تحت اداره و فرمان او درمىآمد و هرگز اجازه نمىداشت تا خودسرانه و بدون اجازه او دست به اقدامى بزند و يا كوچكترين تحركى از خود داشته باشد. اما عرب ها در جبهات حكمتيار و استاد سياف از نوعى استقلال عمل و خودمختارى مطلق برخوردار بودند و مىتوانستند كه به دلخواه خود دست به سازماندهى عمليات بزنند و هرچه مىخواستند بدون نظارت و مراقبت كسى انجام دهند. بارى در اوايل دوران جهاد، يك دسته از عرب ها با همين مفكوره نزد مسعود رفته و بالاخره به دلخواه خود و بدون اينكه مسعود را در جريان قرار دهند، يك عمليات نظامى را سازماندهى نمودند و اشتباهاً بجاى روس ها كاروان مردم عادى را مورد تهاجم قرار دادند. وقتى مسعود از اين واقعه اطلاع يافت، بلافاصله همه را گرفتار و زندانى ساخت و بعداً در نتيجه ميانجيگرى خيرخواهان آنها را آزاد نمود. همين دسته از عرب ها وقتى دوباره به پشاور نزد حكمتيار برگشتند، به اندازه اى با مسعود دشمن شدند كه قابل باور هيچكس نمىباشد. البته در اوج تبليغات سوء برضد مسعود مخصوصاً در ساحه پشاور بود كه شيخ عبد الله عزام تصميم گرفت تا مسعود را از نزديك ببيند. از جمله تبليغات برضد مسعود اين بود كه وى يك انسان غربگرا است. كسانى كه وى را متهم به طرفدارى از غرب مىكردند، دليل مىآوردند كه گويا او فرزند يك افسر نظامى اسبق دولت بوده، فرزندان افسران نظامى دولت معمولاً در مكاتب غربى درس مىخواندند و مسعود هم در يكى از مكاتب دولتى تابغ غرب درس خوانده است. لذا منحيث يك انسان غربگرا بارآمده است. همچنان گاهى او را به فساد اخلاقى و غيره متهم مىكردند كه خود عرب ها نيز در دامن زدن اين نوع تبليغات برضد فرمانده مسعود، نقش داشتند. تا بالاخره كار بجايى رسيد كه موضوع جواز و عدم جواز كمك به مسعود مطرح گرديد!

- گفته مىشود كه مسعود از اهل تشيع بود، آيا اين حرف صحت دارد؟

- هرگز، چون مسعود سنى بود نه شيعه. به ياد دارم كه بارى همزمان با اوجگيرى تبليغات برضد مسعود، عرب ها سلسله جلساتى را به منظور محاكمه غيابى وى در شهر پشاور تشكيل دادند كه از جمله اشتراك كنندگان در جلسات محاكمه، تنها دو نفر از مسعود دفاع مىنمودند و 21 نفر ديگر برضد او بودند. دو شخصى كه از مسعود دفاع مىكردند، عبارت بودند از عبد الله انس داماد شيخ عبد الله عزام كه فعلاً در انگلستان به سر مىبرد و ديگرى به نام قارى عبدالرحيم از الجزاير كه هردو مدتى با مسعود به سر برده و او را از نزديك مىشناختند و مورد اعتماد او قرار داشتند. 21 شخص ديگر كه از اتباع كشورهاى الجزاير، مصر و يمن بودند، مسعود را مسلمان نمىدانستند و او را متهم به كفر مىكردند. جلسات اين محاكمه كه در رأس آن شيخ عبد الله عزام از فلسطين، شيخ عبد المجيد زندانى از يمن و اسامه بن لادن از سعودى قرار داشتند، به مدت يك هفته ادامه يافت. گرچه خودم شخصاً اشتراك در اين محاكمه را رد كردم، اما جريان آن را به دقت دنبال مىنمودم. جالب اين بود كه برادر قارى عبد الرحيم به نام قارى سعيد كاملاً در نقطه مخالف وى قرار گرفته بود و شديداً با مسعود دشمنى مىورزيد. وى بعداً وقتى از افغانستان به الجزاير برگشت، به گروه هاى مسلح تندرو پيوست و در كشورش به قتل رسيد. خلاصه اينكه جلسات محاكمه در فرجام به ناكامى پيوست و 21 نفر هرگز نتوانستند كه حتى يك مورد از آن همه اتهاماتى را كه بر مسعود وارد كرده بودند، به اثبات برسانند. بالاخره به اين نتيجه رسيدند كه در برابر مسعود بىطرف باشند و به مدح و يا ذم او سخن نگويند.

- شما اين نتيجه را چگونه ارزيابى مىكنيد؟

- به نظر من اين نتيجه در مجموع ناعادلانه بود. چون نتيجه بايد روشن باشد، قسمى كه جنبه نفى و يا اثبات در آن به وضوح ملاحظه شود. ولى به هرحال اسامه بن لادن و شيخ عبد المجيد زندانى از هواداران حكمتيار بودند و در عين حال نخواستند كه يكباره در نقطه مخالف موضعگيرى عمومى اعراب مقيم پشاور در قبال مسعود قرار گيرند. در آنجا اكثريت مطلق عرب ها مخالف مسعود بودند، لذا مشكل به نظر مىرسيد كه به لزوم ستايش از مسعود حكم شود. با آنهم شيخ عبد الله عزام با صراحت اعلان نمود كه من تا لحظه مرگ به مدح و ستايش احمد شاه مسعود خواهم پرداخت. اينجا بود كه سلسله ستايش مسعود را آغاز كرد و در مورد او كتابى تحت عنوان "قهرمانان شمال" نوشت كه متأسفانه نظر به شرايط حاكم در پشاور به علت نفوذ چشمگير حكمتيار و استاد سياف در آنجا نتوانست كتاب را به چاپ برساند. بارى خودم از شيخ عبد الله عزام پرسيدم كه آيا هنوزهم شما به اين عقيده استيد كه احمد شاه مسعود قهرمان افغانستان است؟ در پاسخ گفت: "بلكه او قهرمان اسلام است". بالاخره من هم تصميم گرفتم كه بايد يكبار نزد مسعود بروم و او را از نزديك بشناسم. پيش از اين عبد الله انس هم در باره مسعود به من چيزها گفته بود. من در جهاد احمد شاه مسعود نوعى تفاوت را نسبت به ديگران ملاحظه مىكردم. مثلاً سير جهاد در جبهات ديگر عموماً بر مبناى سلسله جنگ هاى چريكى پراكنده استوار بود كه توانمندى وارد آوردن شكست نهايى بر دشمن و رسيدن به نقطه پايان را نداشت و همچنان بر اساس يك استراتيژى روشن و منظم به پيش نمىرفت. از همينجا بود كه هيچيك از رهبران و فرماندهان جهادى ديگر به شمول حكمتيار، سياف، يونس خالص، جلال الدين حقانى و ديگران نتوانستند كه حتى يك شهر بزرگ را در افغانستان فتح كنند. آنها تا آخر در كوه ها، دره ها و روستاهاى دوردست باقى ماندند و جنگ هاى شان عموماً در سلسله عمليات هاى بزن و بگريز خلاصه مىشد. قسمى كه بالاى نقاط مورد نظر حمله مىكردند و غنيمت مىگرفتند و باز نيروهاى دولتى عليه آنها متقابلاً يورش مىبردند و آنها را دوباره به عقب مىراندند. اما مسعود از يك استراتيژى روشن نظامى و اردوى سازمان يافته برخوردار بود و همزمان مبارزات خود را در چوكات پلان و برنامه طراحى شده به پيش مىبرد.

- به نظر شما كدام جهت ها غير از امريكا از مسعود پشتيبانى و به او كمك مىنمود؟

- مسعود هيچگاه از جانب امريكا پشتيبانى نمىشد. چون كمك هاى امريكا معمولاً از طريق پاكستان به مجاهدين مىرسيد و ارتش اين كشور مسعود را دشمن درجه يك خود در افغانستان مىپنداشت. حتى در اوايل نيز مسعود از پاكستان فرار كرده بود. من اسلحه مورد استفاده مسعود و افراد او را به چشم سر ديدم و براى من ثابت شد كه قسمت زياد اين اسلحه روسى و از طريق غنيمت به دست آمده است. آنچه از طريق پاكستان به مسعود مىرسيد، معمولاً اندك و ناچيز مىبود. قسمت اعظم اين كمك ها به حكمتيار، سياف و يونس خالص اختصاص داده مىشد، در حالى كه آنها در مقايسه با مسعود از نيرو و مؤثريت چندانى برخوردار نبودند و يگانه امتياز آنها اين بود كه پشتون بودند و با دولت پاكستان روابط نزديك داشتند. احمد شاه مسعود يكى از فرماندهان جمعيت اسلامى به رهبرى استاد ربانى بود كه از مجموع كمك هاى اختصاصى به استاد ربانى، صرف يك حصه محدود آن به مسعود مىرسيد. از اينرو مسعود بيشتر به خودكفايى توجه داشت و چنانچه خودم شاهد صحنه بودم، اكثراً اسلحه مورد ضرورت را از طريق غنيمت به دست مىآورد. من او را از نزديك مىشناختم و يك مدت كوتاه در حدود يك ماه را با او سپرى كردم كه طى اين مدت احياناً دوازده ساعت مكمل در يك روز را با او مىبودم و بعضاً در حالى كه هيچ كس جز ترجمان با ما نمىبود، ساعت هاى طولانى را باهم سپرى مىكرديم. از اينجا بود كه روابط شخصى من با مسعود خيلى صميمى، دوستانه و قوى بود.

- آيا احساس نكردى كه مسعود نسبت به جنگجويان عرب، بدبين بوده و يا از آنها متنفر است؟

- هرگز، چون قلب مسعود خالى از كينه و حسد بود و هيچگاه تحت تأثير دشمنىها و بدبينى هاى بيجا نمىرفت.

- به نظر شما عامل عمده تشديد اختلاف و جنگ ميان حكمتيار و مسعود از چه قرار بود؟

- در اين شك نيست كه افغانستان شاهد جنگ هاى خونينى بود. در اين ميان حكمتيار نسبت به مسعود بيشتر از كمونيستان بدبين بود و جنگ با او را مقدم بر جنگ عليه كمونيستان مىدانست و عملاً بيشتر با او مىجنگيد. از همينجا بود كه وقتى مسعود كابل را فتح نمود و پيروزمندانه وارد آن شد، بلافاصله حكمتيار عليه او اعلان جنگ داد و از داخل شدن به كابل در كنار مجاهدين به شدت امتناع ورزيد. اين در حالى بود كه احمدشاه مسعود قبل از ورود به كابل به تمام رهبران احزاب جهادى ساكن پشاور پيام فرستاد كه عمر دولت كمونيستى به سر رسيده و از آنها تقاضا نمود تا در تفاهم باهم حكومت عبورى را تشكيل داده و به كابل آمده، قدرت را تسليم شوند. آنها گردهم آمدند و به توافق رسيدند، اما حكمتيار از همكارى با آنها سر باز زد و جنگ عليه مسعود را اعلان نمود. بهانه او اين بود كه بايد از طريق زور و تحت پوشش بيرق هاى مخصوص حزب اسلامى وارد كابل شد و قدرت را تصرف نمود.

