Sonntag, 25. Februar 2007

قتل یک فامیل افغان در ایران توسط اقارب او

سردار رضا زارعي صبح روز يكشنبه ششم اسفند ماه طي يك نشست خبري در خصوص اين حادثه گفت: ساعت 11 ظهر روز سه‌شنبه اول اسفند ماه، يك تبعه افغاني به كلانتري 14 «ابوطالب» رباط كريم مراجعه كرد و از وضعيت غيرعادي خانه نگهبان سوله و قتل او در روستاي ده‌حسن به ماموران خبر داد.
وي افزود: با اعزام كارآگاهان ويژه قتل به محل وقوع جنايت مشاهده شد داخل منزل فردي كه سرايدار سوله بوده كاملا به هم ريخته و اين در حالي بود كه آثار خون بر در و ديوار منزل و بيرون از آن نيز كاملا مشهود بود و رد لكه‌هاي خون در چاه عميق 80 متري در حالي مشخص شد كه آثار خون در دهانه چاه ديده مي‌شد. سردار زارعي اضافه كرد: به دنبال تماس با (125) و حضور آتش‌نشانان در محل، ماموران اين سازمان پس از ورود به قعر چاه، تعداد 5 جسد مشاهده كردند كه بيرون كشيده شدند و به اين ترتيب براي پليس احراز شد كه اعضاي يك خانواده افغاني به هويت «غلام» 28 ساله، «فاطمه» 24 ساله (زن و شوهر) به همراه دو پسر خردسالشان «حسين» و «ميثم» 3 و 4 ساله و جوان 25 ساله به هويت «رضا» كه برادر زن مقتول بود، همگي با اصابت ضربات چاقو به طرز فجيعي به قتل رسيده‌اند. وي در ادامه، گفت: بلافاصله ماموران با آغاز تحقيقات محلي از نگهبانان شركت رو به روي سوله (محل قتل) پي بردند كه مقارن ساعت 8 صبح همان روز يعني زماني كه به طور قطع قتل پيش از آن اتفاق افتاده، يكي از برادران زن مقتول به هويت «هاشم» 35 ساله با يك دستگاه سواري پيكان به محل آمده و مقداري از اسباب و اثاثيه منزل همچون تلويزيون، فرش و ... را با خود برده و چون نگهبان به موضوع مشكوك شده بعد از اين كه از همسايه‌اش خبري نشده، موضوع را به پليس گفته است. فرمانده انتظامي استان تهران درباره نحوه دستگيري متهمان اين پرونده، گفت: مقارن ساعت 17 بعد از ظهر، در حالي كه ماموران به اهالي روستا در خصوص مشاهده احتمالي مظنون اصلي ارتكاب قتل هوشياري لازم را داده بودند، اين فرد مشاهده شد و با دستگيري وي ‌در همان لحظات اوليه، البسه خون آلودش حكايت از حضور وي در محل جنايت را داشت. در حالي كه «هاشم» كه اعتياد شديد نيز داشت، در ابتدا با وجود كشف مبلغ 400 هزار تومان پول به همراه ساعت مچي خواهر و همسر وي، منكر حضور در محل بود، با ادعاي اين كه در خانه اقوامش بوده است، قصد منحرف كردن ذهن كارآگاهان را داشت، سرانجام با شهادت اعضاي خانواده‌اش مبني بر كذب بودن اظهارات وي، مشخص شد: وي از سه سال قبل به دليل اعتياد از خانواده طرد شده است. نقشه فجيع قتل اعضاي خانواده براي رسيدن به مواد فرمانده انتظامي استان تهران با ابراز تاسف از انگيزه جوان 35 ساله كه به همراه سه متهم ديگر به هويت «علي» و «نبي سياه» و «احمد» كه همگي از اتباع افغاني بوده و قصد سرقت از خانه اين خانواده نگهبان را داشتند، اظهار كرد: ساعت 24 روز يكشنبه، اين افراد پس از مصرف كراك و قرص‌هاي روانگردان به محل جنايت رفته و در حالي كه «هاشم» سگهاي داخل كارگاه كه با او آشنا بودند را به خود مشغول مي‌كند، سه متهم ديگر با زدن نقاب به چهره با چماق و چاقو وارد منزل مي‌شوند، اما با پارس ناگهاني سگها، دو مرد داخل خانه از خواب بيدار شده و به محض رو به رو شدن با سارقان با ضربات چاقو به قتل رسيدند. اين در حالي بوده كه «فاطمه» كه در ميان اين افراد، برادرش را شناسايي كرده بود نيز به همراه فرزندان خردسالش به طرز فجيعي به قتل رسيدند. بدين ترتيب «علي» 19 ساله و «نبي سياه» 23 ساله دستگير و تحقيقات جهت دستگيري ديگر متهم فراري اين پرونده ادامه دارد.

Mittwoch, 21. Februar 2007

ابر بهــــــــــــــار


سمنک از زمانهای قدیم به این طرف در وطن عزیزما رواج داشته و مردم کشور ما بنام سمنک اشنائی کامل دارند. سمنک از جمله غذا های خاص و نذر بهاری بوده که این رسم وعنعنه فرهنگ گذشته وطن ما را تمثیل و به یاد میاورد. با فرآ رسیدن فصل بهار یکعده ازخانمها ودخترهای جوان به این رسم و رواجهای میهنی خود زیادترعلاقمندی داشته که این فرهنگ را برای همیش زنده و جاویدان نگه داشته و به ان پابندی وعلاقه خاص دارند.
این عنعنه ورسوم ازگذشته ها بما به میراث مانده است. یکعده از فامییل هاییکه میخواهند نذر سمنک را بر پا نماییند ، قبلا یعنی یک الی دو هفته پیش در ایام فصل بهار یکمقدار گندم را گرفته در بین یک ظرف پاک پر از اب انداخته در بین منزل انرا نگهداری نموده تا اینکه گندم سرسبز وریشه میکشد. در سال نویعنی فصل بهار این ميله را بر پا میدارند. درین نذرگر کسی بخواهدسهیم شود یکمقدارارد گندم را با خود اورده درین نز خود راسهیم میسازد.هفت نفر میتوانند که درین نذر شامل شوند. درنذرسمنک خانمها ودخترهای جوان ایکه در طول سال کدام مشکلی داشته باشند ویا کدام کاری را درنظرداشته باشند که باید انجام شود نذر بهاری را گرفته و ازخداوند طالب مدد وهمکاری میگردند. که در سال نو خداوند برایشان ببرکت این روز خجسته گردد زيرا سبزه گندم چیز پاک سرسبزوشاداب خرم بوده به این لحاظ چون خداوندهمه موجودات طبیعت را دوباره رشد و زنده میسازد.
فصل بهارتغیرات کیفی وبنیادی را به ارمغان میاورد. میله سمنک اکثرأ در محلات و روستا های وطن ما برپا میگردد. در شهر ها بعضی فامیلها به شکل انفرادی نیز این رسم و رواجها را عملی مینمایند. در شب میله سمنک خانمها و دختران دور هم جمع شده این شب را با خوشی و شادمانی و سرور و پای کوبی رقص و اواز اغاز مینمایند. خانمها و دحتران اکثرأ این سرود را میسراییند.

بشیر احمد انصاری گل" یاس" که درغربت روئید


بشیر احمد انصاری گل" یاس" که درغربت روئید
"زخم خونین یکاولنگ ، گل سرخی بر سینهء عاشورا " بطرز وصف نا پذیری با ادبیات زیبا ودلنشین انصاری نگاشته شده است که تا ژرفای روح آدمی نفوذ میکند ، زخم متلاشی شده یی است که قطره قطره خون گرم زمان ازآن جاری است وگل سرخی خشکیده یی است بردشت کربلا که زمان آنجا ایستاده است ،اما در سرزمین انصاری زمان در انتهای هرشب شیارهای آتشین میکشد وهرروزفاجعه ای نوی می آفرینند برپهنه ای گسترده ی مکان تافراسوی تکرار جنایت تاریخ ٠٠٠تاریخ تجاوز، خون ونابودی ارزشها، وچه بیدریغ آن کس که سوگوار کرداین سرزمین را و یزیدوار هرروز شکست وکشت وبه آتش کشید! چه کسی نفرینش کرد ؟چه کسی برمرگ انسانش گریست ؟چه کسی برای قلب این کنیزکان که اصولا" مادرش مینامند فریاد زد؟ چه کسی جنگل خشک بی هویتی را به آتش کشید؟
انصاری ازگل سرخ گفت وسرود غمگینانه مردمش را درگل سرخ خواند واین انتخاب سمبولیک علاوه بر گویایی طبعیت گل سرخ، یک احساس خشمگین وسوزان را در وی برمی انگیزد وغرش گلوله ها در یکاولنگ روحش را جریحه دار میسازد، بوی دود،خون وباروت را به خواننده اش انتقال میدهد و سرخی خون گرم متلاشی شده ی جوانان روی برف سپید نقش می بندد و منظره ی دلخراشی را پدید میاورد . انصاری می نویسد:
"يکاولنگ يکبار ديگر ويران گشت و فرزندانش در شطی از خون غلطيدند، فرياد بينوايان بیگناه آن همراه با بوی خون و باروت به هم آميخت و در هوا پيچيد و خون سرخ بر روی برف سفيد تابلوی هولناکی از حکايت ستمديدگانی را ترسيم نمود که از قرنها بدينسو از تبعيضی مضاعف رنج می برند. دشمنان افغانستان توانستند يکاولنگ را ويران و جغرافیايش را به زمين سوخته مبدل نمايند ولی نتوانستند هويت پايدارش را از هستی ساقط سازند٠"
انصاری چون شاعران ونویسندگان دیگر در برج عاج نمی نشیند تا از سرسیری وبیدردی ودلتنگی های روشنفکرانه چیزی بنویسد، درد ورنج مردمش را درگوشت ، پوست ، خون واستخوانش لمس می نماید، هستی خودرا در هویت مردمش به تصویر می کشد، به دفاع از زبان ، فرهنگ و هویت مردمش برمیخیزد ، استوار با ژرف پویی و ژرف نگری ریشه های تاریخی ستم وخشونت را باز می یابد وقلمش فریاد رسای مردم مظلومی می شود که در زیر رگبار مسلسل ها سوراخ سوراخ شدند و خون گرم شان روی "وحدت ملی " یخ می بندد٠انصاری فاجعه نسل سرگشته سرزمینش را چنین می نگارد :
" در آن روز ، اجساد کشته شدگان را يخ زده بود و مرده ها به اشکال مختلفی خشک شده بودند. راست کردن دست و پای کشته گان کار آسانی نبود. از شدت رگبار در دهان برخی از اين کشته شدگان دندانی نمانده بود و در اثنای انتقال دادن به گورستان از زخمهای برخی ديگر سرگلوله مسلسل به زمين می ريخت"
انصاری با واژه ها بازی نمیکند بلکه از جسد یخ زده انسانی واژه ها را میگیرد، گاهی خودش زیر رگبار آتش می سوزد و گاهی هم در سرما یخ می بندد واز ژرفای این تراژیدی فریاد آزادی وآزادگی ورهایی انسان دردمندش رابلند میکند و بگونه ای هستی مرده آنها را با هستی زنده ی خود پیوند میدهد واینجاست که نویسنده مردمی می شود و در مسیر رفتاری ،اخلاقی خاص خود قرار میگیرد و با تمامی توانایی قلمی و دانش پژوهشی سردرآستان" سیا" و بوش نمی ساید همچنانکه دیگران اینجا چکمه بوسیدند وبرسرنوشت مردم خود معامله کردند،اما انصاری با تعهد واصالت انسانیش شجاعانه سیلی محکمی بر رخ شیاطین نفت زد وکتاب " افغانستان در آتش نفت " رانوشت که به زبان های مختلف برگردان شد و دست بدست میگردد ، درین کتاب پرده از رخ "سیا" برمیدارد که چگونه سلاطین نفت در پیوند با " سیا" چهره های وحشناک تباری را بر سرنوشت مردم ما حاکم می سازد و با بازیهای فتنه گرانه وسیاست های چند بعدی و یک قطبی ساختن جهان ، درپی گله سازی مردم اند٠ انصاری می نویسد:
" برژنسکی در مصاحبه های خویش بخودمی بالد که دشمن دوران جنگ سرد را به دام افگند ولی هیچ باری به ملیونها کشته و آواره و معلول افغانستان نمی اندیشد و به درد های کشوری که این بازی جهنمی در خاکش انجام گرفت وقعی نمیگذارد٠"
برای انصاری تعهد در نوشته معنی دارد و بیم از " سیا " جبونش نمی سازد، هیچگاه هم درپیوند با کاخ سفید بر نعش مردمش مقام نمی خواهد٠
انصاری بامسأله هویت ملی که یکی از بحث برانگیز ترین مفاهیمی رنج آور جامعه ماست شجاعانه روبرومی شود و بعد از مطالعات و پژوهشهای علمی در مورد جوامع قبیلوی دست به نشرکتاب " ذهنیت قبیلوی " میزند، مناسبات قبیلوی را ریشه یابی می نماید و می نگارد:
"قبیله گرایی روحیه ای است که بر قسمتی از جزمیات تکیه داردکه فاقد توجیه علمی وعقلی است وکسی جز پیروان آن به اصالتش اعتقاد ندارد٠قبیله گرایان همواره خود را تلقین میکنند که به عظیم ترین قبیله تعلق دارند٠ ادعای مجدد وعظمت هم معمولا" مستلزم مبالغه دربزرگ شماری خویش با تحقیر دیگران است ، چیزی که به بروز منازعاتی خونین میان ملیت ها در عرصه ء تاریخ انجامیده است "
انصاری باردیگر خون خویش را بر قلم اصالت وشرافت میریزد وعظمت تندیس آزادی امریکا را نه درکرانه های آبی نیویارک بلکه در آزادی بشریت می بیند، زنجیر مصلحت پاره میشود و کتاب "مشروعیت سیاسی گرفتار طلسم زر، زور، تزویر" را می نویسد،که بوش ،خلیل زاد و کرزی را در نبرد با وجدان شان فرا میخواند، وآنگاهی که صدای طبل وحدت ملی وسرود ملی روح ملت را زخم میزند ، انصاری شیار های این زخم را بی تابانه می نویسد،دیگران اگر در سکوت گنگ بی تفاوتی آرام می لمند ، انصاری با قلم رسای خود طنین فریاد ستمدیدگان شمالی ویکاولنگ را تا انتهای تاریخ می برد و خود که" گل یاس ی است در غربت" از جنگل سبز باور ها گلی می چیند به سرخی خون و آنگاه " گلسرخی " میگوید:
"تن تو كوه دماوند است با غرورش تا عرشدشنه ي دژخيمان نتواند هرگزکاري افتد از پشت تن تو دنيايي از چشم است تن تو جنگل بيداري هاست هم چنان پابرجا كه قيامت ندارد قدرت خواب را خاك كند در چشمت تن تو آن حرف ناياب است كز زبان يعقوب پسر جنگل عياري ها در مصاف نان و تيغه ي شمشير ميان سبز خيمه مي بست براي شفق فرداها تن تو يك شهر شمع آجين كه گل زخمش نه كه شادي بخش دست آن همسايه است كه براي پسرش جشني برپا دارد گل زخم تو ويران گر اين شادي هاست تن تو سلسله ي البرز است اولين برف سال بر دو كوه پلكت خواب يك رود ويران گر را مي بيند در بهار هر سال دشنه ي دژخيمان نتواند هرگزكاري افتد از پشت تن تو دنيايي از چشم" است
خسرو گلسرخی