- میشود در مورد ترور عبد الله عزام ما را در روشنى قرار دهيد؟

- پيش از كشته شدن عبد الله عزام، اختلافات ميان حكمتيار و ربانى به اوج خود رسيده بود و در عين حال جنگ سختى ميان طرفداران آنها در صفحات شمال افغانستان به وقوع پيوست. اين جنگ ميان مسعود از جمعيت و سيدجمال از حزب اسلامى صورت گرفت كه در اثر آن راه هاى مواصلتى مردم قطع شد و حالت خطرناك در آن مناطق به وجود آمد. اينجا بود كه تلاش ها از جانب جهت هاى ذيدخل در قضاياى جهاد افغانستان به منظور اصلاح امور آغاز گرديد. يك هيئت متشكل از مردمان خيرخواه به شمول شخصيت هاى مهمى نظير دكتور محمد عمر الزبير رئيس اسبق پوهنتون ملك عبد العزيز، شيخ ابراهيم افندى رئيس مجمع ورزشى الاتحاد سعودى، شيخ عبد المجيد زندانى از مشايخ يمن و تعدادى ديگر از خيرخواهان به پشاور اعزام گرديد و اينجانب را در رأس كميته متذكره قرار دادند. شيخ عبد الله عزام كه چندى قبل به داخل افغانستان رفته بود، همان شب به پشاور رسيد تا با اين كميته همكارى نمايد. سپس تماس ها با حكمتيار و استاد ربانى شروع شد و يك طرح توافقنامه صلح ميان طرفين نيز آماده گرديد كه من خودم آن را به دست خود نوشتم. شب جمعه (روز وقوع حادثه ترور شهيد عبد الله عزام) در مقر اين كميته واقع "ديفينس كالونى" شهر پشاور گردهم آمديم و طرح توافقنامه صلح را تا ساعت 12 شب آماده ساختيم. قرار بر آن شد تا توافقنامه همين امشب ميان طرفين به امضاء برسد و به روز جمعه اعلان شود. فيصله به عمل آمد تا شيخ عبد الله عزام شخصاً پيشنويس طرح را با خود گرفته، نزد استاد ربانى برود و امضاى او را گرفته بعداً آن را به دست يكى از مجاهدين مشهور مصرى به نام شيخ فتحى رفاعى نزد حكمتيار بفرستد تا امضاى او را نيز بگيرد. استاد ربانى در يكى از مناطق نزديك به ديفينس كالونى سكونت داشت، اما حكمتيار در يكى از اردوگاه هاى مجاهدين در خارج شهر پشاور مىزيست. شيخ عبد الله عزام در آستانه رفتن به طرف خانه استاد ربانى به من گفت كه مىشود يكجا با من بروى؟ چون او مىدانست كه روابط من با استاد ربانى خيلى دوستانه است. بالاخره خودم يكجا با شيخ عبد الله عزام به طرف خانه استاد ربانى رفتيم. وقتى دروازه را كوفتيم، يكى از نگهبانان منزل او برون آمد و ما موضوع را به او گفتيم، رفت و استاد ربانى را از خواب بيدار نمود. سپس استاد ربانى پايين آمد و طرح توافقنامه را در روشنى چراغ موتر امضاء نمود و ما دوباره برگشتيم. متعاقباً شيخ رفاعى نيز طرح متذكره را گرفته به طرف حكمتيار رفت، اما موفق به ديدار وى نشد. از آنجا خودش از دفتر حكمتيار با ما تيلفونى تماس گرفت و گفت كه نمىتواند با انجينر حكمتيار ببيند. شيخ عبد الله عزام از او خواهش نمود تا شب را همانجا منتظر بماند و هنگام نماز صبح امضاى او را بگيرد و باز برگردد. محمد فرزند بزرگ شيخ عبد الله عزام كه قبلاً غرض ازدواج به اردن رفته بود، همين شب يكجا با همسرش دوباره به پشاور برگشت. شيخ عبد الله عزام بعد از نيم شب از نزد ما رفت و قرار بر آن شد كه فردا صبح با او ببينيم. بعد از نماز بامداد بود كه شيخ عزام به ما زنگ زد و گفت كه محمد يكجا با همسرش ديشب رسيده، من صرف همين الآن وقت دارم تا آنها را ببينم، ديدار ما و شما بعد از نماز جمعه باشد. نماز جمعه را اينجا مىخوانيم و بعداً يكجا باهم به اسلام آباد مىرويم. در اثنايى كه ما به نماز جمعه آمادگى مىگرفتيم، يكباره صداى زنگ تيلفون بلند شد. وقتى يكى از برادران مصرى ما گوشى را برداشت، با صداى بلند فرياد زد كه شيخ عبد الله عزام ترور شد و هماندم گوشى را به زمين انداخت. اين حادثه در نزديكى محل سكونت شيخ عزام در حالى به وقوع پيوست كه وى همراه با دو فرزندش به نام هاى محمد و ابراهيم ذريعه موتر شخصى خود به سوى مسجد جامع موسوم به "مسجد سبع الليل" غرض امامت نماز جمعه در حركت بود. قرار بود كه بعد از نماز جمعه باهم يكجا شده و به طرف اسلام آباد برويم، اما اجل مانع اين تصميم شد. بمبى كه انفجار نمود، در يكى از آبروهاى كنار جاده كارگذارى شده بود. با شنيدن اين خبر، ما همه سراسيمه شده و به طرف محل واقعه شتافتيم. در آنجا متوجه شديم كه جسد شيخ عبد الله عزام را به يكى از شفاخانه هاى پشاور انتقال داده اند و ما هم به طرف شفاخانه رفتيم. جسد شيخ عبد الله عزام سالم بود، اما اجساد هردو فرزند او به هر طرف پراكنده شده بود و حتى پارچه هاى بدن آنها تا فاصله پنجاه مترى و احياناً بالاى شاخه هاى درخت به چشم مىخورد. جسد شيخ عبد الله عزام بعداً به منطقه بابو منتقل گرديد و در آنجا به خاك سپرده شد.

- به نظر شما چه كسى در اين حادثه دست داشت؟

- در آن زمان ما به اين نظر بوديم كه دست استخبارات اسرائيل (موساد) با همكارى استخبارات امريكا (سىآىاى) در قضيه دخيل است. اما بعداً احتمال دست داشتن گروه الجهاد مصرى در ترور شيخ عبد الله عزام منحيث يك نظر موجه تبارز نمود. چون هواداران اين گروه به شدت با وى مخالف بودند و او را يكى از موانع عمده در راه تطبيق برنامه هاى مورد نظر شان در افغانستان مىدانستند. من خودم شخصاً اين احتمال ترجيح مىدهم. در عين حال من به اين نظرم كه شيخ عبد الله عزام مؤسس اصلى حركت مقاومت اسلامى فلسطين (حماس) مىباشد. گرچه شيخ احمد ياسين مرشد فكرى اين حركت بوده، اما تربيه و آموزش عملى كادرهاى آن را شيخ عزام به عهده داشت. در اين باره مىشود به كتاب "ريشه هاى تاريخى حماس" مراجعه نمود.

- آيا گروه الجهاد مصرى در آن زمان، نيرومندتر بود و بيشتر از ديگران در صحنه قضاياى جهاد افغانستان نقش داشت؟

- حقيقت اينست كه اين گروه تا پيش از سقوط كابل به دست مجاهدين، نقش چندانى در دوران جهاد در افغانستان نداشت. آنها در يك مرحله ركود به سر مىبردند و از ساحه پشاور منحيث پناهگاه امن به خود استفاده نموده و يكجا با فاميل هاى شان در آنجا زندگى مىكردند. چون در آنجا از هيچ كس بازپرس نمىشد و هركس از هرجا كه مىآمد، آزادانه مىتوانست در آنجا زيست كند. مردم از هرجاى دنيا در آنجا سرازير شده بودند و شهر پشاور به يك ساحه مملو از مهاجرين و پناهندگان بيگانه عوض شده بود. لذا آنها از موقع استفاده نموده، در صدد سازماندهى مجدد خود بودند. اما در ميان مجاهدين عرب از لحاظ شركت فعال در جبهات و يا فرماندهى جنگ ها و يا حتى ارتباط با سران احزاب جهادى افغانستان و مشاركت در فعاليت هاى تربيوى و آموزشى، مشهور نبودند. حتى ايمن الظواهرى كه فعلاً از چهره هاى سرشناس اين گروه به حساب مىرود، در آن زمان چندان مشهور نبود. يگانه شخصيت معروف آنها در آن زمان، شخصى به نام دكتور فضل بود و بس.

- آيا او فعلاً زنده است؟

- گفته مىشود كه او در استراليا و يا كانادا پناهنده شده و از مفكوره جهادى خود بكلى فاصله گرفته و همچنان از عضويت در گروه الجهاد مصرى و از افكار و انديشه هاى آن برائت داده و فعلاً به زندگى عادى خود ادامه مىدهد. به هر صورت، اين گروه در زمان جهاد از حضور و مؤثريت چندانى برخوردار نبود و در مرحله خودسازى مجدد و سازماندهى داخلى قرار داشت.

- آيا آنها يك سازمان منظم بودند و منحيث يك گروه مستقل عمل مىكردند و يا اينكه تحت پوشش جنگجويان عرب به طور عموم قرار داشتند؟

- آنها اصلاً منحيث يك تشكل منظم با برنامه ها و يا نحوه فعاليت ويژه حضور نداشتند، بلكه در مجموع منحيث افراد زندگى مىكردند.

- گفته میشود كه عبد الله عزام را اسامه بن لادن ترور كرده، چون مىخواست كه يگانه رهبر گروه هاى جهادى باشد. نظر شما در اين باره چيست؟

- به نظر من دست داشتن اسامه بن لادن در ترور عبد الله عزام از واقعيت بكلى دور است و من هرگز نمىتوانم چنين اتهامى را به او نسبت دهم. زيرا تا جايى كه من روابط عميق و دوستانه هردو را ملاحظه مىكردم، چنين امرى از احتمال بعيد به نظر مىرسد. ممكن است احتمال دست داشتن طرفداران بن لادن بدون اطلاع شخص او را در اين حادثه پذيرفت، اما اينكه اسامه بن لادن شخصاً در طرح و يا اجراى برنامه ترور عبد الله عزام دست داشته باشد و يا لااقل از آن آگاه بوده، به نظر من كاملاً نامعقول است.