Montag, 19. Februar 2007

استاد خلیل الله خلیلی



استاد خلیل الله خلیلی
استاد خليلی در مسافرت اول به مشهد ، يک شب در منزل يکی از معاريف صاحب دل خراسان مهمان بود ، درين ضيافت ، اقای صادق سرمد و آقای سيد محمد فرخ و جمعی ديگر از اهل عرفان بشمول هنديه دختر شاه امان الله غازی و شوهر ايرانی او کاظم ملک نيز حضور داشتند.
اين مطلب بر بيشتر از حاضران روشن نبود که پدر استاد در نهضت امانی کشته شده است ، ولی استاد ازاين ناحيه تاثری در دل داشت.
برخورد اين دو هموطن طبعا عواطفی را بايد تحريک ميکرد ، چنانچه خليلی قلم برداشت و روی عاطفهً هموطنی ، اين ابيات را بر سياق ابيات نظامی که بزبان دارا به اسکندر گفته بود روی کاغذ ريخت :
نه گويم که والا ترين گوهری سپردم به نامی ترين شوهری
اسيری ولايــت برافشانده ای پدر کشته ای بی پدر مانده ای
سپردم به زنهـــار اسکندری تو دانی و فــردا و اين داروی

اين ابيات که اشاره ايست به پيوند هنديه با کاظم ملک از يکسو ، و از سوی ديگر کشته شدن پدر استاد را در نهضت امانی هم منعکس ميکند ، گرچه بين سيد محمود فرخ و خليلی با سرگوشی رد و بدل شده بود ولی بعدا فرخ مطلب را در مجلس مطرح کرد و مجلس از حالت عادی خارج شد ، در حاليکه ازچشمان استاد خليلی اشک می باريد و سايرين هم تحت تاثيرعواطف قرار گرفته بودند و اشک می ريختند ، خليلی افزود اميدوارم اين اشک ها غبار کدورت ها را ميان دو هموطن بشويد. در اين موقع خانم هنديه از جا برخاست و انگشتر طلايی پدر خود را که سجع مهر پدرش را در روی خود داشت به استاد خليلی هديه کرد. استاد خواست او را ببوسد ، اهل مجلس زن و مرد به گريه افتادند و در اين ميان صادق سرمد هم اشک ميريخت و هم حسب حال استاد خليلی ، غزلی را که هفت بند است فی المجلس انشاد و قرائت کرد و مجلس را با شور شگفت انگيز پايان داد. و اين رخداد جالب در صفحهً زندگی خانم هنديه و استاد خليلی و اهل مجلس در دل تاريخ بيادگار باقيماند.
دو بيت اين غزل را برگزيده ، تقديم شما می کنم :
گرچه در ملک سخن خسرو صاحب جـاهم
توشهً حسنی و من بندهً اين درگـــــــــــاهم
چـــــون بسروقت من بی سرو پا آمـده ای
مقدمت بوسم و عــــــــذر قدمت ميخواهم
دلفروشان خراسان را بازار کجاست تا دلی يابم از ايشان چو دل خويش مگر
اين بيت از سخن سرای بزرگ فرخی سيستانی است. استاد خليلی در دبيرستان فروغ مشهد خطابهً خويش را با اين بيت آغاز کردند و افزودند که من در خراسان دلهای ديدم که در راه عشق ووفا از دل من شوريده تر و شيدا تر است.
استاد وقتی از آرامگاه شاعر بلند پايه طوس فردوسی ديدن ميکردند اين ابيات را در آنجا نثار آرامگاه کردند:
نگاهى به چند نامه استاد خليلى به شاعرمهجور وطن «شيون کابلى
به قول صاحب نظران استاد خليلى يکى ازشاعران بلندپايه شعر فارسى در سبک خراسانى واز پر شورترين پيروان فرخى سيستانى شاعردربار سلطان محمود غزنوى است.کار شعرشناسى او را به شاعران ارحمند ميگذارم، ولى توجه شما را دراينحا به چند نامه دوستانه استاد با نثر بسيار پخته وسليس هريک آنها معطوف مينمايم که براى دوست وشاعرهمسن وسال خود، شيون کابلى فرستاده است. با توجه به متن اين نامه ها، انسان نه تنها به قلم تواناى استاد خليلى در ادبيات فارسى درى پى مى برد، بلکه به مقام ارحمند طرف مقابل يعنى سردارمحمدرحيم ضيائى متخلص به «شيون کابلى» آشنا ميگرددکه گژدم غربت بيش ازپنجاه سال قلب او را نيش ميزده است
نامه اول ، يکشنبه ٢٨ حمل ١٣٣٨
سردار من ،مخدوم من، محبوب من ! ديروز نامه ٢٠ حمل تراگرفتم وبر ديده نهادم، مکرر خواندم و مکرر بوسيدم. تصور ميکنى بهار جانبخش فرح زا فرا رسيده وکابل در ميان شگوفه وگل غرق است، اما اين مخلص عزلت گزين شيدائى وسودائى در بر روى يار و اغيار بسته و در گوشه منزل نشسته ام و پس از آنکه از مولينا و مثنوى دل انگيز اوفارغ مى شوم بياد تو مى افتم، بياد تو اى دوست عزيز وشيرين ويکتاى من. دوست بدون روى ورياى من ، بياد تو اى مظهر شگفتى ها که درحال سفر در وطنى و خلوت نشين انجمنى ، دور از منى و با منى!» (ولى احمد نورى، سردار محمدرحيم ضيائى « شيون کابلى» ص ١٠٦)
نامه دوم ،٢ سرطان ١٣٣٨- کابل
برادر بحان برابرمن ، آقاى من ، رفيق من، مهربان من !از روز دوم عيد «گوسپندکشان» تا کنون به درد پا مبتلا گرديده ام .از پهلوى به پهلوى مى غلطم، مى گريم و مى نالم و ميگويم واى برفرزند آدمى که با اين پندار و گفتار به درد عضوخسيسى از هر عضوشريف آن فرياد برميخيزد. پغمان رفته بودم تا دور ازيار واغيار، درسايه بيد وچنار، کنارجو بسر برم، با نواى آبشاربگريم ، با دختر صوفى درد دل کنم، با ماه وستارگان رازگويم، اسرار نهفته باز گويم . ناگهان يار نخوانده به پرسش آمدو چون سگ ديوانه شست پاى چپم را بدندان گرفت و چندان گزيد که گزيدن دندان روزگار از يادم رفت. از آنجا مرا به منزل آوردند و تا امروز دوازده روزمى گذرد روى خورشيد و جمال ستاره را نديده ام . در تنهايى مى سوزم، در اين سوزش وطپش ديوان واقف بدستم رسيد تا گشودم اين غزل شيوا برآمد:
به خود از دوستيت اين همه دشمن کردم هيچ دشمن نکندآنچه به خودمن کردم
خصوصاً اين بيت که در نهاد من آتش افگند، بشنو!
چه فغان ها که به ياد گل رخسار کسى همــره بلبل شــوريده به گلشن کردم
اين بيت را چندبار زمزمه کردم، آخر به آواز خواندم ، آواز من ، مرا به نغمه ملکوتى تو رهنمونى کرد. هنوز مرا ياراى قضاوت نيست که نغمه من دل انگيزتراست يا ناله تو، فغان من يا شيون تو، اين قضاوت بر فهيمان است ، فهميدى ، نى ؟ گفتم از شعر واقف به حريم قلب پاک تو ره بردم، آن قامت رسا در نگاه من متمثل شد، دست بدامنت زدم ، زارى کردم ، گريستم ، لابه ها کردم ، گفتگوها نمودم ، درجهان خيال ترا بوسيدم ، خواهش نمودم دست به ساز و لب به آواز کنى ، اما عادت کهن تو به تور آمدو عرق ناز جنبيدن آغاز کرد.نه صدايى برداشتى و نه دستى به سازبردى، مگسى بر رخسارم نشست ، چنگال بى مورد وى مرا بخود آورد، زار زار گريستم و گفتم : ديشب خيال روى تو از چشم تر گذشت اين رشته با هزار گره از گهر گذشت » (همان، ص ١١٢)
نامه سوم ، ١٧ عقرب ١٣٤٠ ش
سردارمن ، مخدوم من ، محبوب من ! مدتهاسپرى شد و پرتوى از مهر آن ماه سپهر دوستى برخرابه دل مشتاق نتابيد
حـرفى نشنيدم از زبان شـــيون اين شيوه بعيد است زشأن شيون من جان بدهم در آرزوى مهرش سوگنــد به قلب مــهربان شيون
ديوان خود را بدست دوشيزه دانشمند عايشه به تو ارمغان کردم و رويش نوشتم
اين مشت خار هديه به گلزارمى کنم مـن ايـن نـثار در قــدم يـار مى کنم
ولى باز هم از تو حوابى نيامد... ! اى بى نصيب گوشم و اى بينوا دلم !نا مهربان من چرا؟ تقصيرى سرزده که مايه اينقدر کدورت باشد، جز يک مجبت خالص وبسيار ريشه دار، توقعى درميان نبود، اصلها ثابت وفرعها فى السماء چه کنم ترا دوست دارم ، به آن چشمان مهرآلود علاقمندم. فضاى آسمان اين است و دگرگون نخواهدشد! با وحود آنکه حرف روسى نميدانم ، شبها صداى ترا از وراى امواح راديو مسکومى شنوم ، چنانکه نواى مرغان آسمان را مى شنوم و معنى آنرا نمى دانم، ولى روانم از شنيدن آن ميلرزد. گفتند بيمار بودى! اين خبر مايه ملال و موحب برهم خوردن حال من گرديده بود. بسيار نگران بودم . آقاى لطيفى که دوست و رفيق منست عازم آن دياربود، احترامات مرا از وى بپذير وشرح اشتياق و حديث دورى و مهجورى را از هرحرف اين نامه باز خوان !...» ( همان ،ص ١١٨)

شعر: ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید


حافظ
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزیدشاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه​امقحط جود است آبروی خود نمی​باید فروختگوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوشبا لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغدامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باکاین لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفتعدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشقتیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
وجه می می​خواهم و مطرب که می​گوید رسیدبار عشق و مفلسی صعب است می​باید کشیدباده و گل از بهای خرقه می​باید خریدمن همی​کردم دعا و صبح صادق می​دمیداز کریمی گوییا در گوشه​ای بویی شنیدجامه​ای در نیک نامی نیز می​باید دریدوین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دیدگوشه گیران را ز آسایش طمع باید بریداین قدر دانم که از شعر ترش خون می​چکید

آمـــــد بهار ای دوستــــان منزل سوی بستـان کنیــم

مولانای بلخی

آمـــــد بهار ای دوستــــان منزل سوی بستـان کنیــم
گـــرد غریبان چمن خیـــزید تــــا جولان کنیـــــــــم
امروز چون زنبورها پران شویم از گل بـــه گـــــل
تا در عسل خــانه جهان شش گوشه آبادان کنیـــــــم
آمد رسولی از چمن کــاین طبل را پنهان مــــــــزن
مـــا طبل خـــانه عشق را از نعره ها ویران کنیــــم
بشنـــو سماع آسمان خیـــــزید ای دیـــــوانگـــــــان
جـــانم فـــدای عاشقان امروز جان افشان کنیــــــــم
زنجیـــرها را بردریم مــاهر یکی آهنگـــــــریـــــم
آهن گـــــزان چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیــــــــــم
چون کـــوره آهنگــران در آتش دل می دمیـــــــــم
کهن دلان را زین نفس مستعمـــل فــرمان کنیـــــــم
آتش در این عــالم زنیم وین چرخ را برهم زنیـــــم
وین عقل پا برجـــایرا چون خویش سرگردان کنیــم
کوبیم ما بی پا و سرگه پای میـــدان گــــــاه ســـــر
مــاکی به فـــرمان خودیـــم تا این کنیم و آن کنیــــم
نی نی چو چوگانیم مــا در دست شه گـردان شـــده
تــــا صد هـــزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم
خـــامش کنیم و خامشی هم مـــــایه دیــــوانگیـسـت
این عقـــل باشـــد که آتشی در پنبــــــه پنهان کنیــم

شعری از زمان های بمباران کابل


گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی فصل خون
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی
فصل خون

یکطرف دعوای کرسی ریاست میکنی یکطرف آهنگ قتل عام ملت میکنی
یکطرف آیات قرآن را تلاوت میکنی یکطرف خونریزی و جنگ وخصومت میکنی

هرچه میخواهد دلت از بهر ملت میکینی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

تیر های آتشین بالای مردم ریختی بمب های بی هدف بیجا و سرگم ریختی
خون خلق بیگنه را بی ترحم ریختی زهربغض خود برون چون مارو گژدم ریختی

سخت میرنجی اگر گویم رزالت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

سنگ وچوب و آب و خاک شهر خونین کرده ای بام و در را یک قلم از خون رنگین کرده ای
اندرین فن سبقت از یاران پیشین کرده ای این عجب کاین کار ها از خاطر دین کرده ای

قتل مردم را به عنوان عبادت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

خانه خانه شاهد آثار ویرانی توست کوچه کوچه ماتم از اعمال انسانی توست
خود پسندی جوهر احساس وجدانی توست قتل وغارت نقته ارج مسلمانی توست

دایما با خون مظلومان طهارت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

پیش تو فرقی میان خون آب جوی نیست قیمت آنان بچشم تو بقدر موی نیست
گرگ هم مانند تو درنده و بد خوی نیست ما دعاگوی تو هستیم هیچکس بدگوی نیست

از خدا بیزار و با شیطان رفاقت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

ازبک و پشتون وتاجک فرقه سازی کرده ای با کتاب و مکتب اسلام بازی کرده ای
رنگ رنگ کسب وقار و سر فرازی کرده ای تا مقامات ولایت پا درازی کرده ای

میرسد روزی که دعوای نبوت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی


خون آدم پیش تو آب کثیفی بیش نیست در نگاهت مرد و زن مور ضعیفی بیش نیست
وحشت و ویرانگری جرم خفیفی بیش نیست بچه شیطان ترا ماده حریفی بیش نیست

زانکه دستاویز کار خود شریعت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

دل زدستت تاکه خال و خط دنیا برده است عقل وهوش وعلم وفهمت را بیک جا برده است
دین و ایمانت نه پنداری که تنها برده است آدمیت را هم از دست تو جا برده است

بسکه در وحشی گری خویش جرأت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

برتو می زیبد اگر لاف لپ و جپ میزنی هر قدر از طول و عرض خویشتن گپ میزنی
اینکه در وقت ضرورت خویش را خپ میزنی یاکه خود را از کنار راستی چپ میزنی

نوع دیگر گویی ابراز مهارت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

در فنون کشت و خون بسیار لایق بوده ای بی غم از درد سر مخلوق و خالق بوده ای
در سر اندازی تو دارای سوابق بوده ای رهنمای دزد و اوباش و منافق بوده ای

دیگران را اندرین مورد ملامت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

یک درخت از فیر راکت های تو استاده نیست نیست دیوارو دری کز دست توافتاده نیست
غیر ویرانی زخیرات سرت آباده نیست گرچه ویران کردن یک شهر کار ساده نیست

تو مگر این کار را در نیم ساعت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

تا به آسانی کشی از تیغ پاره پاره را طرح کردی اختلاف ازبک و هزاره را
غسل خون دادی دگر این ملت بیچاره را از وطن نومند کرده مردم آواره را

کار های در خور تحسین ملت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

یک نفس آواز مظلومان به گوش تو نرفت داستان کشتن طفلان بگوش تو نرفت
قصه در دادن پیران بگوش تو نرفت داد و فریاد مسلمانان به گوش تو نرفت


بسکه خون خلق را پامال شهرت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

همچو کفتر در هوای خود معلق میزنی دردل از خوشحالی بسیار دم پق میزنی
خون ناحق ریختن را مهر بر حق میزنی عالمانه بین یک ملت خودت شق میزنی

ابتکار تازه ای در راه وحدت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

سختی تار بروتت در پی جبریل نیست زور دست و پای تو دردست و پای فیل نیست
در جهانسوزی خشمت چای قال و قیل نیست یکسرمو از کمالات تو نا تکمیل نیست

مو بمو قانون جنگل را رعایت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

مرد و زن را از وطن اخراج کردی خوب شد خانه هارا یک به یک تاراج کردی خوب شد
پیش تیرت هر چه را آماج کردی خوب شد زود تر آهنگ تخت و تاج کردی خوب شد

میرود فرصت اگر در کار غفلت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

بس که دیدم بار ها سوگند آسان خوردنت نیست فرقی در میان نان و قرآن خوردنت
اینچنین آسان بود خون شهیدان خوردنت نیست مشکل بعد ازین مال یتیمان خوردنت

زانکه از غارت گری احساس لذت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

کوچه کوچه لاشه انسان فراهم کرده ای خانه خانه رنگ رنگ از خون آدم کرده ای
پیکر ملت زبار کشت و خون خم کرده ای کار بربادی کشور را منظم کرده ای

میکشی و زنده میسوزی قیامت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

عاقلانه تاکه تیغ زور گویی آختی بی هراس و با شهامت قتل عام انداختی
مشفقانه بر سر مردم قیامت ساختی گردن خود را به هر صورت که شد افراختی

هر رقم خواهد دلت مشق سیاست میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی


رحمت حق کرده است بر دست و پای تو نزول دوستی بسیار داری با خدا و با رسول
بندگی و نذر و قربانی و خیراتت قبول یک مسلمان نیست از رفتار تو خاطر ملول

دسته دسته خلق را راهی جنت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

راست گویم تاکه تیغ مامون کردی برون داد و فریاد از نهاد مرد و زن کردی برون
نام صلح و امنیت را از وطن کردی برون عاقبت مالی الضمیر خویشتن کردی برون

که بطور مستقل شوق زعامت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

حق مردم را بنام خود مسجل کردنت مرحبا آینه وجدان و صیقل کردنت
نور ایمانت و سر تا پای بل بل کردنت نیست بیجا دعوای چوکی اول کردنت

انی تویی آخر که ترک شان و شوکت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

مهربانی های تو از حد فزون شد یا نشد؟ از در هر خانه جوی خون برون شد یا نشد؟
در دماغت شورش گرم جنون شد یا نشد؟ مرد وزن قربانی توفان خون شد یا نشد؟

با که خالی بار زنبیل نزاکت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

چور و غارت را کمال کامرانی گفته ای قتل و وحشت را نشان قهرمانی گفته ای
ننگ و ذلت را نمود زندگانی گفته ای عقل و منطق را دلیل ناتوانی گفته ای

وقت خود را صرف انواع نصیحت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

چیست پیشت آدمیت معنی بیگانه ای با خدا میثاق بستی خرمن بیدانه ای
عدل و تقوا از روایات کهن افسانه ای بوعلی وقت باشد پیش تو دیوانه ای

همره روح الامین گویند صحبت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

پیش تو دیوار مسجد پایه پل دشمن است در نگاهت مرد و زن از جزو تا کل دشمن است
هرکه نبود عاشق چوروچپاول دشمن است خوب میدانی که خلق شهر کابل دشمن است


زان سبب بوده که بمباران به شدت مینکی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

جان فشانی در ره اسلام کردی واه واه زیر آتش کوچه را تا بام کردی واه واه
منهدم دیوار های خام کردی واه واه پخته کاره های خود اعلام کرده واه واه

رنج ملت میکشی بسیار طاقت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت می کنی

بام و در از دست تو زیر و زبر شد یا نشد؟ کشور ویران ما ویرانه تر شد یا نشد؟
فرد فرد شهر کابل در بدر شد یا نشد؟ مکتب و بازار و مسجد زیر ور شد یا نشد؟

بهر خود جمع آوری اسناد شهرت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

سینه انصاف را با تیر همت دوختی آتش آشوب را مردانه وار افروختی
از شفقت کودکان را زنده زنده سوختی بارک الله این مساوات از کجا آموختی

مرد و زن را عادلانه یک رقم لت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

آنچه گیند از جهنم شمه خوی تو است آیت قهر خدا نقش لب و روی تو است
خوابگاه مادر ابلیس پهلوی تو است روز و شب شبگیر بیچاره دعاگوی تو است

راست در دوزخ روی روزی که رحلت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