- آيا به نظر شما اسامه بن لادن از روى مجبوريت با توجه به سلسله شرايط و رويدادهاى بعدى با تندروان مصرى يكجا شد؟

- فكر نمىكنم كه هماهنگى او با تندروان مصرى از روى مجبوريت به معناى واقعى كلمه بوده باشد، ولى شرايط و رويدادهاى بعدى در مجموع او را بجايى كشيد كه غير از گروه الجهاد مصرى را در هماهنگى با خود نيابد. چون شرايط طورى آمد كه بن لادن با جهان غرب طرف قرار گرفت و او را به خشونت واداشت. اكثر كسانى كه با او آشنايى داشتند كه خودم شخصاً از آنجمله مىباشم، طرفدار رو آوردن او به خشونت نبوديم و با او در اين خصوص به مخالفت مىپرداختيم. حتى وقتى متوجه شديم كه او دارد در اين مسير حركت مىكند، علناً بناى مخالفت را با او گذاشتيم و همواره به او تفهيم مىنموديم كه راهى را كه او برگزيده، راه غلط است.

- واكنش او در برابر موقف شما چه بود؟

- اسامه بن لادن انسانى است كه مجادله را نمىپسندد. هميشه خوش دارد كه نظر خود را بر ديگران تحميل نمايد و در صورت مخالفت، به مجادله و مناقشه نمىپردازد و تصميم خود را مىگيرد.

- آيا بن لادن در علوم شرعى مهارت دارد؟

- مهارت كه نه، اما در اين بخش مطالعه دارد و در عين حال از كسانى كه به علم شان اعتماد دارد، مىپرسد. ولى خودش يك عالم فقهى قادر به اجتهاد در مسايل شرعى نيست.

- ولى او با نشر نوارهاى صوتى و تصوير خود چنان وانمود مىسازد كه گويا پيشواى امت اسلامى است. آيا احساس نمىكنيد كه او خود را مافوق علماء و پيشوايان اين امت مىداند؟

- به نظر من مشكل اسامه بن لادن در اين نيست كه خود را مافوق علماى امت در جهان اسلام بداند و يا مثلاً متعقد باشد كه بيشتر از شيخ بن باز و شيخ ابن عثيمين عالم است، بلكه او بدين باور است كه بعضى از علماى اسلامى، دربارى و در سازش با دستگاه هاى حكومتى اند.

- به نظر شما اسامه بن لادن از كدام شخصيت، بيشتر متأثر است؟

- بايد گفت كه روابط و تماس هاى من با بن لادن همزمان با خروج او از عربستان سعودى به قصد كشور سودان و بعداً افغانستان تا كنون، بكلى قطع شده است. آخرين بارى كه او را ديدم، چند روز قبل از سفر او به سودان بود. به نظر من اسامه بن لادن از هيچ كس متأثر نيست. چون او خود را بالاتر از ديگران مىداند و چنان مىپندارد كه او بايد بر مردم تأثير گذارد، نه اينكه از ديگران تأثيرپذير شود. در آن زمان او براى من احترام خاصى داشت و در مجالس خود به من اولويت مىداد. اما بن لادن يگانه شخصى است كه نمىخواهد از ديگران متأثر شود، بلكه خود را پيشواى همه مىداند و خوش دارد كه مردم به دنبال او روند. شايد رشد و نمو او در محيط يك خانواده ثروتمند و نامدار در اين خصوص نقش داشته باشد. در هر حال او يك انسان مستقل از لحاظ انديشه و برداشت بوده و در عين حال سرسپرده جهاد و مبارزه مىباشد. وقتى مىخواست در جهاد افغانستان شركت كند، بسيارى از مردم از او خواهش نمودند تا شخصاً به صحنه نرود. بلكه در كشورش بماند و به جهاد مردم افغانستان، كمك مالى نمايد و از اين طريق در جهاد سهم فعال گيرد. اما او به آنها گوش نداد و تصميم خود را گرفت. چون او مىخواست كه رهبر باشد نه پيرو!

- وقتى بن لادن قصد رفتن به سودان را كرد، آيا از تو خواست تا با وى بروى؟

- تا پيش از رفتن او به سودان، من هميشه با او در تماس بودم و همواره او را مىديدم. در آن زمان بعضى از تندروان مصرى به او منحيث عميل حكومت و اجنت استخبارات نگاه مىكردند. وقتى حوادث عراق به وقوع پيوست، اسامه بن لادن از طريق سخنرانى و تبليغات به جلب و بسيج مردم عليه رژيم صدام حسين آغاز نمود تا بالاخره اين نوع تحركات وى از جانب دولت متوقف و بعضى از طرفداران او بازداشت شدند و خودش نيز چندين بار توسط مراجع امنيتى، مورد بازجويى و تحقيق قرار گرفت. اين همه باعث شد تا او از وضع ناراض شود و خود را در مضيقه بيند. لذا در فكر خروج از كشور گرديد و حتى موضوع را شخصاً با من نيز در ميان گذاشت، ولى من در اين مورد با او موافق نبودم و به او مشوره دادم كه ما نبايد از كشور خود خارج شويم. چون اين كشور، زادگاه ما و مهد اسلام و سرزمين حرمين بوده و نمىتوان جايى بهتر از آن يافت. بن لادن از لحاظ علوم شرعى بالاى من سخت اعتماد داشت و به من منحيث مفتى و يا تيوريسن مذهبى خود نگاه مىكرد، چون خودش عالم شرعى نبود.

- وقتى شما نوارهاى او را مىشنويد، آيا در لحن صداى او تغيرى احساس مىكنيد؟

- از لحن صداى او احساس مىكنم كه سالخورده شده است.

- آيا احساس نمىكنيد كه غمگين است؟

- هرگز! چون او معمولاً يك انسان مطمئن و دلپر بوده و از مرگ نمىهراسد، بلكه خودش به سراغ مرگ مىرود و هواى شهادت را دارد.

- پس چرا در وقت حمله امريكا بر افغانستان، ترجيح داد كه هزارها نفر كشته شود و خودش نجات يابد؟

- من با اين نظر موافق نيستم و مىدانم كه او شهادت مىخواهد، اما طرز تفكر او فرق مىكند. وقتى امريكا عليه افغانستان حمله نمود، از يك طرف اسامه بن لادن تحت فرمان طالبان قرار داشت و با ملاعمر منحيث اميرالمؤمنين بيعت كرده بود و از جانب ديگر درست پس از سقوط و فروپاشى رژيم طالبان بود كه بن لادن تغير استراتيژى داد. حتى از نقطه نظر نظامى نيز معقول نبود كه او به تنهايى در صحنه باقى مىماند، بلكه بايد عقب نشينى مىكرد تا دست به سازماندهى مجدد بزند و ابتكارات تازه اى را روى دست گيرد. من اسامه بن لادن را در اوج جنگ ها مىديدم كه هراس را به دل راه و فرار را بر قرار ترجيح نمىداد. بارها او را مىديدم كه به تنهايى در مقابل تانك هاى روس ها ايستاده تا عقب نشينى مجاهدين را تحت پوشش قرار دهد و خودش آخرين كسى مىبود كه عقب نشينى مىكرد.

- از جمله دوستان قديمى او چه كسانى با او باقى مانده اند؟

- هيچيك از دوستان و همرهان قديمى با او نمانده اند. اكثر كسانى كه در زمان جهاد افغانستان در صحنه حضور داشتند، همزمان با بروز فتنه داخلى ميان مجاهدين به كشور خود برگشته و زندگى عادى خود را از سر گرفتند. چون نمىخواستند كه خود را در فتنه شريك سازند. اما مشكل اسامه بن لادن اين بود كه در فتنه نيز خود را دخيل ساخت و در جنگ هاى ذات البينى افغان ها طرف قرار گرفت. توصيه هميشگى من براى آنعده از عرب ها كه مىخواستند در زمان طالبان به افغانستان بروند، اين بود كه از طرف من به اسامه بن لادن بگويند كه دست از مداخله در جنگ داخلى افغانستان بكشد و در اين فتنه طرف قرار نگيرد و به نفع يك جهت عليه جهت ديگر نجنگد.

- نظر شما در مورد سازمان القاعده چيست؟ آيا مىتوان آن را يك سازمان واقعى داراى بستر نظامى منظم خواند؟

- شك نيست كه شرايطى به سطح منطقوى و بين المللى به ميان آمد كه بالاخره سبب شد تا اين دسته از مردم با انگيزه هاى خاصى دور هم جمع شده و همچو يك تشكلى را به وجود آورند كه بدون شك يك سازمان واقعى است.

- اما يك سازمان مبتنى بر خشونت؟

- خشونت يكى از وسايل عمده القاعده و جزء مهم استراتيژى آن مخصوصاً در مبارزه عليه امريكا و همپيمانان آن در جهان به حساب مىرود. آنها استفاده از خشونت و كشتار را بكلى مشروع دانسته و آن را يكى از اشكال جهاد تلقى مىكنند.

- حملات انتحارى را كه منجر به قتل صدها بيگناه در مقابل يك و يا چند امريكايى مىگردد، چگونه توجيه مىكنند؟

- به نظر من قضيه حلال و يا حرام بودن عمليات انتحارى نزد آنها مطرح نبوده، آنچه اين عمل را توجيه مىكند، عمدتاً هدف است. مثلاً كشتن انسان مسلمان را بدون سبب، گناه بزرگ مىدانند.

- به نظر شما آيا بن لادن در مرحله كنونى به چنگ تندروان مصرى افتاده؟

- آرى، چون او فعلاً در بستر فكرى و ايديولوژيك گروه الجهاد مصرى بكلى ذوب شده و در چوكات برنامه هاى آنها حركت مىكند.

- فرجام بن لادن را چگونه ارزيابى مىكنيد؟ آيا ممكن است عاقبت خسته شود و بالاخره تن به تسليم دهد؟

- اين يكى از محالات است. من با اطمينان مىتوانم بگويم كه اسامه بن لادن تا لحظه مرگ خواهد جنگيد، حتى ولو كه هيچ كس با او باقى نماند.

- آيا اعضاى خانواده اش او را همراهى مىكنند؟ آيا شخصاً درباره او اطلاع تازه اى داريد؟

- نه خير! چون همزمان با حمله امريكا عليه افغانستان و حوادث توره بوره كه منجر به لادركى بن لادن گرديد، اطلاعات در باره او نيز بكلى قطع شده و امكان تماس هم وجود ندارد. البته قبل از اين حوادث، اعضاى خانواده او به شمول همسر و فرزندانش در مجموع با او همراه بودند كه بعداً بعضى از فرزندان او منجمله پسر بزرگ او به نام عبدالله به وطن برگشتند و فعلاً در اينجا زندگى مىكنند. اما از متباقى اعضاى خانواده او اطلاعى در دست نيست كه آيا در پاكستان زندگى مىكنند و يا با خود او مخفى مىباشند.