فال هفته


فال هفته
د فروردين ماه : شادي های خورشيدی باز ميگردند . اين هفته، هفته شماست . در اوايل اين هفته هم پيمانان قوی اجتماعي و احساسي خواهيد داشت . در اين هفته لازم است روی مسايل مالي خود بازنگری کنيد، اين کار پايداری مالي شما را تضمين ميکند و ارتباطات خانوادگي اهميت اين کار را افزايش ميدهد . در اين هفته با شادی زياد خواهان برقراری روابط و آغاز صداقت های تازه ای باشيد . در اواخر اين هفته برخي مشکلات برای شما رخ خواهند داد و بايد با خونسردی خود را حفظ کنيد
دد ارديبهشت ماه : اين هفته رهايي کامل از شرايط قبلي را به ارمغان مي آورد . اين هفته زمان مناسب براي بازنگری در موضوعات ارزشمند است . روش کار اکنون در دست شما ست و توانايي کامل برای اجرای آن داريد . همکاری در محيط کار و سازندهي مجدد منابع برای شما مفيد است . جلسات و ملاقاتها برای شما نتايج عجيبي در اين هفته به همراه خواهند داشت دد خرداد ماه : فلسفه شما از زندگاني به موضوعات بهتری تغيير خواهد کرد و بهينه گرايي شما در اين دوره رشد خواهد کرد . ايده آل های شما در مورد روابط شخصي متعادل خواهند شد و همچنين تاثير به سزايي در زندگي شما خواهند داشت . در اين ماه ممکن است تيم محبوب شما پيروز نشود ولي در عرض فرصتهای مناسب ديگری خواهد شد . در اين هفته بايد به فعاليتهای فيزيکي افزوده شده خود توجه داشته باشيد و از آنها لذت ببريددد تير ماه : با اينکه در اين هفته توجه بيشتری بر اقوام و خويشاوندان خود داريد ممکن است اندکي احساس تنهايي کنيد . در اين هفته بهتر است به احساسات موجود در کنار خود توجه داشته باشيد و از آنها بي تفاوت نگذريد و به نظر ميرسد که مرتب مورد تهاجم احساسات هستيد ! نزديکترين دوست شما نصيحت هاي خوبي به شما ميکند . به موضوعات مهمي که ديگران به شما گوشزد ميکنند خوب توجه داشته باشيد . در اين هفته سعي کنيد گامهای ترقي را قدم به قدم برداريد و در هر صورت احتياط را پيشه کنيددد مرداد ماه : اين هفته برای شما بسيار عجيب است و روح متعالي به شما دميده شده است . درخواست هاي شما خودشان در محيط اجتماعي مطرح شده اند . از تحريکات سياسي در کار خود و مخصوصا" در اواخر ماه بر حذر باشيد . خطاهای جالبي از شما سر ميزنند ولي هنگامي که در وضعيت حکميت قرار داريد نگذاريد اين خطاها بروز کنند . در اين هفته دوستي شما با ديگران توسط خود شما کامل شده است . گاه با خود در گوشه اي خلوت کنيد دد شهريور ماه : شما همچون يک قطار راه خواهيد رفت ! شما ممکن است بيش از توانايي خود در پذيرش لطمات اجتماعي ضربه خورده باشيد ! در اين هفته به صورت يک مسابقه سرعت از اين جلسه به آن جلسه ميرويد ولي خوشبختانه آشنايي با فنون سازماني شما را سر وقت نگه مي دارد حتي اگر باعث اضطراب و نگراني شما باشد . در اين هفته پيمانهای دوستي مهمي خواهيد داشت که برخي فشارها و مسئووليت ها را از روی دوش شما بر ميدارد . در اين هفته برخي موضوعات کوچک ممکن است باعث نگراني شما شوند ولي از اين موضوع تعجب نکنيددد مهر ماه : در همه اسناد و پيمان ها به احتياط توصيه ميشود . توجه بر روی دارايي های واقعي ممکن است برای شما گيج کننده باشد . اگر نميدانيد چه کنيد بهتر است انجام ندهيد . در اين هفته زندگي اجتماعي و احساسي شما غني است . حتي شما با آنهايي که لحظات کوتاهي دور از شما بوده اند ارتباط خواهيد داشت . در اين هفته ممکن است علاقمند باشيد که در خانه بمانيد و از اين موضوع زياد متعجب نشويددد آبان ماه : شما در اوايل هفته تنهايي و انزوا را جستجو ميکنيد . در اين هفته دقت و توانايي شما در هدايت از پشت صحنه به اوج خواهد بود ! در اين هفته مکالمات شخصي شما مشابه مکالمات حرفه ای است . اين وضعيت در تمام زمانها وجود خواهد داشت . در اين هفته خطرها کمتر شما را تهديد مي کنند و بيشتر ديده خواهيد شد . مشکلاتي در فروش اندوخته ها و همچنين امنيت در شرکت وجود دارد و باعث خواهند شد ذهن شما حول اين موضوعات بچرخد و درگيری شما از اي نوع باشد دد آذرماه: بله اين هفته يک هفته برای بهتر، سريعتر و دراماتيک انجام دادن کارهاست . غرور را از قلب خود جدا سازيد . در اين هفته ممکن از دوستي با برخي افراد مشکلاتي برايتان ايجاد شود، اين مشکلات را به فال نيک گرفته و لذت ببريد . در اين ماه روابط شخصي و خانوادگي شما گسترش خواهند يافت . برخي افراد در کنار شما هستند که از زندگي عالي سرباز ميزنند، اين افرار يک يا دو مانع در اين هفته برای شما ايجاد خواهند کرد، در اين هفته فلسفه بهينه گرايي شما قابل اجرا نيست، نگران نباشيد و لبخند بزنيددد دی ماه : برخي تضادهاي خانوادگي شما نگران کننده خواهد بود . تعريف شما از امنيت به سرعت تغيير خواهد کرد . آنچه شما قبلا" از آن احساس آرامش و امنيت ميکرديد ممکن است اکنون باعث ناراحتي شما باشد . دارايي هاي شخصي شما با يک سادگي بجا فعال خواهند شد و براي شما مناسب است که يک شرکت تاسيس کنيد و يا يک نقل و انتقال را آغاز کنيد . با اين همه تغييرات نامنظم شما خود منظم و فعال بوده و کمتر دچار دردسر ميشويد دد بهمن ماه : ارتباطات و مذاکرات عالي با شرکای مالي و احساسي شما رخ خواهند داد . اشتراک در نظرات و ايده ها شايستگي در انجام کارها را به ارمغان خواهد آورد . الگوهای قديمي ناخواسته با موارد مناسب و ايده آل جايگزين خواهند شد . شما ممکن است روابط نزديکتری با پسران و پدر خود داشته باشيد و چنين حالتي را مدت طولاني نداشته ايد . اکنون زمان آن است که يک روش جديد در برداشتن گامهای خود اتخاذ کنيد . فکر کنيد ! برنامه ريزی کنيد ! مطمئن باشيد ! پس انجام دهيددد اسفند ماه : دوستان و شرکای شما ممکن است به فرصتهای جديد اجتماعي دست يابند . در اوايل هفته اجتماع با دوستان دور و نزديک خوب است ! فلسفه شما از زندگاني بر اساس توجه به شانس در نظر گرفته خواهد شد . در اين هفته ممکن است از شما درخواست شود بيشتر صحبت کنيد و در اجتماع محل زندگي خود بيشتر حضور داشته باشيد . از اين فرصت عجيب خوب استفاده کنيد و ديگران را تشويق کنيد تا يک فهاليت مفيد را آغاز کنند

يك همسر فقط همراه آدم نيست او كل تقدير است



باور كن كه....................

لازم نيست كسي به غير از خودتان باشيد فقط كافي است از كسي كه قبلاً بوده ايد بهتر باشيد
***********************
يك همسر فقط همراه آدم نيست او كل تقدير است
*************************
انسان عاشق زيبايي نمي شود بلكه آنچه عاشقش مي شود در نظرش زيباست
**************************
زندگي آن نيست كه هر چه مي خواهيد داشته باشيد بلكه آن است كه هر چه داريد بخواهيد
*********************** ***
كسي كه نمي تواند احمق شود نمي تواند عاقل باشد
***************************
بزرگي را به كس نمي بخشند بايد خود آن را به دست آوري
****************************
گاهي اوقات در زندگي خيلي زود دير مي شود
*****************************
براي اينكه بزرگ باشي نخست كوچك بودن را تجربه كن
*****************************
هر كس با حق گلاويز شود حق او را به زمين مي افكند
******************************
هرگز به دنبال كسي نبوده ام كه بتوانم با او زندگي كنم بلكه به دنبال كسي بودم كه نتوانم بي او زندگي كنم.

تنها بايد قوي و پُر استقامت باشيم و همه روزه در انتظار روزي بهتر و شادتر از روزهاي پيش باشيم


اين ديوانگيستکه از همه گلهاي رُز تنها بخاطر اينکه خار يکي از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشيمکه همه روياهاي خود را تنها بخاطر اينکه يکي از آنها به حقيقت نپيوسته است رها کنيم که اميد خود را به همه چيز از دست بدهيم بخاطر اينکه در زندگي با شکست مواجه شده ايمکه از تلاش و کوشش دست بکشيم بخاطر اينکه يکي از کارهايمان بي نتيجه مانده استکه همه دستهايي را که براي دوستي بسوي ما دراز مي شوند بخاطر اينکه يکي از دوستانمان رابطه مان را زير پا گذاشته است رد کنيمکه هيچ عشقي را باور نکنيم بخاطر اينکه در يکي از آنها به ما خيانت شده استکه همه شانس ها را لگدمال کنيم بخاطر اينکه در يکي از تلاشهايمان ناکام مانده ايمبه اميد اينکه در مسير خود هرگز دچار اين ديوانگي ها نشويمو به ياد داشته باشيم که هميشهشانس هاي ديگري هم هستنددوستي هاي ديگري هم هستندعشق هاي ديگري هم هستندنيروهاي ديگري هم هستند

به نام خالق عشق سلام به شكيبايي و صبر




سلام به شكيبايي و صبرمي دانم كه برف عمرش كوتاه است و سپيدي اش جاودانمي دانم كه با رفتن پاييز سپيدي مي آيد، ترنم دلپذير عشق مي آيد، قدم زدنهاي عاشقانه روي زمين برفي در تنهايي غريبانه سكون مي آيد، اما اين را هم مي دانم كه بهار نخواهد آمد. تا، روز آخر زمستان را نبينيم بهار را ايمان نخواهم آورد و مطمئن باش تا روز آخر زمستان فرسنگها فاصله استمي خواهم اعتراف كنم. اعترافهاي عاشقانه ام را اعتراف كنمحال كه ديگر نخواهمت ديد و چشمم به چشمهاي هميشه منتظرت نخواهد افتاد، توان نوشتن اعترافهاي فروخروده ام را مي يابمبه ترم آخر نرسيده رفتني شدميا دانشكده مرا تاب نياورد، يا من دنيا را، يا دنيا نوشته هايم را، يا نوشته هايم انتظار تو را، صبر و استقامت شش ساله تو رابا اينكه مي توانستي زودتر از اينها از اين خراب شده لعنتي بري و همه چيز را پشت سرت به خاك بسپاري، مانديشايد نذر و نيازها و دعاهاي من بود كه مستجاب شد تا تو يك ترم ديگر بماني و صد و خورده اي از پول فروش كتابت رو دو دستي تقديم مسئول ثبت نام بكني. و بگذار اعتراف كنم وقتي كارنامه ات رو ديدم و وقتي اونو جلوي روي من پاره كردي و با خشم و بدون خداحافظي رفتي، از خوشحالي رفتم يه كلاس خالي پيدا كردم و هزار بار روي تخته سياه نوشتم: خدايا دوستت دارمسرزنشهاي من بخاطر افتادن واحدهايت همه اش به خاطر لجبازي بوداما، تو جدي گرفتيحتي آن يك هفته اي كه نمي خواستم چهره زيبايت را ببينم همه اش از خوشحالي بود. نمي خواستم ببينمت چون هيچ دلم نمي خواست كه مجبور بشم فيلم بازي كنم و علي رغم ميل باطني ام با تو رفتار كنمنمي دانم چطور اين ترم هم گذشت و باز، تو6 واحد رو گذاشتي براي ترم دوازدهم و ماندي. ماندي تا اسمم در كنار نام زيبايت در پروژه پايان ترم هر دويمان حك شده و زركوب به يادگار بماندوقتي هنگام ارائه پروژه در كمال خودخواهي هشتاد درصد پروژه را تحقيقات گسترده و وتلاش شبانه روزي خودم به تنهايي عنوان كردم مي خواستم براي بار آخر چهره عصباني ات را ببينممي خواستم براي بار آخر، دل سير خشم و نفرت را در چهره منحصر بفردت ببينم تا بتوانم فراموشت كنم... كه تو فراموشم كردي. و اينبار با جديت تمام رفتي كه رفتياگر نگاهت نمي كردم و يا خودم را مي زدم به اون راه كه انگار نديدمت منتظر بودم بيايي... بيايي تاو تو ديگر نيامديروز امتحان آخر از اول صبح منتظرت بودم .... منتظر بودم سوالي را كه مدتها پيش از من پرسيدي و گفتم نمي دانم بگويم كه مي دانم و خوب هم مي دانمو تو نيامدي و من سر جلسه امتحان نرفتم تا شايد تو بيايي و تو نيامدي و اولين صفر كارنامه چهارساله دوران دانشجويي ام بخاطر تو بود. فقط به خاطر تو.... و تنها صفري است كه عاشقانه دوستش دارمآن صفر توي كارنامه را به خاطر تو دوست دارمديگر نمي توانم بنويسمآخرين نوشته ام هم درباره تو بود. تويي كه طنين صدايت ونوازش دستهايت، سنگيني خاك را كنار خواهد زد و آرامش را برايم به ارمعان آوردتحمل اين زندگي رو ندارم. از خودم بدم مي آدبس استشايد خاطرات بيادماندني گذشته آرامم كندتنهايم نگذار

و عشق آمد و نبض زمان دگر گون شد

بدون شرح

... و عشق آمد و نبض زمان دگر گون شد
<< جهان قيافه ی ديگر گرفت >>ومجنون شد
دو شاعر از لب داغ خدا دميده شدند
وعشق بار گرانی به دوشش افزون شد
يکی ش مرد ، که پابند عشق خود شده بود
دلش شبيه اناری ترک ترک خون شد
و زن ؛ که پلک زد و پشت چشم نازک کرد
و دل به مرد سپرد و براش خاتون شد
خوشش نيامدو ... شاعر به درد سر افتاد
بدون چون و چرا از بهشت بيرون شد
<<لقد خلقناالانسان فی کبد>>را خواند
از آن به بعد جدايی در عشق قانون شد
خدا به عهد خودش پشت پا نخواهد زد
قسم به ذات خودش خوردو بعد مديون شد ـ
که خواب عاشق و معشوق را بياشوبد
و ... سرنوشت ، معمای چرخ گردون شد ...
و شعر آمد و تسکين درد عاشق بود
جهان شاعر از آن پس هميشه موزون شد
بدون پلک زدن پای جاده ها دق کرد
و خسته پا شد و راهی کوه و هامون شد
ميان متن نفس گير و کلمه های لجوج ـ
بهشت گمشده را ؛ هی سرود و داغون شد
و کم کم از سر ناچاری از نفس افتاد
و دلخوش از شب وشعر و شراب و افيون شد
*‌*‌*
و ... عشق ، رمز همين زندگی و مرگش بود
که تا ابد مرض شاعران مجنون شد

حبیب الله کلکانی"بچه سقاو" نی بلکه جوانمردی


حبیب الله کلکانی"بچه سقاو" نی
بلکه جوانمردی
در تاریخ خراسان زمین بوده است

شايد اين بحث‌، بيش از «نگارش‌»، به «تاريخ‌» و «ادب‌» ربط داشته باشد، ولي چون آن را در متون پژوهشي ما بسيار ديده‌ام‌، اينك يادآور مي‌شوم‌.
بسيار ديده‌ام كه نويسندگان ما، حبيب‌الله كلكاني را كه بر امان‌الله خان شوريد و نه ماه بر اريكة پادشاهي افغانستان تكيه زد، «بچة سقو» مي‌نامند. من در اين بحث ندارم كه به راستي پدر او سقأ بوده‌است يا نه‌، ولي در اين بحث دارم كه به‌راستي ناميدن يك شخصيت تاريخي ـ ولو بي‌سواد و بي‌كفايت ـ به اين شكل درست است يا نه‌. حداقل در نظر من اين ناميدن چند مشكل كلّي دارد.
1. در متون پژوهشي‌، روش درست اين است كه افراد را با نام دقيق و رسمي آنان بشناسيم تا غلط‌فهمي رخ ندهد.
نامهايي كوچه و بازاري مثل «بچة سقو» و «بچة گاوسوار» و امثال اينها، هيچ‌گاه شايستة يك متن علمي نيست‌، چون ممكن است كساني ديگر نيز با اين صفت وجود داشته باشند و سالها بعد، همين ماية اشتباههاي تاريخي شود.
2. از اين گذشته‌، ادب نيز حكم مي‌كند كه افراد را با نامي كه خودشان خود را بدان مي‌شناخته‌اند بشناسيم‌. اينجا مهم نيست كه آن فرد، خادم بوده باشد يا خائن‌. آن خدمت و خيانت را مي‌توان به وسيلة نشان‌دادن اعمال آنها روشن ساخت‌. به همين دليل‌، من با نامهايي از قبيل عبدالرحمان جابر، نادر غدار، نجيب گاو و امثال اينها نيز در متون علمي و ادبي موافق نيستم‌.
3. در مورد «بچة سقو» اين را هم در نظر داشته باشيم كه اين عنوان اگر بخواهد تحقيرآميز باشد، يك قسمت تحقير آن متوجه شغل شريف سقايي خواهد شد، شغلي كه مردم را از آب‌، اين ماية حيات برخوردار مي‌سازد. كسي كه حبيب‌الله را به خاطر اين كه فرزند سقايي بوده است‌، با اين نام تحقير مي‌كند، لاجرم پذيرفته است كه سقايان جامعه‌، قابل تحقير هستند.
4. باز به خاطر داشته باشيم كه خود «سقو» شكل عاميانه و گفتاري كلمة «سقأ» است‌. پس در نگارش‌، بايد شكل ادبي آن را نوشت‌، يعني اگر هم به ضرورتي به شغل پدر حبيب‌الله اشاره مي‌شود، بايد «سقأ» گفت‌، نه «سقو».
5. گاهي نويسندگان و يا سخنرانان ما از اين حد هم تجاوز كرده و دورة حبيب‌الله را دورة «سقوي‌» مي‌نامند كه اين هم درست نيست‌، چون سقأ، برفرض پدر او بوده است‌، نه خودش‌، پس نمي‌توان عصر حكومت او را «سقوي‌» ناميد.
6. از اين گذشته‌، برفرض كه پدر آن فرد شغل حقيري داشته است‌، چه ضرورتي دارد كه آن شغل‌، وسيلة تحقير پسر دانسته شود؟ شخصيت يك انسان‌، وابسته به ارزش وجودي خود اوست‌، نه بستگانش‌. افتخاركردن يا تحقيرشدن براساس نسل و نسب‌، يك امر جاهلي است و شايستة يك جامعة خردورز و متمدن نيست‌. بسيار پسران بالياقت‌، فرزند پدراني با مشاغلي كم‌ارج بوده‌اند، همچون امير كبير، و بسياري از آدمهاي بي‌لياقت‌، شاهزاده و اميرزاده بوده‌اند، همچون كامران ميرزا فرزند عياش و سفاك محمودشاه دراني‌.
بنابراين‌، حتي اگر قصد تحقير و نكوهش حبيب‌الله را هم داشته باشيم‌، بايد لقبي براساس شخصيت خودش اختيار كنيم‌، نه شغل پدرش‌.
7. از همه اينها گذشته‌، در اين نام‌نهادن تحقيرآميز براي حبيب‌الله كلكاني‌، مي‌توان ردّ پاي غرض‌ورزي‌هاي سياسي و قومي را هم يافت‌. چگونه مي‌شود كه عبدالرحمان خان با آن همه ستمي كه بر مردم و مملكتش روا داشت‌، هم پيشوند «امير» داشته باشد و هم پسوند «خان‌» ولي حبيب‌الله كلكاني كه با همه بي‌سوادي و كم‌لياقتي‌اش واجد بعضي صفات نيكو نيز بود، «بچة سقو» باشد.
بنابراين‌، به نظر من‌، شايسته است كه نويسندگان ما به‌ويژه در متون معتبر علمي و ادبي‌، از كاربرد نام «بچة سقو» پرهيز كنند و «حبيب‌الله» يا «حبيب‌الله كلكاني‌» را به جايش به كار برند.

افغانستان هنوز هم مأمن مناسبی برای بی تفاوتی،


رزاق مـــــامـــــون
افغانستان هنوز هم مأمن مناسبی برای بی تفاوتی، ترس و خود سری هاییست که برای بخشی از مردم، به عادت بدل شده اند. هنوز هم همه مسلح اند. شرایط حاضر برای یک عده افراد خوش لباس که خود را در انظار دیگران به مظاهر ارزشهای مدنی آراسته اند، اما درواقع ازلحاظ روانی و ذهنی به شدت مسلح اند، وگذشته شان را درین گیرودار آشفته بازار دموکراسی از انظار مردم مخفی نگهداشته اند، بهانهء آسانی فراهم آورده است تا از جو موجود به سود شخصی شان استفاده کنند.
این قماش آدمها، اکنون درهیأت مختلف از جمله سیاست دان، خبرنگار، کارشناس، نماینده مردم، تاجر و ده ها نام دیگر به عرصه اداری و سیاسی کشور وارد شده اند. ماشین دموکراسی شعاری، از ریزه پیزه هایی دوره بحران وجنگ و گسسته گی های روانی و اجتماعی، تولیدات تازه یی به سوی افغانستان سرازیر کرده است که این هنر را داشته اند که ببا پای خود شان به بازار آشفته تجارت های بدون مدیریت درکشور وارد شده اند. تولیدات زنده ماشین دموکراسی شعاری ظاهرا سلاح در دست ندارند، اما درحقیقت صاحبان افکار درشت و ملیتاریزه شده، دشمن تراش و رؤیاهای بنیاد بر انداز اند.
بسیاری ازین نوع آدم ها در حکومت فعلی، جاه و جایگاهی برای خود یافته اند. به همین علت است که حکومت فعلی روز تا روز هرگونه چانس نجات را از دست میدهد. تنها راه نجات، آوردن تغییرات ریشه یی است. در غیرآن، دست آورد های نیم بند پنج سال اخیر، یا طعمه اژدهای هرج و مرج خواهند شد ویا آن که شبح سقوط در یک قدمی حاکمیت دندان های سیاه خود را نشان خواهد داد.
مسؤولان حکومتی که برخی از آنان تحت تأثیر خوش لباسان آراسته به شعارهای دیگران اند، با شنیدن این حقایق، به جای آن که رویارویی با خطرات را درخود تقویت کنند، شوکه میشوند و همانند دکتاتورهای شکست خورده و مظنون، فی الفور به ابزار های سرکوب دهه های نظام خاندانی، دو دستی میچسبند. این درحالیست که به دلیل گشایش دروازه های افغانستان به سوی دنیای جدید و کانال های نظارت رسانه ای، توان سرکوب اعتراضات را هم ندارند.
این که افغانستان در برزخ نجات و یا سقوط رها شده است، یک راز و یا کشف خارق العاده نیست. اما هنوز به برکت حضور نیروهای خارجی وآرامش آمیخته با نگرانی و انتظار ولایات شمال، از پرتاب شدن کشور به گودال نوع عراق جلوگیری شده است.
اگر دنیا میخواهد افغانستان با ردیگر به گورستان دموکراسی نوپا و پایگاه زنده وبرحال القاعده بدل نشود، اشتباهات گذشته اش را به اشکال جدید درافغانستان تکرار نکند.
تمایلاتی مشاهده میشود که امریکا و غرب همان اشتباهاتی را که در برخورد با مردم جنوب مرتکب شدند، با بی خیالی و چشم بستن به حقوق و اقتدار ملی مردم، نشان میدهند که درشمال نیزازتکرار تراژیدی نوع جنوب روی گردان نیستند. سرکوب باشنده های غیرنظامی وبی تفاوتی نسبت به سرنوشت سیاسی جنوب،رستاخیزی را به دنبال داشت. حالا فرانسیس وندرل در نشست های محرمانه صریحا میکند که درتلاش برای خروج افغانستان از بن بست جنگ جنوب، شمال را نباید جدی گرفت. وی گفته است که درشمال چه کسانی مطرح اند که بتوان آنان را درامر سرنوشت سازی برای افغانستان جدی گرفت؟ تفسیر این دیدگاه آن است که ممکن است غرب به تمایلاتی روی میاورد که براساس آن آرامش نسبی ومشروط درشمال را ساده لوحانه به حساب مستقل شاهکاری های خویش به دنیا اعلام میکند.
درعقب مقاومت نهادینه شده جنوب، نه فقط پاکستان، بل همان کشور هایی قرار دارند که به طور سنتی همواره در حمایت ازشمال ایستاده اند.
غرب پس از سرنگونی طالبان، بر پایه سناریوی پاکستان، شاخ و پنجه نهاد های کم وبیش ملی را در افغانستان قطع کرد. کوچک سازی ارتش، بی اثر سازی ماشین جنگی میراث احمدشاه مسعود که تهدیدی برضد خودسری های پاکستان به حساب می آمد، وراه دادن چهره های بلند پایهء حامی منافع پاکستان درحکومت، به سرعت عملی شد. اما چینه دان یا جاغور پاکستان به مراتب فراختر ازین طعمه هایی بود که در مرحله نخست ازغرب به دست آورد.
حالا دوردوم امتیاز گیری در محور افغانستان فرارسیده است.
این بار مانند دوران شوروی، پای کشور های منطقه در ماجرای افغانستان برضد حضورغرب کشانیده شده است. درمرحله فعلی، پاکستان دو هدف اعلام ناشده را دربرابر غرب در پیش گرفته است:دریافت امتیاز کنترول کامل افغانستان ویا شکست غرب درورطه افغانستان.
اکنون توپ مسابقه درمیدان غرب هاست.