- دوباره به موضوع احمد شاه مسعود برمىگرديم. مىخواهم بپرسم كه چگونه با او معرفى شديد و بالاخره مورد اعتماد او قرار گرفتيد؟

جدال لوی سارنوال با جنرال جرئت بداخل ارگ ریاست جمهوری نیز کشانده شده ‏و کرزی





جدال لوی سارنوال با جنرال جرئت بداخل ارگ ریاست جمهوری نیز کشانده شده ‏و کرزی با احمد ضیاء مسعود، بر سر این مسئله مباحثات داغی داشته اند.

در همین حال هزاران تن ‏از مردم کابل در مقابل منزل محمد یونس قانونی تجمع کرده خواهان جلوگیری از اعمال جنجالی و خلاف قانون لوی ‏سارنوال شده اند. در عین حال دیشب یک عملیات محاربوی در کلکان بخاطر دستگیری امان الله گذر ، قوماندان معروف ‏جهادی و سرسخت ترین قوماندان ضد طالبان در دوران مقاومت، صورت گرفت که طی آن تلفاتی بر حمله کنندگان وارد و تعدادی از آنان به اسارت نیرو های تحت امر امان الله گذر در آمده اند. در همین حال مظاهرات بزرگی در مرکز ‏ولایت پنجشیر با اشتراک مردم ولایات پنجشیر، پروان و کاپیسا در مخالفت با لوی سارنوال صورت گرفته است‏‎.


بر ضد لوى څارنوال درپنجشير مظاهره صورت گرفت‏

‎صدها تن از مردم ولايات پنجشير، پروان و کاپيسا امروز در مرکز پنجشير بر ضد لوى څارنوال مظاهره نموده و خواستار ‏برکنارى وى شدند‎. ‎

عبدالجبار ثابت لوى څارنوال گفته است که وى دو روز قبل در ولسوالى کلکان کابل ، توسط افراد جنرال دين محمد جرئت ‏محاصره و مورد ولت و کوب قرار گرفته است، از همين جهت حُکم توقيفى وى را صادر نموده است‎ . ‎

مظاهره کننده گان از ولسوالى ها به سوى مرکز پنجشير راهپيمايى نمودند و با سر دادن شعار هاى (لوى څارنوال بايد ‏برکنار شود) و لوى څارنوال جنرال جرئت را توهين نموده، در مقابل ساختمان ولايت تجمع نمودند‏‎.‎

داکتر واجب عضو شوراى ولايتى پنجشير و يکتن از مظاهره کننده گان به آژانس خبرى پژواک گفت که در پنجشير اقتدار ‏محلى وجود دارد، وزارت داخله لشکر کشى کرده که جنرال جرئت را دستگير کند در حاليکه جرئت در پنجشير وجود ندارد‎.‎

‎ ‎وى افزود (( اگر جرئت در پنجشير ميبود پوليس و اردوى ملى وجود دارد که وى را دستگير ميکرد و به دولت مى سپُرد، ‏اما اينکه کاروان نظامى وزارت داخله ميکوشيد از کابل وارد پنجشير شود، کار نادرست بود‎)) ‎

‎ ‎مولانا عبدالرحمن کبيرى معاون ولايت پنجشير شام گذشته به آژانس پژواک گفته بود که يک هيئت متشکل از ١٦ موتر ‏نظامى وزارت داخله ميخواست بخاطر گرفتارى جنرال جرئت وارد پنجشير شود، اما او با هيئت گفت که هدايت دولت به ‏مسوولين پنجشير رسيده و ضرورت به پوليس وزارت داخله نيست‏‎. ‎

کبيرى ميگويد که آنها با هيئت به شکل مسالمت آميز صحبت نمودند و گفتند که اگر داخل پنجشير شوند، حساسيت مردم ‏اوج گرفته و امکان دارد که باعث وخامت اوضاع گردد، همان بود که هيئت وزارت داخله دوباره به کابل برگشت‎. ‎

فيروز باشنده ولايت کاپيسا شرکت کننده ديگر مظاهره ادعا کرد : (( وقتيکه لوى څارنوال اشخاص متنفذ و قوماندانهاى ما را ‏توهين ميکند به اين معنى است که مردم را توهين ميکند ، بايد لوى څارنوال برطرف شود‏‎)) ‎

عسکر شاه باشندۀ ولايت پروان که او نيز شامل مظاهره کننده ها بود، مدعى شد که دولت عليه قوماندانها و اشخاص متنفذ ‏توطيه چيده است و بهانه جويى ميکند، از همين جهت اين وضع باعث حساسيت مردم شده است‎. ‎

‎ ‎وى افزود که يگانه راه حل، برکنارى لوى څارنوال از مقامش است‏‎.‎

‎ ‎مظاهره کننده گان همچنان حاجى الماس وکيل منتخب مردم پروان در ولسى جرگه را که از سوى څارنوالى متهم به اختلاس ‏شده و تلاشى منزل امان الله گذر سابق قوماندان امنيه کابل را از سوى دولت، تقبيح کردند‎.‎

به گزارش رسانه هاى خبرى، روز گذشته منزل امان الله گذر در کابل توسط قواى امنیتی تلاشى شده است‏‎.‎

‎ ‎در قطعنامه اى که از سوى آنها صادر شد، بر برطرفى لوى څارنوال و جلوگيرى از بهانه جويى که به ادعاى خود شان از ‏سوى دولت مرکزى صورت ميگيرد، تاکيد گرديده بود‎.‎

‎ ‎دگروال قدم شاه معاون ادارى قوماندان امنيۀ ولايت پنجشير گفت که پوليس تلاش زياد کرد که مظاهرات شکل مسالمت آميز ‏داشته به خشونت نگرايد، همينطور هم شد و مظاهرات به طور صلح آميز پايان يافت‎. ‎

‎ ‎لوى څارنوال بعد از حادثه کلکان در يک کنفراس خبرى ادعا نمود که جرئت قصد اختطاف وى را داشت اما جرئت ‏اين ادعا را رد نموده است‎ . ‎

لوى څارنوال همچنان گفته است که وى توسط محافظين جرئت به قنداق هاى سلاح زده شده و هم بر موترش آتش گشوده ‏شده است‎ . ‎

‎ ‎ثابت ، گفته است که وى امر گرفتارى جرئت را داده است و او گرفتار خواهد شد‎ . ‎

اين درحاليست که تا حال در کابل و چند ولايات کشور به طرفدارى از لوى څارنوال مظاهره و تجمعات اعتراض آميز بر پا ‏شده و عمل جنرال جرئت در مقابل لوى څارنوال تقبيح گرديده است‏‎.‎

روز گذشته حدود ٢٠٠ تن از څارنوالان کابل به حمايت از لوى څارنوال ، در يک مظاهره صلح اميز خواهان گرفتارى ‏جنرال جرئت شدند‎ ‎

همچنان عليشاه پکتياوال مدير جنايى قوماندانى امنيه ولايت کابل در کنفرانس دو روز قبل گفت که پوليس را به خاطر ‏دستگيرى جرئت در بين شاهراه کابل - پروان موظف نموده تا وى را دستگير و به پنجه قانون بسپارند‎ .‎

اما جنرال جرئت گفته است که وى در شهر کابل در منزل خود است‎ . ‎

ظلم بیداد گران رشته به تکرار کنیم . قصهء تلخ وطن سرخط اخبار کنیم







ظلم بیداد گران رشته به تکرار کنیم
قصهء تلخ وطن سرخط اخبار کنیم
به نوایی که ممثل شود از اشک یتیم
گریهء ماتم بیچاره به اشعار کنیم



بنویسیم و بینالیم و بگویم و ز درد
صفحه ء حق نگری بر همه هموار کنیم
هر سلاح دار خرد کشته به ما کرد جفا
روسیاه طالب و آدمکش و اشرار کنیم
کیست اشرار؟ تفنگ دار و زخود بیخبری
واقعی هرچه شده راستی اقرار کنیم
قاتلان حاکم ما مردم مظلوم تا کی؟
باید از مستبدان طاعت اجبار کنیم؟
یا به افرنگ وبه اعراب و فرمایه و دون
ملک خود در گروی صاحب اسعار کنیم؟
کو مقامی که بود حامی قانون دیار
برویم داد زنیم عرض خود اظهار کنیم
ملتم منتخبی رای وکلات نشده
گر نگاه بر ستم و قدرت مکار کنیم
کرسی مجلس شورا به زرو زور گرفت
فاش بیگانه پرستان ستمگار کنیم
مجری و مجلس و قاضی همه جانی باشد
ترک امید از این دسته غدار کنیم
پرچمی بی خردی دست سیاه کرد ه بلند
نخبه و خبره و فرزانه علم دار کنیم
دادستانیکه که به بیداد گری بود شهیر
کلک را سوی همان ثابت جبار کنیم
دید ه تعلیم جفا پیشه گی از حکمتیار
اعتمادی به چنین آدم غمخوار کنیم؟
ریش رو موی سرش هست بسی ژو لیده
گویی دیوانه بود دقت و دیدار کنیم
راز گو چهره ء ظاهر شود از باطن شخص
مجرمی یافته رامحکمه اینبار کنیم
او ز آغاز فنی فاجعه سازی آموخت
معرفی مرشد این منبع ازار کنیم
گلبدین خدمت کابل چقدر خوب نمود
افترأ میشود از خدمتش انکار کنیم
او فرستاده به ما آدم نوساز چه خود
دو به دو ضرب جمعش باز همان چار کنیم
پاکسازی بکند دامن دولت ز فساد
چیدن پوشش این پرده ز اسرار کنیم
به دلش هست شود باز بما رهبر نیک
آنچه دیدیم چه پندار دیگر بار کنیم
خاک ما لانه ء آدمکش جلاد شده
بسته باید دهنی فاجرو خونخوار کنیم
گرگ درنده به این رمه کند چوپانی
صاحبی ساده دلی رمه خبر دار کنیم
حال تزویرگران نشر چسان باید کرد
هیکل ثابت دیوانه به دیوار کنیم
خاص دلسوز به این خاک جهادی گفتند
وصف بد کیش و زراندوز چه مقدارکنیم
پول پرستان و ریا کار و قضول اندیشان
درج تاریخ نمایم و سبکسار کنیم
شد کنار از ره مسعود به دزدی مشغول
مسخ و تقبیح چنین خصلت و کردار کنیم
سالها گفتن ما هیچ بجای نرسید
پش هر شرزه و بیرحم چه اصرار کنیم
عرض باشد بقلم دست و به دانشور ما
به رقم کردن حق کوشش بسیار کنیم
رمضان است بشر دوست مثالش کمتر
میسزد مرد خرد داشته سالار کنیم
به تسلای دلی مردم رتجورو پریش
روی کاغذ رقم و چامه و گفتار کنیم
مرهمی زخم همین ملت مجروح که شود
خویشررا داروی این تودهء بیمار کنیم
وقتی آنست به آگاهی مردم کوشید
تا از این خواب گران جامعه بیدار کنیم
نشویم دستخوش این دستهء شیاد دگر
همه را متحد و با هم هوشیار کنیم
یا الهی تو به ما لطف نکویء بخشا
همه را همدل و همباور و همیار کنیم
خودنمایم نثاری وطن و ملت خویش
با اصول ادب آموزش و پیکار کنیم