وضعیت داخل افغانستان:
زلمی خلیل زاد سفیر ومجری دست و دلبازامور افغانستان در چهار سال نخست حکومت جدید تحت رهبری آقای کرزی، در اواخر سال 2002 میلادی به طور آشکار به رهبران جبهه متحد ضد طالبان گفت بود که مأموریت من این است که چهره های سیاسی و نظامی نیرومند را ضعیف و کوچک بسازم و شخصیت های کم نفوذ و ضعیف را به مدارج بلند اقتدار برسانم.
وی درمحضر فرماندهان و رهبران ارشد جبهه متحد گفته بود:
من ناگزیزم به منظور بزرگ ساختن حامد کرزی و حلقه وابسته به وی، دیگران را کوچک بسازم. اگردر انجام چنین مأموریت که از سوی کاخ سفید به من واگذار شده، کوتاهی و اهمال نمایم، در واقع به حیث یک سفیر ناکام ارزیابی خواهم شد.
این اظهارات آقای خلیلزاد، نشان دهنده جوهرهء اصلی سیاست امریکا درافغانستان است. اما آقای خلیلزاد درامرکوچک سازی فرماندهان قدرتمند نظامی جبهه ضد طالبان، تا اندازه یی موفق شد، اما درزمینه اصلی یعنی بزرگ سازی محور حکومت به رهبری آقای کرزی به پیروزی نرسید.
وی نه فقط موفق نشد تا حمایت جنوب را به نفع رئیس جمهور جلب کند، بلکه متحدان ( گروه های مقاومت ضد طالبان ) که امریکا به یاری آنان، کرزی را به میدان اقتدار کشانیده بود، نیز نسبت به سیاست های امریکا و ناپایداری این سیاست ها به شدت مظنون شده اند.
اکنون جمهوری خواهان امریکا به دوره کهولت سیاسی خود در عراق و افغانستان پا نهاده اند. ادعا ها و چهارچوب سازی های سیاسی در دوره مستی های جمهوری خواهان حالا بازار چندانی ندارد.حکومت حامد کرزی محتاج دست های نیرومند صاحبان جدید است. هرچند حلقاتی از دموکرات ها در افغانستان به تازه گی فعال شده اند، اما هنوز دست نیرومند دموکرات ها به سوی تیم رئیس جمهوردراز نشده است. از سوی دیگر احزاب سیاسی و نظامی جهادی که در سال های اخیر، از اتاق های مخصوص تصمیم گیری ها درسطح حکومت ودولت بیرون نگهداشته شده اند، حالا در برخورد با وضع کنونی که به "آب ایستاده" شباهت دارد، نظاره گردوره احتضار آنانی اند که زمانی به همیاری نیروهای خارجی، از صحنه پرت شان کرده بودند. آن با قیافه های متبسم مشاهده میکنند که تیم رئیس جمهور چه گونه درامواج سراسیمه گی دست وپا میزند و از تنهایی و فقدان حمایت مردم درد میکشد.
حاکمیت آقای کرزی توان پیشروی و همچنان رفتن به عقب را از دست داده است. این درحالیست که از حرکت محور های جهادی در شرایط کنونی نیز هراسان است. غرب گرایان بیم از آن دارند که مبادا متحدان خارجی برای حفظ امنیت درچهار راه افغانستان بار دیگر مجبور شوند تا دست گروه های جهادی و فرماندهانی را که درطی پنج سال اخیر تحت نام جنگ سالاران و اخلال گران امنیت تا اندازه یی از صحنه دور شده بودند، به حیث دوستان جدید و بیمه کننده گان قدرت، با گرمی بفشارند.
برخی حلقات به نقل از آقای کرزی گفته اند که وی هشدار داده است که حذف وی از عرصه قدرت، صرفا به معنای بازگشت طالبان براریکه قدرت خواهد بود. اما نظامیان ضد طالبان اکنون آماده میشوند تا از عقب رفتن افغانستان به وضعیت گذشته که صرفا به معنای مرگ آنان خواهد بود، با تمام امکان جلوگیری کنند.
این یک بحران واقعی است و پاکستان بهتر از دیگران میداند که چه گونه با استفاده از فضای موجود، کمر خود را ببنندد و در بازی افغانستان شرایط کمرشکنی را به غرب تحمیل کند.
با توجه با چالشهای خطرناک، حلقات اطراف کرزی به ابزار های کوچکی نظیرکشانیدن سیاست مداران هزاره تبار برای مشارکت نمایشی درقدرت و دست چین کردن چند چهره کم استعداد و کاملا دست نگر و مطیع" تباری "که تاثیری بیشتر از حلقه های گمشده درزنجیره طولانی جریان های قومی ندارند، در صدد تقویت مواضع خود اند تا دست کم در سطح داخل افغانستان، برای خود زمان بخرند و به سراشیب رکود و سقوط نزدیک نشوند.
با این خرده بازی ها، فراموش میکنند که اقتدار سیاسی با ایجاد صف بندی خام سیاسی آن هم به طور نمایشی و سبمولیک درد مشترک مردم افغانستان را نمیتوانند درمان کنند.واقعیت مسلم درحال حاضر آن است که غرب و حکومت ضعیف آقای کرزی با دیده گان باز به سوی واقعیت های افغانستان نگاه کنند. چون واقعیت ها خود به سوی شان درحرکت اند.

Samstag, 17. Februar 2007

خواجه بشیر احمد انصاری

رسانه هاي گروهي دارای عمری طولانی بوده و از جوامع مختلف انسانی در امتداد تاريخ بشر ترجماني نموده اند. تمدن درخشان بابل که در بین النهرین قامت بر افراشت، با وسایل اطلاعات جمعی آشنا بود. تمدن دربدیوار ما یعنی چين نيز يكهزار و پنجصد سال قبل جريده اى بنام «امپراتور آفتاب» داشت. در روم و یونان هم مردم با فرهنگ «رسانه» آشنا بودند.
رسانه ها نقش بس ارزشمندی در امر توسعۀ سیاسی، فرهنگی، و تعليمي جوامع بازی نموده اند كه با گسترش آزادی ها و دموکراسی های معاصر، مسئوليت بيشتري بدوش وسايل اطلاعات جمعي قرار گرفت. مطبوعات آزاد از ويژگيهاي نخستين دموكراسي هاى معاصر بشمار آمده تا جايي كه در جهان ما آزادي سياسي بدون آزادي مطبوعات مفهومي ندارد. اساسی ترین محکی که امروز می توان میزان آزادی و استبداد را در جامعه ای اندازه نمود، وجود و يا عدم آزادی مطبوعات است. ابراهام لينكن شانزدهمين رئيس جمهور امريكا همان كسي كه آزادي بردگان را اعلام نمود و خود در سال 1865 ميلادي ترور گرديد، سخن جالبي دارد. او مي پرسد: كداميك بيشتر مهم است، مطبوعات آزاد و يا انتخابات آزاد؟ سپس او خود پاسخ داده و ميگويد مطبوعات آزاد. به عقيدهء لینکن، آزادي انتخابات بدون آزادي مطبوعات اصلاً ممکن به نظر نمی رسد. نشرات آزاد و دموكراسي لازم و ملزم همديگر بوده و در كنار هم گام بر مي دارند. جيمز مديسن يكى از رهبران ملي امريكا دو قرن قبل چنين هشدار داده بود: يك حكومت مردمي بدون رسانه هاي مردمي و در غياب وسايل دسترسي به اطلاعات لازم نميتواند ازسه حالت خارج باشد: يا اينكه مقدمه اي خواهد شد براي يك كار بيهوده، يا تراژيدي و يا اينكه هردوي شان. او مى افزايد: اطلاعات و آگاهي هميشه بر جهل و ناداني چيره بوده و مردمى كه ميخواهند خود شان بر سرنوشت خويش حاكم باشند بايد مسلح به ابزار آگاهى باشند.
در فرهنگ ديني مسلمانها هم ميراث سنگيني وجود دارد كه بر گفتن سخن حق در برابر مسئولان امور تأكيد مي نمايد. دومين خليفهء راشد مسلمانها روزي براي يكي از شهروندان دولتش كه زباني چون شمشير در دهان داشت گفت: " لا خير فيكم ان لم تقولوها و لا خير فينا ان لم نسمعها". ( اگرحقيقت را نگوئيد، خيري در شما نيست و اگر ما حقيقت را نشنويم خيري در ما ديده نمي شود). كساني كه امروز روي آزادي رسانه ها كار مي كنند فنلند آيسلند، هالند، ناروي و سويس را از جملهء كشور هاي پيشرو اين عرصه مي شمارند. امريكا از جملهء كشور هايي است كه آزادي بيان را بشكل ديگري محدود ساخته است. امروز روشنفكران امريكائي مي گويند كه اگر امريكا داراي وسايل اطلاعات جمعى بهتري مي بود بصورت قطع كه رئيس جمهور بهتري نيز مي داشت. در امريكا بسيار كم اتفاق مي افتد كه انديشمندان بزرگي چون نوام چومسكي را در پردهء تلويزيون ديد. گروهي بسان نويسندهء اين سطور چنان از دست رسانه هاى دروغگو به ستوه آمده اند كه از داشتن كيبل تلويزيونى صرفنظر نموده و در مقابل ، معلومات خويش را از منابع خبري آزاد تري بدست مى آورند. در اين ميان، فعاليتهاي انساني بانوى آزاده اي بنام AMY GOODMAN سخت قابل تحسين است؛ زني كه با راه اندازي تلويزيون محلي DEMOCRACY NOW ميخواهد آلترنتيف صادقي بنيان گذاشته و دريچه اي براي استنشاق هواي تازه پيش چشم بينندهء امريكايى بگشايد.
برخي از دانشمندان، در كنار سه نهاد ديگري كه منتسكيو از آنها بنامهاى (اجرائيه، قانونيه، قضائيه) ياد كرده است، رسانه هاى گروهى را ضلع چهارم يك جامعه شمرده اند. دموكراسي از خود تعريفهاي مختلفي دارد ولي آنچه در ميان همهء اين تعريفها مشترك است دو چيز مى باشد: - مسئوليت زمامداران در برابر زير دستان - امكان محاسبهء مسئولان امور از سوى مردم و يا نمايندگان آنها و در اين راستا نقش رسانه ها مهم است زيرا آنها مردم را در روشني مسايل مهم جامعه قرار مى دهند تا مردم و يا نمايندگان آنها، مسئولان امور را مورد محاسبه قرار دهند. ولي اگر مردم بي خبر بمانند پس نه مسئوليتى ادا خواهد شد و نه محاسبه اي صورت خواهد گرفت.
مصـــاحـــــبه فـــــــرشـــــــته حضـــــرتی با رزاق مــــــــــامــــــــون نویــــــــسنده و ژورنالیســـــــــت شـــــــهیر افـــــغانســـــــتان در کـــــــابل در مـــــــورد فشـــــــار دولت بر رســـــــــــانه هــــــــای آزاد