هندوکش سرفراز

جبار ثابت زاده مکتب عبدالرحمان ها،نادرها ، هاشم ها ، امین ها و گلبدین ها با





جبار ثابت زاده مکتب عبدالرحمان ها،نادرها ، هاشم ها ، امین ها و گلبدین ها با پیروی از رفتار زشت فاشیستی غیر انسانی همیشه در تلاش بوده تا اقوام غیر پشنون این سرزمین









را مورد حمله و تجاوز غیر انسانی خویش قرار دهد

آقای ثابت محافظان یک ژنرال ارتش کشور در شمال را مسئول این حمله دانسته است
در اینجا لازم است تا در نخست ضعف شخصیت این گلبدینی آدم کش را به شما معرفی نمایم:

این شخص در زمان جهاد مسول کمپ شمشتوی گلبدین خان در پشاور بود ، و در آنجا جوانان افغان را به درس های ترورستی و آدم کشی، از قبیل سوختاندن مکاتب ، به آتش کشانیدن شفاخانه ها و به انفجار دادن پل و پلچک ها تشویق میکرد . به گفته کسانیکه در آن زمان در کمپ شمشتو زندگی میکردند میگویند: عبدلجبار در کمپ با بچه ها روابت نامشروع داشت و دختر های خوش صورت افغان را در آن زمان به بهانه آنکه عرب ها به دفاع از جهاد افغانستان به کمک ما اینجا آمده اند به عرب ها نکاح میکرد و در مقابل آن دینار و ریال های عربی را دریافت میکرد و با آن پول ها گرم با بچه ها شب را سحر میکرد . و این است شایسته سالاری آقای کرزی که چنین شخصی را در بلند ترین پوست دولتی تعین کرده است .

یکی از دوستانم چندی قبل از وطن بازگشت و قصه جالبی را کرد که ساعت ها خندیدیم و افسوس به حال نبیل مسکین یار کردیم که دیوانه وار در تلویزون خود گلو پاره میکند و خلق و پرچم را دشنام میدهید ، اما مسکین یار از کار کرد های جبار ثابت خبر هم ندارد ، قصه که دوستم برایم کرد از این قرار است: زمانیکه جبار ناشایسته به مقام شایسته لوی خارنولی تعین گردید ، سه روز بعد ریس اداری لوی حارنولی را نزد خود خواست و به وی امر کرد که برو در ستره محکمه چوکی شنواری صاحب را بیبین و به من نیز مانند چوکی شنواری صاحب خریداری کن ! ریس اداری به پاسخ ثابت میگوید: من یک ریس هستم من نمیتوانم ، اما امکان دارد که یکتن از کارمندان خویش را بفرستیم تا چوکی آن را دیده و به شما هم مانند آن را خریداری کنیم . در جواب ریس اداری ثابت میگوید من تو را میگویم و تو دلیل میگوی ؟ بعد از یک ساعت ریس اداری از مقام خود سبک دوش وخانه نشین میشود .این قصه است که واقعیت دارد و همه هموطنان ما میتوانند از اشخاصیکه در لوی حازنولی ماموریت دارند بپرسند .
پس بیبنید آیا این شخص شایسته گی این مقام را دارد یا خیر ؟

جبار ثابت با وصف اینکه داری اخلاق درست نمیباشد ، یک انسان قوم گرا و عقده ای است که چندی پیش مخالفت قوم گرانه اش را با تلویزون طلوع مشاهده کردیم .
چبار ثابت چرا به تلویزون طلوع حمله کرد ؟
هدف اصلی حمله وحشی یانه ثابت به طلوع همان مخالفت با زبان فارسی و کلیمات فارسی بود و به همین سبب ژورناست های طلوع را مورد دو او دشنام قرار داد .

ایمروز هدف اصلی ثابت و فرد دیگری که با وی یکجا به پوسته تلاشی دروزه کابل در میربچه کوت رفته بودند این بود که این ها میخواستند یک تعداد افراد بلند پایه تاجیک و ازبک را به بهانه اینکه موتر های تان را تلاشی میکنیم که گویا شراب نباشد توهین کنند. که در زمان کم این ها با جنرال دین محمد جرت مقابل گردیدند.به گفته شاهیدان صحنه ، در زمانیکه موتر جنرال دین محمد جرت با خانواده و زن و فرزندش از این جا عبور میکرد لوی حارنول دیوانه وار با بوتل آب به موتر پرتاب میکند و فاحش به ناموس جنرال جرت میدهد و بادیگاردان جبار ثابت هنگامیکه میخواهند به ناموس وی تجاوز کنند ،در آن زمان آقای جرت از خود واکنش نشان میدهد و پاسخ این فرزند نادر را مانند عبدالخالق قهرمان میدهد.و خواهیش ما اینست که باید جبار ثابت به محاکمه اسلامی کشانیده شود و مورد مجازات قرار گیرد تا بداند که اینجا کمپ شمشتو نیست بلکه کوهدامن زمین است!
نوت: اگر در نوشته من غلتی املایی باشد مرا با کمال بزرگواری تان ببخشید چون بعد از 32 سال بعد من قلم برداشتم و چیزی نوشتم. وسلام



رحیم عسکریار

Sonntag, 20. Mai 2007

خوست در دوران جهاد


حامد علمى


(بخش اول)

خوست در دوران جهاد



در ایام حضور نظامی شوروی در افغانستان و سال های بعد از آن، شهر خوست بدون شک مستحکم ترین مرکز تجمع نیروهای حکومت کابل در جنوب شرق کشور بشمار می رفت. این شهر از نگاه داشتن اراضی مناسب برای دفاع، نزدیکی به پاکستان، قرار گرفتن سر راه مجاهدین سایر ولایات و موجودیت فراوان ملیشه های توانسته بود به مهمترین پایگاه حکومت تبدیل شود.




حتی سالهای قبل از آغاز جهاد، اکثریت باشنده گان این شهر به حزب دیموکراتیک خلق افغانستان خصوصا شاخه خلق پیوسته و رده های بالای این حزب در اختیار خوستی ها بود.



خوست بزرگترین مرکز تجمع ملیشه ها در افغانستان بود. به اساس احصائیه یکی از فرماندهان مجاهدین در سال 1363 چهارده هزار تن از افراد ملکی این شهر به صفوف ملیشه ها پیوسته و از طرف حکومت کابل مسلح شده بودند. بعدها این رقم به مراتب افزایش یافت.(1)



اما خوستی ها در محاصره اقوام بزرگ چون جدران، منگل و جاجی قرار داشتند و این محاصره سبب شده بود تا قدرت جنگی ملیشه ها و هنر معامله گری آنها رشد یابد. از طرف دیگر تحمل شرایط دشوار برای باشنده گان آن شهر جزعادت روزمره گردیده و این صبر و تحمل در برابر مشکلات، عناصر مفید برای حکومت کابل بود.



در طول سالهای تجاوز شوروی این شهر کاملا در محاصره قرار داشت و تنها راه اکمالاتی آنها از طریق هوا و یا طور قاچاق از مناطق همجوار و شهرک مرزی میرانشاه صورت می گرفت.



در سالهای نخست این شهر دارای یک میدان هوایی بود اما بعد از جابجا شدن مجاهدین در مناطق که به توره غاره و باغ فارم مشهور است، حکومت در صدد شد تا میدان هوایی جدید در این شهر احداث کند. میدان هوایی جدید در استقامت شمالی میدان کهنه دورتر از تیر رس توپخانه مجاهدین احداث شد اگرچه هر دو میدان هوایی بدون خط پرواز قیرریزی شده یا سمنتی بود اما میدان هوایی جدید حیثیت چشمه حیات را به نیروهای حکومت در آن شهر گرفته بود.



محمود قارییف مشاور نظامی داکتر نجیب در کتابش می نویسد "پس از بازگشت سپاهیان شوروی، نگهداری خوست به مساله بس دشوار مبدل گردید و برای رهبران سیاسی و نظامی دردسر های فراوانی را ببار آورده. مانند گذشته اسلحه، مهمات و سوخت تنها از راه هوایی رسانیده می شد. مگر در شهر یک فرودگاه ساحوی بود که در آن تنها هواپیماهای کوچک نوع ان 26 می توانستند فرود بیایند. هنگام ریزش باران حتی این هواپیماها نیز به دشواری فرود می آمدند. درروند سالهای 1989 و 1990 بیشتر این هواپیماها سرنگون شده و یا از کار افتاده بودند. پاراشوت های باقی مانده از سپاهیان شوروی نیز همه مصرف شده بودند. بدین ترتیب در آن دوره ها که نیروهای هوایی بنابه شرایط هواشناسی یا دیگر دلایل نمی توانستند در خوست عمل کنند، پادگان مدافع خوست در وضع دشوار قرار می گرفت. در این مورد تنها مهارت در برپایی مناسبات با قبایل محلی و تطمیع آنان دادن رشوه و باج به آنان تا مرز دادن اسلحه می توانست پادگان را نجات بخشد. عنصر نجات بخش دیگر موشکهای اسکاد بود که فرمانروایان کابل برای وارد کردن ضربات روی نواحی تمرکز حریف، هنگامی که آنان دست به تجمع نیرو برای تهاجم به خوست می یازیدند، کار می گرفتند."(2)



اطراف شهر خوست توسط جبهات بزرگ مجاهدین اداره می شد. جدرانی ها بیشترین نفوذ قومی را در میان مجاهدین اطراف آن شهر داشتند. فرماندهان بزرگی چون مولوی جلال آلدین حقانی، پسران ملک عبدالله خان چون حاجی پادشاه خان، حاجی امان الله جدران و برادران، حاجی عبدالرحمن و چند تن دیگر همه مربوط به قوم جدران بودند که خوست را در محاصره داشتند. محاصره خوست بیشتر توسط اقوام جدران و منگل و قسما کوچی ها نوعی از کشمکش های قومی را نیز ببار آورده بود. طوریکه اگر دو یا سه گروه کوچک از مجاهدین خوستی هم حضور داشتند به نحوی با ملیشه های آن شهر در تفاهم بودند.



نیروهای شوروی و حکومت کابل چندین بار تلاش نمود تا راه اکمالاتی خوست از طریق دره جدران را باز سازد. بزرگترین این حملات وقتی صورت گرفت که حکومت کابل در لویه جرگه مورخ 30 نوامبر 1987 موضوع باز نمودن راه اکمالاتی گردیز- خوست یا به گفته آنان، نجات اهالی شریف خوست از چنگال عناصر ضد انقلاب، را مطرح ساخت و سه یا چهار وکیل ولایات پکتیا، پکتیکا و خوست با سخنرانی های انقلابی شان اطمینان دادند که برادران ساکن ولایات شان به کمک مادران، خواهران، موسفیدان و اهالی خوست با قوای مسلح دولت همکاری می کنند. دیری نگذشت که کاروان عظیم نیروهای شوروی و حکومتی از گردیز به سمت ستوکندو و از آنجا بطرف دکانهای میراجان و بعد از عبور از دره جدران بعد از تقریبا شش هفته جنگ به شهر خوست رسیدند.



اگرچه در آن جنگ فرماندهان چون احمد شاه مسعود از پنجشیر، قاری تاج محمد مشهور به قاری بابا از غزنی، عبدالحی حقجو از بغلان، و چندین فرمانده ولایت لوگر، کابل افراد کمکی شان را به جبهه جدران فرستادند اما زخمی شدن جلال الدین حقانی کشته و زخمی شدن صدها مجاهد، بمباران شدید، استفاده از تاکتیک های جدید توسط کوماندوهای شوروی و سرما بی سابقه سبب شد تا راه اکمالاتی برای مدت دو هفته گشوده شود.



از آن تاریخ به بعد همواره راه جدران بدست مجاهدین بود و حکومت نمی توانست کاروان های نظامی و اکمالاتی اش را عبور دهد.



می خواهم دو خاطره از سالهای تجاوز شوروی و بعد از آن را از لابلای یادداشت هایم بیان کنم. یادداشت اولی مربوط به سالهای است که منحیث مجاهد در اطراف شهر خوست رفته بودم و دومی هنگامی نوشته شده است که جنگ شدید در کوههای توره غاره ادامه داشت. در یادداشت اولی نوشته ام "در سال 1363 برای یک عملیات نظامی به اطراف شهر خوست رفته بودم. ماه رمضان و هوا گرم و طاقت فرسا بود.



گرفتن روزه در جبهه انسان را ناتوان و ضعیف می سازد و اگر عملیات نظامی جریان نداشته باشد، مجاهدین در زیر سایه درختان و خیمه ها می خوابند تا از گزند طیارات کشاف دشمن در امان باشند.



ما هم زیر درختی خوابیده بودیم. صدای شرشر آب کیفیت عجیب داشت. در طول روز چندین بار به خواب رفتم و غذا های لذیذ و شربت های گوناگون را در خواب می دیدم و بی صبرانه منتظر بانگ الله اکبر بودم.



سرانجام وقت افطار رسید ولی از قرارگاه مرکزی بخاطر پرواز طیارات اکتشافی حکومت کابل کسی غذا نیاورد. با آب سرد و شفاف چشمه زیر درخت افطار کردیم ولی شکم های ما از گرسنگی می پیچید.



شب شد بازهم از قرارگاه مرکزی غذا نیامد اگرچه غذای مکلف را توقع نداشتیم و روزه را مانند شب قبل با نان و گر و چای تلخ افطار می کردیم ولی برای مجاهدین بی بضاعت همان چای تلخ و گر و نان گرم پادشاهی تلقی می شد.



ساعت هشت شام به رادیو کابل گوش دادم. بعد از پخش اخبار تبصره همان شب به نشر رسید. در تبصره گفته شد که "اشرار وطن فروش که پول سرشار سازمان های استخباراتی امریکا و پاکستان و اسرائیل آنها را مست ساخته و بوری های کلدار و دالر برای شان سرازیر می شود در این ماره مبارک رمضان کوچکترین ترحم به خلق مظلوم افغانستان ندارند و ..."



سرگرم شنیدن رادیو بودم که مرد سالخورده از اهالی جدران که به لسان دری شکسته صحبت می توانست و روزگاری را در کابل گذرانیده بود با خاموشی اشاره کرده و چنان وانمود ساخت که می خواهد حرف های پنهانی را بمن افشا کند.



از میان همسنگرانم به آهستگی کنار رفته به پیر مرد نزدیک شدم. پیر مرد با لطف زیاد گفت "برادرم تو پسر کابل هستی می دانم که توانایی گرسنگی درین ماه مبارک رمضان را نداری بگیر که برایت خوردنی بدهم."



پیر مرد دستش را به جیب واسکتش فرو برد. در همان چند ثانیه که جیبش را پالید نیمی از خوردنی های لذیذ دنیا از مقابل چشمانم گذشت. پیر مرد دو دانه خرما را که با کثافات زیر جیبش آلوده شده بود کشیده و با یک پف عمیق خاک و گرد آنها را پاک نموده گفت "اینه بگیر و بخور."(3)



اما یادداشت دوم بعد از خروج نیروهای شوروی نوشته شده و"مهمانخانه مفشن" عنوان داشت. "در اوایل سال 1370 مجاهدین حومه خوست حملات شدید را بالای آن شهر اجرا کردند. پوسته ها و قرارگاههای حکومت کابل به سرعت سقوط می کرد و بدست مجاهدین می افتاد.



نگارنده برای تهیه گزارش حوالی صبح شهرک مرزی میرانشاه را به قصد خوست ترک کردم. زمانیکه در اطراف شهر خوست رسیدم طیارات حکومت کابل مناطق زیر کنترول مجاهدین را به شدت بمباران می کرد. این بمباران بدون وقفه حتی در تاریکی شب جریان داشت.



مسئولین تبلیغات و اطلاعات جلال الدین حقانی در میرانشاه شخصی را به حیث رهنما موظف ساختتند تا مرا به قرارگاه های حکومت کابل واقع توره غاره که تازه به تصرف مجاهدین در آمده بود، ببرد.



با رهنمای خویش براه افتادیم و با مشکلات فراوان از لابلای دره های تنگ و کوتل های دشوار گذار، از میان دهها پوسته و قرارگاه مجاهدین گذشته به سنگر های تصرف شده توره غاره رسیدیم. بعد از دیدن مختصر و برداشتن چند قطعه عکس و ثبت دوسه مصاحبه توره غاره را ترک کرده بطرف قرارگاه بری روانه شدیم. بمباران نیروهای هوایی حکومت کابل بسیار شدید بود و در هر نیم ساعت بمبی در اطراف پایگاه و مسیر راه مجاهدین منفجر می شد.



با مشکلات فراوان حوالی ساعت دوی شب در حالیکه پاهای ما از خستگی سست و خواب شدید بر چشمانم مستولی شده بود به قرارگاه بری رسیدیم. قرارگاه بری یکی از پایگاه های مهم مجاهدین از تونل های طولانی، استحکامات قوی و گارد امنیتی شدید برخوردار بود. در اولین قرارگاه امنیتی از طرف محافظین مسلح توقف داده شدیم و از ما خواسته شد تا جابجا ایستاده شده تمام وسایل را که بر شانه داشتیم بر زمین بگذاریم. ما چنان کردیم و رهنمای من صدا زده اسم مرا برد و گفت مهمان است باید به قرارگاه داخل شود زیرا در بیرون قرارگاه بمباران شدید جریان دارد. محافظ از ما خواست در هر صورت باید انتظار بکشیم تا اوضاع را به قوماندانش اطلاع بدهد. چند دقیقه در فضای آزاد ایستادیم محافظ برگشته گفت که اجازه ورود ما به قرارگاه صادر شده است باید سر راست به مهمانخانه شماره یک برویم.



به مجردیکه نام مهمانخانه شماره یک را شنیدم بی درنگ چشمانم درخشیدن گرفت و نیروی عجیبی در پاهایم احساس گردید و به امید بستر آرام و گرم تیز تیز قدم برداشتم تا زودتر به بستر ناز بخوابم. بلی مهمانخانه شماره یک حتما دارای بستر آرام، تشناب مستقل با آب گرم، الماری لباس، دو یا سه آینه قد نما، چراغ خواب و… باشد.



اگرچه در بستر دریاچه خشک نمی توانستیم سریع قدم برداریم ولی نام مهمانخانه درجه اول نیروی فراوانی بما بخشیده بود. محافظین بندر دوم، سوم و چهارم را بدون کدام مانع عمده عبور کردیم و زمانیکه از آخرین کمربند محافظین گذشتیم شخصی که نظر به امر قوماندان نوکریوال منتظر بود از ما خواست تا بدون سر و صدا بطرف چپ دور خورده زودتر قدم برداریم زیرا نیم ساعت قبل بمبی مهیبی در نزدیکی قرارگاه اصابت کرده بود و از اینکه او نمی توانست از ترس طیارات حکومت چراغ دستی اش را روشن کند از ما معذرت خواست.



مهمانخانه شماره یک چند قدم بالاتر از سطح دریاچه قرار داشت و در تاریکی کامل شب مجبور بودیم تا آهسته آهسته خود را از کنار چند صخره عظیم بطرف بالا بکشیم.



محافظ مهمانخانه در زیر طاقچه ای نشسته بود زمانیکه با رهنما و نوکریوال نزدیک وی رسیدیم از زیر طاق بیرون شده به آهستگی پرسید که امر و خدمت باشد. نوکریوال از وی پرسید که آیا در مهمانخهانه جای کافی برای دو نفر که تازه آمده اند وجود دارد؟ محافط به لسان پشتو به آهستگی گفت "بلی در آخر برای دو یاسه نفر جای کافی وجود دارد ولی مواظب باشید که آهسته راه بروید زیرا سایرین خواب اند."با گفتن این جملات شال بزرگی را که در دهن مغاره تاریک و بزرگ آویزان شده بود بالا کرده گفت "زود داخل شوید که خطر بمباران وجود دارد."



در داخل مغاره بزرگ اضافه از پانزده تن بدون لحاف و شال روی زمین سنگی صوف خوابیده بودند و ما را در آخرین قسمت مغاره که هوای آن خفقان آور و سنگ های روی فرش آن تیز تیز بود، جا دادند. نوکریوال آهسته سرش را بمن نزدیک کرده یک جوره بوت عسکری را که از پوسته های حکومت کابل به غنیمت گرفته بودند بمن داد و گفت "فکر می کنم زیاد خنک نیست بدون شال می توانی شب را بگذرانی اینه این بوت ها را بگیر و زیر سرت بگذارد."(4)



بلی مجاهدین با چنین دشواری و دادن تلفات سنگین توانسته بودند تا خوست را در محاصره دایمی نگهدارند و تا آخر نگذارند که نیروهای حکومت به خاطر آسوده در این شهر بسر برند.