در كشور ما نيز، رسانه هاى گروهي نقش بس مهمى در امر توسعهء افكار و انديشه ها داشته اند. تاريخ شهادت مى دهد كه صبح نو افغانستان با طلوع جريدهء (شمس النهار) در سال 1873 ميلادي يعنى در زمان اميرشيرعلي ‌خان آغاز گرديده و نقش بسيار مهمى در توسعهء افكار و انديشه ها بازى نمود. هرگاه براي طرزتفكري در كشور ما يك نقطهء آغاز جستجو كنيم‌، همان نقطه‌، آغاز مطبوعات خواهد بود. مرحله ديگر مطبوعات ما با نشر جريده (سراج الاخبار) در زمان حاكميت امير حبيب‌الله‌ خان آغاز مي شود. نقش رسانه ها در كشور ما چنان مهم بوده كه حتى جريانهاي فكري و احزاب سياسى كشور بنام جرايد شان شناخته مي شده اند كه (خلق)، (پرچم)، (مساوات)، (شعلهء جاويد)، (افغان ملت) و ... نمونهء روشن اين ادعا است. تأسف در اين است كه مطبوعات افغانستان از زمان تأسيس خويش تا امروز هميشه با موانع استبداد ، سانسور و فشار مواجه بوده است. جامعهء ما در كنار ساير كاستى ها و خلا هاى كه داشته نتوانسته است اصل آزادي رسانه ها را نهادينه سازد و از همين جهت عمر هريك از نشريات ما كوتاه بوده است. جريده شمس النهار پس از پنج سال كار و پيكار دروازه اش به اشاره انگليس بسته مي شود. جرايد افغانستان تا دير زماني دولتى بود تا آنكه شهيد محي الدين انيس آمد و نخستين جريدهء غير دولتى كه سنت مهمي را در عرصهء روزنامه نگارى افغانستان اساس گذاشت جريدهء پيشرو او بود. يگانه استثنايي كه در روند مطبوعات افغانستان مي توان ديد تصويب قانون مطبوعات در سال 1950 مي باشد كه مدت كوتاهي براي مطبوعات آزاد اجازهء فعاليت داده شد اما ديري نگذشته بود كه جرايد آزاد يكي بعد از ديگري محاكمه و توقيف گرديد.
يكي از تراژيدي هاي بسيار دردآور دوران ما در سيطرهء شركتهاي بزرگ فرامليتي بر رسانه هاي اثر گذار خلاصه مي شود. آنچه از تريبيون اين نشرات پخش مي شود هدف او و اخيرآن خدمت به سرمايه و سرمايه دار است. حكومتي كه ما اكنون در افغانستان داريم سعى مي ورزد تا نقش قدمهاى نظام سرمايه دارى را تعقيب كند، و از همينرو ما شاهد عروج قشرى طفيلى هستيم كه با ادعاهاى دروغين و دروغهاى شاخدار خويش مى خواهند سيماي وحشتناك خويش را در پردهء فعاليتهاي انساني پنهان ساخته، وسايل اطلاعات جمعى مردم را در احتكار خويش درآورده و تلاش مي ورزند تا گوش مردم را با آنچه با منافغ خود شان همنوايي دارد پر نموده و در فرجام ميهن ما را در كهنه فروشي كمپنيهاى فرامليتى ليلام نموده و ملت و دولت ما را در بازار برده فروشان قرن بيست و يكم سودا نمايند. آنها "بازار آزاد" را براى ما ارمغان آوردند ولى از بازار آزاد افكار و رسانه ها سخت هراس دارند. آخر چطور مي توان قضاوتى آزاد نمود ولى ندانست كه در كشور چه ميگذرد. امروز كشور هاى خارجي اعم از همسايه و غير همسايه تا مغز استخوان رژيم رخنه نموده ولي يگانه طرفي كه نميداند در سرزمين شان چه ميگذرد و در پشت درهاي بسته در قسمت شان چه تصميمي ميگيرند، مردم افغانستان است و بس. در اين ميان بسيار اندك اند ژورنالستان و نويسندگاني كه رعشهء احساس شان در سراپاي نوشته ها و گزارشهاي شان جاري است. آقاي رزاق مامون يكي از همين سواران عرصهء ژورناليزم بود كه نوشته هايش به خواندن و مصاحبه هايش به شنيدن مي ارزيد. آنچه آقاي رزاق مامون انجام مي داد چيزى جز گذاشتن ابزار آگاهى در دست مردم نبود. مامون نه جنگسالار بود و نه تفنگسالار. يگانه سلاحي كه او در اختيار داشت قلم بود و مايكروفون. او با مسئولان امور حرف مي زد و ميخواست پلى در ميان شنونده و نهاد سياسى او اعمار نمايد. ولي آيا مي دانيد كه اين گروه مافيايي با خصوصيتهاى فاشيستى از چه مى ترسد؟ آنها خفاشاني اند كه طلوع آفتاب آگاهى را بمعنى گمى خود شان تلقي ميكنند. در جامعه اي كه كسى از حجم كمكهاي بين المللي آگاه نيست و مليونها دالر كمك بانك آسيايي و ساير موسسات كمك دهنده نا معلوم است، در جامعه اي كه يكى از دانشمندان مهاجرش چند سال است تلاش مى ورزد تا مقدار صادرات و واردات كشور را معلوم كند و لى هر چه مي كند و هر درى را دق الباب مى نمايد نميتواند اين طلسم را بگشايد. در جامعه اي كه دهقانش با سيلي از محصولات زراعتي كشور هاي همسايه مواجه است. در كشوري كه مزدوري معيار فضيلت است و آزادگي معيار رزيلت. و در جامعه اي كه فساد اداري و فساد اخلاقي و فساد اجتماعي و فساد سياسي نسبت به هردورهء ديگر تاريخ كشور بيداد ميكند، نقش ژورنالستان غير وابسته بيشتر از پيش مي شود. روشنفكران آزاده و ژورنالستان وارستهء ما بايد بدانند كه مامون يك نفر نيست، بلكه مسئله او با يك مبدأ پيوند خورده است و خاموش ساختن صرير قلم و نهيب مايكروفون او بمعنى خاموش ساختن حقيقت است. بايد در خاطر داشت كه هتلر رهبران فاشيستهاي آلمان از راه انتخابات بر سر كار آمد ولى زمانى كه خواست راه استبداد در پيش گيرد، نخست مطبوعات را لجام زد. در گذشته هاى نه چندان دور استبداد افغاني بر مبناي مسايل روحي تكيه مي نمود ولي حالا بر پايه امور خبري اتكا داشته و از ظهور پديدهء نوي بنام استبداد مطبوعاتى خبر مي دهد.
امروز جهان ما بسيار متحول شده است. زمان استبداد فردي گذشته و جايش را به استبداد اكثريتها گذاشته است. زمان استبداد چند تن سپري شده و مكانش را به استبداد قومي و قبيلوي رها نموده است. زمان استبداد شمشير و تفنگ سپري شده و نوبت استبداد دالر است. زمان استبداد روحي و مذهبي گذشته و ميدان را به استبداد رسانه ها رها نموده است.
با آمدن زمامداران زير زمينى و رو زميني كابل استراتيژي جديدي در راه محدود ساختن فعاليت رسانه هاي آزاد طرح گرديد، سياستهايي كه تحولات زمان و مكان را در نظر داشته است. در همين راستا، ادارهء فعلي افغانستان در اين اواخر توانست نشرات زيادي را از پا در آورد كه پنجره، هفته نامه كابل، ثبات و ... را مي توان بعنوان نمونه ياد نمود. آزادي در غياب رسانه هايي كه از بند "زر" و "زور" آزاد اند، معنايي ندارد. آزادي در غياب آگاهي هم چيزي جز وحشت نخواهد بود. امروز نغمهء دلنشين حقيقت در زير دهل دلخراش رسانه هاى وابسته پنهان مانده و عرصهء ژورناليزم كشور نيازمند ژورنالستان متعهدي است كه قلب شان بحال ملت و ميهن شان مي سوزد. خدا نكند كه روزي زبان حال رسانه هاي گروهي كشور ما ضرب المثلي باشد كه ميگويد: "بلبلان خاموش و خر در عر عر است".
دفاع از مامون، دفاع از خيل بلبلان نغمه سراي بستان تعهد و آزادي است.