مسعود از دیدگاه مخالفان






مسعود از دیدگاه مخالفان

داکتر حمید هامی




hameedhaami@yahoo.com




بخش یازدهم





اشتباهات مجاهدین در کابل:

مجاهدین نه در هماهنگی بل در رقابت با همدیگر به تسخیر کابل پرداختند. این حالت به گونة طبیعی سبب گردید تا کابل و مراکز بسیاری از شهر های دیگر به چندین پارچه تقسیم و هر پارچه در اختیار گروهی خورد یا بزرگ قرار گیرد.
رقابت ها و اختلافات به حدی دامنه دار و وسیع بود که گاه متحدان نیز در میان خود به جنگ می پرداختند. شورای نظار، حزب وحدت و جنبش ملی در حالی که کابل را به گونة مشترک به تصرف در آوردند، مدت کوتاهی پس از پیروزی به رقابت آغاز کردند. به زودی جنگ های شدیدی میان آنان آغاز یافت و بدنة اصلی دولت مجاهدین را عملاً در دو جبهه مصروف جنگ ساخت: جنگ با خود و با حزب اسلامی.


بیمورد نیست که حکایت جالبی را در اینجا بیاورم. آن روز ها یکی از دوستان پس از سپری نمودن سال ها در غرب به کابل برگشت. مو های سرش رفته بود. وقتی ویرانی های کابل را دید، بسیار تعجب کرد؛ بعد از بحثی کوتاه، هر دو خندیدیم. زیرا برای من ویرانی کابل قابل تعجب نبود. من این ویرانی را خشت به خشت از نزدیک دیده بودم، همان گونه که برای او سرِ مو رفته اش جالب نبود! او گفت که درست است که مرا به یکباره آدمی مو رفته می بینی، اما این سر هم آهسته آهسته کل شده است و برای خودم طبیعی می نماید.


ویرانی کابل، چیزی نبود مگر پیامدِ رقابت میان متحدان و جنگ با مخالفان. هر یک از متحدان به انحصار و گسترش قدرت خود علاقه مند بود. آنان هرگز روی طرح واحدی به موافقه نرسیدند.


تا هنوز هم بزرگترین مشکل در افغانستان همان است؛ گروه های سیاسی بیشتر از آن که به پیاده ساختن طرح و رسیدن به اهداف بزرگ ملی علاقه مند باشند، به تقسیم قدرت مشتاق استند. آنان بدون آن که به اساس برنامه و طرح ائتلاف کنند و متحد شوند، به اساس سهم خود در قدرت در ائتلاف ها سهم می گیرند و به همان سبب هم تمام اتحاد ها شکنند است، زیرا هر گاهی که به آنان وعده یی بهتر داده شود، از یک ائتلاف خارج و به دیگری می پیوندند. به نظر من علت اصلی قربانی شدن منافع و مصالح بزرگ ملی نیز همین سطحی نگری و پرداختن به منافع کوتاه مدت بوده است.


مسعود جبهة مخالف خود و به ویژه حزب اسلامی را در آن هنگام، حامی منافع پاکستان در کشور می دانست. او از نزدیکی گروه های دیگر نیز با برخی کشور ها آگاه بود و به همان علت می خواست تا همه در امور امنیتی از او اطاعت کنند؛ زیرا او وزیر دفاع و رئیس کمیسیون امنیتی شهر بود. گاه حتا توقع برده می شد که این اطاعت بدون تضمین آینده و بدون دادن امتیاز لازم صورت گیرد. باید گفت که توقع برای اطاعت، گاه از محدودة امور امنیتی هم فراتر می رفت. جنبش ملی، مغرور از قدرت نظامی و با توجه به تعداد افراد مسلح و ساز و برگ نظامیی که در اختیار داشت، نوعی خودمختاری در شمال و داشتن نیروی فشار در کابل را می پسندید.


حزب وحدت اسلامی که مناطقی را در غرب کابل به تصرف داشت، طرح سهم گرفتن در قدرت به اندازة شعاع وجودی در کابل را پیش کشید که پذیرفته نشد.


در نهایت، کشمکش و ناسازگاری میان متحدان سبب گردید تا در جدی 1372 شورای عالی هماهنگی به وجود آید. دولت مجاهدین در کابل متحدانی چون حضرت صبغت الله مجددی، استاد شهید عبدالعلی مزاری و جنرال دوستم را از دست داد و در مقابل حزب اسلامی با همه شعار هایی که بر ضد اینان می داد، توانست روی منافع تعریف ناشده با آنها هماهنگ شود.


روز اعلام شورای عالی هماهنگی و حملات شدید آن شورا به مواضع دولت، مصادف بود به روز تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان یعنی 11 جدی 1372. ممکنست این حادثه یک تصادف بوده باشد، اما به هر حال آنان روز نامناسبی را انتخاب کرده بودند و مخصوصاً حضور جنرال دوستم در آن شورا، انتخاب این روز را از جوانب مختلف زیر سوال برد.


برخی دیگر از سران مجاهدین مانند استاد عبدرب الرسول سیاف، مولوی محمد یونس خالص و مولوی محمد نبی محمدی نیز با وجود شمولیت در حکومت، اختلافات خورد و بزرگی با آن داشتند. جدی نگرفتن و عدم کوشش برای حل مشکلات سلیقه ای، سبب گردید تا مولوی محمد نبی محمدی و مولوی محمد یونس خالص از حکومت جدا شوند.


کم بها دادن به داشتن روابط با کشور های خارجی و سازمان ملل از اشتباهات دیگر حکومت مجاهدین بود. اگر گفته شود که حکومت مجاهدین در انزوای کامل قرار داشت، سخنی خطا نگفته ایم. یگانه کشوری که با افغانستان روابطی دوستانه داشت، هندوستان بود؛ کشوری که همیشه با نیرو های بر سر اقتدار در افغانستان، روابط خود را در حد دوستی متقابل، حفظ کرده است.


در کابل دو تلاش متضاد در جریان بود. با آن که سران حزب اسلامی، جبهه ملی نجات، محاذ ملی، حزب اسلامی خالص، حرکت انقلاب اسلامی، حزب وحدت و بخشی از حرکت اسلامی، آهسته آهسته بدنة حکومت را ترک می کردند، دولت کوشش داشت تا با امتیاز دادن به چهره های ردة دوم و سوم گروه ها، نوعی اشتراک آنان را در قدرت به نمایش بگذارد. این گونه حرکت نه تنها به وسیع ساختن قاعدة حکومت نینجامید، بلکه آن را از نظر اجرایی نیز ضعیف تر ساخت و سبب گردید تا مخالفین به نحوی هم در داخل دولت و هم در جبهة مخالف آن حضور داشته باشند. کوشش های دولت برای وسیع ساختن قاعدة حکومت، فرایند متوقع را در پی نداشت.


وقتی استاد شهید مزاری از حکومت مجاهدین فاصله گرفت، دولت کوشید تا نقش استاد محمد اکبری را برجسته تر سازد که هیچ نتیجه یی از آن به دست نیامد.


وقتی شیخ محمد آصف محسنی از عدم هماهنگی در شورای رهبری، آزرده گردید دولت به اهمیت سید حسین انوری، سید محمد علی جاوید و آقای مصباح افزود.


آن گاه که استاد سیاف همکاری با حکومت را در حد عضویت در شورای رهبری خلاصه ساخت، دولت به انجنیر احمد شاه احمدزی بیشتر ارج گذاشت و او به سرپرستی صدارت عظمی رسید.


دوری مولوی محمد نبی محمدی به نوبة خود سبب گردید تا نقش همکاران نزدیک او مانند مولوی زاده و عده یی دیگر برجسته تر ساخته شود. حتا در کابل دفتری به نام آن حزب افتتاح شد که رهبریش را کسی غیر از مولوی محمدی (داکتر صدیق مومند) به عهده داشت.


شاید دولت می خواست "وحدت ملی" را از شکست کامل نجات بدهد؛ زیرا در آن هنگام، نه اقوام بلکه رهبران تنظیم ها به سمبول نماینده گی از اقوام و تضمینی برای تأمین وحدت ملی تبدیل شده و اهمیت شان کاملاً نهادینه گردیده بود. مثلاً کافی بود اگر جانبی از همة حزب وحدت، استاد مزاری را با خود می داشت به همین گونه نسبت به همة اتحاد اسلامی استاد سیاف، نسبت به همة حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمدی و نسبت به همة حرکت اسلامی شیخ محمد آصف محسنی ارزشی بیشتر داشت. در جانب دیگر، آن گاه که پس از اعلام شورای هماهنگی، استاد مرحوم محمد موسی توانا به تخار رفت و بعدها جمعیت اسلامی را در آنجا تأسیس کرد، هیچ تأثیری از خود به جا نگذاشت.


شاید این ادعای من بسیاری ها را برنجاند؛ اما بیایید با معیار های امروزی در مورد گذشته، داوری نکنیم. ما در سال 1371 تا 1375 معیارهای امروزی را نداشتیم!


بالاخره جنگ در اطراف کابل به بن بست رسید. شورای عالی هماهنگی با داشتن قوای هوایی مجهز و تعداد قابل توجه افراد نظامی نتوانست از چهارآسیاب جلوتر بیاید. آنان حتا تپة مرنجان و بالاحصار کابل را نیز از دست دادند.


وقتی همه برنامه ها به بن رسیدند نیروی طالبان با شعار خلع سلاح گروه های درگیر، باز کردن راه ها، تطبیق شریعت اسلامی و تأمین امنیت در کندهار ظهور کرد.





زمانی لیونید ایلیچ بریژنف در مورد حکومتی که در پیامد کودتای ثور در کابل تشکیل شد، گفته بود که این حکومت محکوم به پیروزی است! و درست به همان اساس بود که از تمام امکانات خود برای بقای آن حکومت و حکومات بعدی تحت رهبری ح.د.خ.ا استفاده کرد. اما حکومت مجاهدین در کابل از دید قدرت های بزرگ جهان از همان آغاز محکوم به شکست بود. بی توجهی مجاهدین به طرح سازمان ملل، بی علاقه گی به برقراری روابط با کشور های مقتدر جهان، متهم ساختن تمامی همسایه ها به دخالت در امور داخلی افغانستان، حمایت از رزمجویان اسلامگرای تاجکستان، همه و همه آن حکومت را محکوم به شکست گردانید. بی سبب نبود که طیارات جنگی روسها بار ها مراکزی را در شمال افغانستان مورد بمبارد قرار دادند. این بیم تنها بر کشور های تازه به استقلال رسیده در آسیای میانه حاکم نبود. کشور های مقتدر جهان از ظهور نیرویی از مجاهدین که مقادیر قابل ملاحظه اسلحه و امکانات جنگی نیز در اختیار داشته باشند، بیم داشتند و همان شد که مجاهدین را به مصرف آن اسلحه در جنگ های داخلی کشانیده و پیروزی بزرگ را به صورت رایگان به دست آوردند.


اگر بخواهیم عمده ترین دلایل شکست مجاهدین در کابل را بشماریم به این موارد برخواهیم خورد: بی برنامه گی برای حکومتداری، تشکیل ائتلاف ها بر اساس منافع کوتاه مدت و مقطعی، عاقبت نیندیشی، عدم توجه به داشتن روابط با جامعة بین المللی و به همین گونه بی توجهی قدرت های بزرگ جهان به افغانستان.


… و اما یک نکته نماند، همان گونه که تجمل گرایی و غرق شدن در غرور پیروزی، بهترین فرصت ها را از دست مبارزان در گوشه های مختلف جهان ربوده است؛ پیروزی کمونیست ها در7 ثور 1357 و پیروزی مجاهدین در 8 ثور 1358 نیز چنان پیامدی را با خود داشت.


البته اعتراف به اشتباهات و یا انگشت گذاشتن روی آن، بدان معنا نیست که دیگران کاملاً منزه بوده اند؛ این بدان منظور است که چنین شهامتی در دیگران نیز برانگیخته شود تا گوشه هایی از تاریخ کشور ما بیشتر روشن گردد.





ادامه دارد

Dienstag, 10. April 2007

اهداف جبههء ملی افغانستان




اهداف جبههء ملی افغانستان
بسم الله الرحمن الرحیم



افغانستان کشوری است مستقل، آزاد، واحد وغیر قابل تجزیه، با تاریخ کهن پر فراز و نشیب و مشحون از مبارزات استقلال طلبانه و آزادی خواهانه؛ اما با کمال تأسف مردم ما با وجود داشتن افتخارات بزرگ و درخشان تاریخی، مبارزه و مقاومت در برابر تجاوز خارجی و استبداد داخلی، تا هنوز در راستای ایجاد نظام سیاسی با ثبات و مردمی دچار مشکل می باشند. از پهلوی دیگر مردم این سرزمین تا کنون در میان فقر، بی سوادی، بیکاری و وابستگی ها دست و پا می زنند.

تحولات سال های پسین در سطح جهانی و حصول تفاهم جامعهء جهانی دربارهء بازنگری مسألهء افغانستان و پدید آمدن زمینه های مساعد داخلی پس از حادثهء 11 سپتامبر، منجر به توافقات بن گردید که پنج سال پیش از امروز فرصتی را مساعد ساخت، تا برخی از نیروهای ملی و جامعهء جهانی برای حل بحران افغانستان دوشا دوش یکدیگر وارد میدان گردند و با استفاده از این فرصت در پهلوی نواقص و کاستی های فراوان، دستآوردهایی هم چون ایجاد ادارهء موقت، برگزاری لویه جرگهء تصویب قانون اساسی، تصویب قانون احزاب سیاسی و نهادهای اجتماعی، راه اندازی انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات پارلمانی و شوراهای ولایتی، نصیب مردم ما گردید.



اما کوتاهی در تأسیس یک ادارهء سالم و مدیریت مؤثر و خدمتگذار به مردم و بی برنامگی، امتیاز طلبی، ضعف و ناتوانی ادارهء موجود نه تنها فرصت به دست آمده تلف گردید، بلکه اجرای تعهدات دربارهء مشارکت سایر نیروهای ملی در حیات سیاسی و اجتماعی، بازسازی مؤسسات زیربنایی و ایجاد شغل، تقویت پولیس و اردوی ملی، مبارزه در برابر مواد مخدر، جرایم و جنایات سازمان یافته از یک طرف و عدم دقت در اجرای فعالیت های رزمی نیروهای خارجی که بیشترین آسیب آن را افراد ملکی متحمل می شوند، سبب خشم و نارضایتی فزایندهء مردم گردیده است و این وضعیت زمینهء مناسبی را برای دست درازی بیشتر دشمنان مردم افغانستان به وجود آورده است.



دولت به جای آوردن اصلاحات لازم، با متمرکز ساختن قدرت در دست حلقه یی محدود، راندن اشخاص و گروه های فعال، دلسوز و متخصص زیر عناوین گونه گون از صحنهء خدمتگذاری، حیف و میل کمک های جامعهء جهانی، به حراج گذاشتن تصدی های دولتی، وابسته ساختن بیشتر کشور به تولیدات خارجی و سیاست های سلیقه یی دولت در رابطه با مخالفین و حامیان بیرونی عوامل دیگری اند که بر یأس و نا امیدی های مردم افزوده و موجب وسعت دامنهء جنگ و نا امنی در کشور گردیده است.



وضعیت بحرانی کشور، ضرورت مبرم مبارزهء جدی و مؤثر را برای انجام تحولات عمیق و گسترده می نماید. بنا بر این شماری از رهبران احزاب سیاسی، نمایندگان منتخب مردم و شخصیت های مستقل ملی گردهم آمده و در چارچوب قانون اساسی کشور برای بیرون رفت از اوضاع ناگوار کنونی و سازمان دادن زندگی تازه در ابعاد گونه گون، اهداف زیر را اعلام می دارند:



1- پیروی از اساسات و احکام دین مبین اسلام.



2- سعی در تأمین آزادی اجرای مراسم و مناسک مذهبی پیروان سایر ادیان در حدود احکام قانون.



3- رعایت سنن پسندیدهء ملی.



4- دفاع از آزادی، استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان.



5- پشتیبانی از دموکراسی و حاکمیت قانون.



6- تلاش در تأمین حقوق و آزادی های اساسی مردم افغانستان.



7- رشد و توسعهء نهادهای جامعهء مدنی و مبارزه در برابر همه اشکال تبعیض و تمایز بر مبنای قوم، نژاد، زبان، جنس، مذهب، موقف اجتماعی، اقتصادی وغیره.



8- مساعی برای آوردن اصلاحات و تعدیلات در قانون انتخابات پارلمانی بر اساس سیستم تناسبی مختلط (مشارکت احزاب و شخصیت های مستقل).



به خاطر نهادینه ساختن دموکراسی و تحقق اصل حاکمیت سیستم مردم سالار تغییر ساختار نظام



1- ریاستی به نظام پارلمانی با ایجاد تعدیلات در قانون اساسی کشور از طریق لویه جرگه مطابق به مواد 149 و 150 قانون اساسی.



2- جانبداری از انتخابی شدن والی ها در سراسر کشور از مجرای قانونی آن.



3- سعی در تأمین مشارکت عادلانه در حیات سیاسی و ایجاد فرصت های برابر در عرصه های اقتصادی و فرهنگی برای همه اقوام و باشندگان افغانستان.



4- حمایت از آزادی بیان مطابق به قانون اساسی.



5- تلاش در جهت توسعهء متوازن اقتصادی، اجتماعی به منظور تحکیم وحدت ملی و استقرار ثبات دائمی در افغانستان.



6- پشتیبانی از سیاست اقتصاد بازار با رعایت مسؤولیت های اجتماعی. دولت مکلف است تا برای تحقق اقتصاد بازار، برای احیای زیر بناهای اقتصادی در جهت اعطای قرضه های کوچک، متوسط و بزرگ و بیمه های اقتصادی قدم های محکم و اجرایی بردارد.



7- سعی در تأمین عدالت اجتماعی و رفاه عامه، ایجاد و گسترش نظام تعلیم و تربیهء متوازن، خدمات و بیمه های اجتماعی.



8- تلاش در جهت تأمین حقوق و امتیازات معلولین، معیوبین و ورثهء شهداء.



9- به کار گیری و استخدام اشخاص در زمینه های ملکی و نظامی بر اساس لیاقت و شایستگی با رعایت مشارکت عادلانهء ملی.



10- مبارزهء پیگیر برای امحای کشت، تولید و قاچاق مواد مخدر.



11- مبارزه علیه تروریزم و همکاری جامعهء جهانی در این عرصه.



12- تلاش برای رعایت حقوق بشر.



13- تلاش در جهت تأمین عادلانهء حقوق زنان مطابق به قانون اساسی.



14- فراهم آوری زمینهء برگشت داوطلبانه و آبرومندانهء میلیون ها مهاجر به کشور.



15- تشریک مساعی و همآهنگ سازی فعالیت نیروهای بین المللی با نهادهای امور دفاعی و امنیتی افغانستان.



16- اصرار بر اصل اتکاء به نیروهای ملی و پا فشاری برای تجهیز و تقویت نیروهای اردو و پولیس کشور از نظر کمی و کیفی.



17- تلاش در جهت بلند بردن اعتبار مؤسسات دولتی و بستن کلیه زندان های خصوصی داخلی و خارجی در قلمرو کشور.



18- افغانستان عضو متساوی الحقوق جامعهء بین المللی است. ما در حالی که به حفظ هویت افغانستان به یک کشور اسلامی و غیر وابسته تأکید داریم کنوانسیون ها و میثاق های بین المللی را احترام نموده به این باور هستیم که اشتراک فعال در حل مسایل جهانی و همکاری های بین المللی و منطقه یی به اعتبار کشورها می افزاید.



19- حمایت از همزیستی مسالمت آمیز و همکاری در عرصهء بین المللی بر اساس احترام متقابل و تساوی حقوق.



20- تأمین و حفظ روابط حسنه با همسایگان بر اساس حسن هم جواری و همکاری و احترام متقابل و عدم مداخله در امور یکدیگر.



21- طرفداری از اصل تنظیم روابط خارجی بر اساس منافع ملی.



جبههء ملی افغانستان با در نظر داشت تجارب گذشته و آگاهی کامل از اوضاع جاری کشور، برای رسیدگی به وضعیت ناگوار و دردناک امروزی، بدین باور است که:



الف ـ مشکلات موجود در افغانستان تهدیدی است، هم برای کشور و هم برای جامعهء جهانی، می باید برای بررسی کارکردهای پنج سال پسین دولت و ارائهء راه حل برای چالش های موجود، کنفرانسی در سطح جهانی مانند کنفرانس بن برگزار نماید.



ب ـ برای حل بحران جاری افغانستان توسل به راه حل نظامی کافی نیست. برای حل سیاسی معضلهء کشور باید به همه گروه هایی که به قانون اساسی افغانستان و منافع ملی تعهد داشته باشند، زمینهء آشتی و مشارکت سیاسی را فراهم آورد.