مجاهدین و دولت سازی


بحث مجاهدین در روند دولت سازی یکی از مباحث پیچیده و پر ابهامی است که در دیدگاه های مختلف، با ناهمگونی و تفاوت مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد. نقش مجاهدین در پروسۀ دولت سازی و دولتداری، درکمبود ها، ناتوانی ها و ناکامی های آنها مشخص می شود؛ اما نکتۀ قابل تحلیل در این پروسه، ریشه یابی و درک دلایل و عوامل این ضعف ها و شکست ها است.
مجاهدین یا حد اقل برخی از عناصر و گروه های مجاهدین در ریشه یابی ناتوانیها و ناکامیهای خود به مسایل احساسی و عاطفی می چسپند. احزاب مجاهدین و رهبران شان یا همدیگر خویش را مسئول می پندارند و یا دشمنان گوناگون جهاد و اسلام را مقصر تلقی میکنند.
در حالیکه افراد و حلقه های دگر اندیش و مخالف افکار و باور های مجاهدین از گروه های چپ و کمونیست تا عناصر و حلقه های لیبرال و سیکولرطرفدارغرب و همچنین تحلیلگران و محققین خارجی دلایل و عوامل دیگری را دراین ناتوانی و شکست دخیل و اثر گزارمی دانند. آنها عوامل اصلی شکست مجاهدین در دولت سازی و دولتداری را به التزام و باورهای دینی و مذهبی مجاهدین در امور دولت و سیاست ارتباط میدهند. برمبنای این دیدگاه، مجاهدین با اعتقاد به سیاسی بودن و آیدئولوژیک ساختن اسلام در حالی به ایجاد و تشکیل دولت اسلامی تلاش کردند که اسلام در بطن خود دارای ضعف ها و ناتوانی های غیر قابل اصلاح در ایجاد دولت و نظام دولتی میباشد. درحالیکه دولت و ایجاد نظام و ارگانهای دولتی بخصوص با ویژگیهای امروزینش یک پدیدۀ مدرن محسوب می شود، ولی اسلام به عنوان دین که در شرایط ماقبل مدرن وتجدد به ظهور رسید از توانایی ساختن دولت و نظام دولتی محروم است. افزون براین، اسلام در درون خود انباشته از تضاد ها و تناقضات فراوانی است که تشکیل دولت و نظام دولتی و سیاسی اسلامی را به یک معضل و حتی معمای غیرقابل حل تبدیل می کند. در نتیجه گیری این برداشت و اندیشه های مخالفان و دگراندیشان، احزاب و گروه های جهادی در حالی برای ساختن دولت اسلامی تلاش کردند که اصلاً چنین پدیده ای را نمیتوان از اسلام بیرون آورد و آنرا در جامعه و کشوری تحقق بخشید. آنگونه که "اولیویه روه" نویسندۀ فرانسوی میگوید:« سازمان های اسلامیست معاصر (مجاهدین افغانستان به خصوص احزاب اسلامی که بنیاد وگرا و اخوانی گفته می شوند شامل این نامگذاری نویسندۀ فرانسوی می شود و اشارۀ موصوف با آنها نیز است) ، دراسلام در جستجوی نه تنها مذهب(دین) میباشند بلکه سعی دارند تا در آن یک آیدئولوژی سیاسی را نیز سراغ نمایند. . . . من همین حرکت را که اسلام را بمثابۀ یک آیدئولوژی سیاسی بکار میبرد"اسلامیزم" خوانده ام. . . . . شکست اسلامیزم در قدم اول یک شکست انتلکتویل(صفت روشنفکر) است، بدین معنی که مفکورۀ اسلامیست خود بخود بسوی نابودی در حرکت است و علت آن همانا تناقض داخلی اش میباشد. . . . درقدم دوم شکست اسلامیزم یک شکست تاریخی میباشد، نه درایران و نه در منطقۀ تحت کنترول مجاهدین افغانستان هیچگونه جامعۀ جدیدی ساخته نشد و حرفی از اقتصاد
اسلامی نیز درمیان نبود. » ( 1 )
اکبر گنجی ازمنتقدین و مخالفان دولت اسلامی ولایت فقیه در جمهوری اسلامی ایران به برداشت متفاوت از اسلام و در واقع تناقضات درونی اسلام اشاره میکند. هرچند او از ناتوانی اسلام در تشکیل یک دولت و نظام سیاسی مؤفق بگونۀ صریح و شفاف سخن نمیزند، اما اسلام را با بر شمردن ویژگی چهارگانه در واقع فاقد این توانایی معرفی مینماید. او با توضیح این چهار ویژگی که شامل دین بودن اسلام، ظهور آن در دورۀ ماقبل تجدد و مدرنیته، چند آوایی بودن وقرار داشتن در موضع دفاعی می شود از موجودیت سه گروه عمده در جنبش معاصر و امروزاسلامی نام میبرد که در تقابل هم قرار دارند. : اسلام بنيادگرايانه‎ (fundamentalistic)‎، سنت‌گرايانه‎ (traditionalistic)‎، و تجددگرايانه‎ ‎‎(modernistic). ( 2 )
البته بحث درمورد توانایی و نا توانی اسلام در تشکیل دولت و ایجاد نظام سیاسی موضوع این نوشته نیست. این امر نیاز مند یک بررسی گسترده، ژرف، مفصل و جدا گانه است.
صرف نظراز درستی و نادرستی باورها و برداشتهای مجاهدین و مخالفانشان درمورد نقش مجاهدین در دولت سازی ، نمیتوان دلایل و عوامل ضعف و شکست مجاهدین را در یک عامل محدود کرد و یا آنرا از یک زاویۀ خاصی به تحلیل گرفت. این ضعف و ناکامی به عوامل مختلف داخلی و خارجی برمیگردد. برای هر نوع بحثی در مورد نقش مجاهدین در دولت سازی، توضیح دو مطلب مهم به عنوان ویژگی و واقعیت عینی در جنبش مجاهدین یا احزاب و اسلامی که به تنظیم های جهادی نیز معروف هستند، ضروری به نظر می رسد. بدون توجه به این دو ویژگی نمیتوان به تحلیل درست و واقعی پهلوهای نقش منفی و یامثبت مجاهدین در پروسۀ دولت سازی دست یافت.
1 - مجاهدین؛ گروه های متشتت و غیر متشکل:
تصّورو برداشت ازمجاهدین، به عنوان احزاب وگروه های دارای افکار و اهداف همسان و همآ هنگ، غیر دقیق و متناقض با واقعیت های درون مقوله و پدیده ای بنام مجاهدین است.
مجاهدین از زمان شکل گیری شان که با حاکمیت حزب دمکراتیک خلق به این نام پا به عرصۀ فعالیت نظامی و سیاسی گذاشتند و سپس نام مجاهدین در دوران تجاوز نظامی شوروی به شهرت داخلی و بین المللی رسیدند و تا دوران حاکمیت و سقوط وتا اکنون نیزیک گروه فکری و سیاسی یکپارچه، و همآهنگ نیستند. نه تنها یکسانی و همآهنگی فکری و عملی درمراحل مختلف این دوره ها میان مجاهدین وجود نداشت، بلکه تضاد ها و تناقض های گوناگون و پر شماری در برداشت ها، دیدگاه ها و عملکرد های مجاهدین قابل مشاهده است. صرف نظر از دوران ظهور مجاهدین در میدان سیاسی و نظامی افغانستان پس از کودتای حزب دمکراتیک خلق و لشکر کشی شوروی، حتی جریان ونهضت اسلامی افغانستان درسالهای ماقبل از کودتای مذکوربمثابۀ سرچشمه و خاستگاه مجاهدین، باز تاب دهندۀ یک جریان و جنبش واحد و متشکل اسلامی نبود. در آن دوران آنچی که بنام نهضت و جریان اسلامی گفته می شود نه به عنوان یک حزب سیاسی متشکل و سازمان یافته تبارز کرد و نه یک تصویر شفاف و روشنی از نظام و دولت اسلامی برای رهبری و مدیریت جامعه و کشور ارایه داشت. تا اکنون نیز گروه ها و احزاب مجاهدین در افغانستان مؤفق به ارایۀ چنین تصویر و برنامه ای نشده اند. حتی گروه های مختلفی که در تضاد و تناقض هم به سر میبرند، در داخل مجموعه و محدودۀ گروه و تنظیم خود نیز از نظام ودولت اسلامی تصویر واحد و یکپارچه ندارند.
دیدگاه های متفاوت و نا پیوستۀ احزاب و گروه های مجاهدین ریشه درعوامل گوناگون دارد. عواملی که ریشه هایش را از یکسو در تفاوت و نا همسانی های مذهبی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی(تفاوت های زبانی، نژادی، قومی و قبیلوی) جامعۀ افغانستان میتوان سراغ کرد. از سوی دیگر نقش و نفوذ بیرونی را در این تفرق و اختلاف نیز نمیتوان نادیده گرفت.
هرگروه و حزب جهادی و اسلامی برغم ادعا های ظاهری، بار وابستگی ها و تمایلات مذهبی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ کوچک و محیط زندگی خود را درعملکرد سیاسی و اجتماعی خویش حمل میکرد. و حتی به بسیارسهولت سنت ها و رواج های قبیلوی را به عنوان افکار و مصالح دینی و مذهبی در عملکرد سیاسی خود منعکس میساخت. اگر بخشی ازدلایل و عوامل این تفرق و چند گانگی را به تعابیر مختلف از تعالیم و احکام اسلام و یا به چند آوایی بودن دین اسلام و یا قرائت متفاوت از اسلام بگذاریم ، بدون تردید بخش عمده و اصلی این نا همگونی و تفرق زاییدۀ ساختار بدوی و قبیلوی جامعه و کشور ما و عقب ماندگی های گستردۀ ناشی ازاین ساختار در تمام عرصه های حیات از جمله عرصۀ دین و مذهب است. حتی تأثیرات این ساختارو ذهنیت های ناشی از آن را در میان روشنفکران چپ و کمونیست کشور به وضاحت میتوان مشاهده کرد. به خصوص در میان اعضای حزب دمکراتیک خلق که یک ونیم دهه حاکمیت کشور را بدست داشتند. این واقعیت نشان میدهد که عقب ماندگی و ساختار قبیلوی جامعۀ افغانستان تأثیرات منفی خود را بروی افکاروعملکرد تمام گروه ها و احزاب سیاسی اعم از چپ وراست، با مذهب و لا مذهب گذاشته است و هنوز این گروه ها در تأثر از این ساختارقبیلوی و عقب ماندگی جامعۀ خود به سر میبرند.
با توجه به این تشتت و پراگندگی مجاهدین، حتی در برداشت ها و تفسیر های شان ازتعالیم واحکام اسلام است که رهبران و تنظیم های مختلف مجاهدین از دولت اسلامی و ویژگیهای این دولت تصویر متفاوت ومتعارض ارائه میکردند. یک رهبر و یک تنظیم اسلامی و جهادی مشخصات دولت اسلامی را یک چیز و رهبر و تنظیم دیگر چیز دیگر معرفی میکرد. شاید به عنوان یک خاطره مطلبی از نگارنده در این مورد جالب توجه باشد و عمق تصویرمتفرق و ناهمگون مجاهدین را ازدولت اسلامی متبارز بسازد. در اواخر ثور 1371 جمعی از اعضای فرهنگی مجاهدین از وزارت اطلاعات و فرهنگ که نگارنده نیز در میان آنان بودم نزد مولوی محمد یونس خالص رهبر حزب اسلامی شاخۀ خالص رفتیم. خالص آنروزها درکابل به سر میبرد. هدف آن بود تا موافقت مولوی خالص را برای ظاهر شدن زنان در پردۀ تلویزیون غرض خواندن خبر و مطالب دیگر جلب کنیم. وی در شورای رهبری آن وقت ظاهر شدن زنان را در تلویزیون مغایر با اسلام و خصوصیت یک دولت اسلامی خوانده بود. اما جناب مولوی خالص نه تنها دلایل این جمع را برای نطاقی زنان در تلویزیون نپذیرفت و آنرا غیر شرعی خواند بلکه در مورد اسلامی بودن و غیر اسلامی بودن دولت گفت: "په هغه دولت کی کمونیستان وی، شیعگان وی، سیکان او هندوان وی او به دفترونو کی زنان وی دا دولت اسلامی نه دی."( در آن دولتی که کمونیستان مشارکت داشته باشد، اهل تشیع وجود داشته باشد، سیک ها و هندو ها باشند و در دفتر ها زنان کار کنند ، آن دولت اسلامی نیست) . در حالیکه این تعبیر و برداشت خالص از اسلامی بودن دولت مورد قبول برخی دیگر از رهبران و احزاب جهادی نبود. مسلماً این برداشت و موضع گیری مولوی خالص به عنوان رهبر یک حزب اسلامی و جهادی از باور، تعلقات و تعصبات مذهبی، اتنیکی و قبیلوی او ریشه میگرفت. شاخصۀ دولت اسلامی از دیدگاه او همین رعایت ذهنیت و تمایلاتش محسوب می شد بدون آنکه همسانی تمایلات خود را با احکام و تعالیم اسلامی مورد عنایت قرارردهد.
2 – وابستگی مجاهدین به کشورها وحلقه های خارجی:
یکی ازعوامل مهمی که به نا توانی و ناکامی مجاهدین در روند دولت سازی انجامید ریشه در وابستگی و روابط مجاهدین با کشور ها و حلقه های مختلف خارجی داشت. یکی از نکته های ضعف جهاد و مجاهدین افغانستان دردوران جنگ ومقاومت شان علیه حکومت حزب دمکراتیک خلق وتجاوزنظامی شوروی، وابستگی و روابط غیرمتعادل و نامتوازن آنها با کشورهای همکار و حامی شان بود. هرچند که بسوی این روابط و وابستگی بمثابۀ نیاز اجتناب ناپذیر دوام جنگ و مقاومت علیه نیروهای شوروی و حکومت مورد حمایتش نگریسته شود. شاید این تحلیل و برداشت که مجاهدین بدون همکاری جهان خارج و به خصوص بدون حمایت پاکستان نمی توانستند به جنگ و مقاومت خود ادامه دهند بخشی از واقعیت را منعکس سازد. و این همکاری نمی توانست در شرایط عدم وابستگی گروه ها و احزاب مجاهدین و در یک استقلالیت کامل از حامیان میزبان و غیر میزبان شان صورت پذیرد. اما دراین واقعیتِ استمرار جنگ و جهاد مجاهدین علیه قوای شوروی و دولت حزب دمکراتیک خلق، واقعیت ناتوانی و شکست مجاهدین در شکل دهی و ایجاد یک دولت اسلامی نیز مضمر است. اگر وابستگی مجاهدین در جهاد و مقاومت شان به بیرون، مانع زوال و اضمحلال آنها در آغاز جنگ ومقاومت شد، این وابستگی در فرجام زمینه ساز زوال و سقوط مجاهدین گردید. این وابستگی ها مجاهدین را از دسترسی به تشکیل دولت معقول و مقتدر درپایان جنگ علیه قوای شوروی بازداشت. اینکه کدام یک برای مجاهدین و احزاب اسلامی – جهادی بهتر بود بوقوع بپیوندد، مسلماً با برادشتهای مختلف مورد تحلیل قرار می گیرد. وقتی به این پدیده منحیث یک رویداد تاریخی نگاه می شود که بخشی از اوراق تاریخ کشور ما را چه خوب و چه زشت میسازد، این گفتۀ یک دانشمند امریکایی در علم تاریخ قابل توجه به نظرمی آید، که می نویسد:« تاریخ به دقت یک قطعه نقشه نیست، علایم جاده های آنرا ملل مختلف به انحای مختلف می خوانند و مسافرهر گز قدرت بازگشت ندارد.» ( 3 )
روابط نا متعادل مجاهدین با حامیان و میزبانانشان به خصوص با پاکستان و وابستگی های مجاهدین در عرصه های مختلف به مراکز قدرت در پاکستان و بویژه استخبارات نظامی آن کشور، مانع تأسیس وشکل گیری دولت مجاهدین بصورت مستقل بود.
نکتۀ بسیار مهم دیگری که نقش و تأثیرحامیان بیرونی مجاهدین را در ضعف و شکست مجاهدین درروند دولت سازی بر جسته می کند، نبود سیاست وبرنامۀ مشخص وروشن حامیان و همکاران در عرصۀ سیاسی برای رسیدن مجاهدین به قدرت سیاسی و تشکیل دولت بود. ایالات متحدۀ امریکا که رهبری دنیای غرب را در حمایت از مجاهدین به عهده داشت و مقادر هنگفت پول را برای ادامۀ جنگ و مقاومت علیه قوای شوروی و حاکمیت حزب دمکراتیک خلق بصورت مستقیم یا غیر مستقیم سرازیر میکرد هیچگونه برنامۀ سیاسی درمورد افغانستان و آیندۀ سیاسی مجاهدین نداشت. ازاین رو رابطۀ امریکا با مجاهدین در چهار چوب رابطۀ سازمان استخبارات آن کشور شکل گرفت. یا به عبارت دیگر سیاست ایالات متحدۀ امریکا در رابطه با مجاهدین یک سیاست استخباراتی بود. امریکایی ها تا آخر بسوی مجاهدین به عنوان گروه های قبایل جنگجو و سلحشور دینی نگاه میکردند که برای جنگیدن با رقیب و دشمن جهانی شان شوروی، یک ابزار خوب و قابل استفاده هستند. برای امریکایی ها فقط کشتن شوروی ها و ضربه زدن به نظام کمونیستی شوروی اهمیت داشت تا انتقام شکست ویتنام را از آنها بگیرند و افغانستان را به باتلاق نیروهای شوروی تبدیل کنند. "زبیگنیو برژنسکی" Zbiguiew Breezinskiمشاور امنیت ملی ریاست جمهوری امریکا به جیمی کارتر رئیس جمهور درنخستین روزهای تجاوزنظامی شوروی نوشت:« اکنون فر صتی است تا شوروی را گرفتار جنگی چون ویتنام کنیم.» ( 4 )
"چارلیزویلسن" نمایندۀ کانگریس امریکا در داغ ترین سالهای جنگ گفت:« در ویتنام 58000 امریکایی کشته شده است و روس ها ممکن است در افغانستان تا حال (1985)، 25 هزار نفرازدست داده باشند. آنها هنوز 33 هزارنفر دیگر قرض دار ما میباشند. من بخاطر ویتنام یک عقدۀ روانی گرفته ام و شوروی نیز باید مزۀ آنرا بچشد. » ( 5 )
پاکستان نیزبه عنوان بزرگترین و نزدیکترین حامی وهمکارمجاهدین تا روز های نزدیک به خروج نیروهای شوروی برنامه ای از قبل تعین شده در ایجاد و تشکیل دولت مجاهدین نداشت. در آستانۀ خروج قوای شوروی بود که سیاستگزاران افغانی این کشور طرح تشکیل دولت مجاهدین را مطابق خاست و نیات خود رویدست گرفتند.
جنرال حمید گل رئیس استخبارات نظامی پاکستان در نامه ای عنوانی جنرال ضیاءالحق رئیس دولت پاکستان در جولای 1988 برنامه و استراتیژی پاکستان را درمورد تشکیل دولت مجاهدین ورهبری این دولت توضیح کرد. او در این توضیح از ایجاد دولتی سخن گفت که در آن گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی به عنوان "گروه اساسی، پرنفوذ، قدرتمند و مطمئن" برای رهبری مد نظر گرفته شد. دولتی که "طرفدار پاکستان" خوانده می شود و بصورت "دادطلبانه به ایجاد یک کنفدراسیون پاکستان – افغانستان موافقه می کند" ( 6)
همچنان عربستان سعودی به عنوان بزرگترین حامی مالی مجاهدین و جهاد افغانستان طرحی برای تشکیل دولت مجاهدین نداشت. دولت آنکشور صرف نظرازتلاش های عناصر وحلقه های افراطی مذهبی و به ظاهر غیر دولتی در ایجاد و یا تقویت گروه های خاص مجاهدین، بیشتر تابع خواست ها و سیاست های ایالات متحدۀ امریکا و پاکستان بود. جمهوری اسلامی ایران که به عنوان یک دولت اسلامی شیعه با سیاست ضد امریکایی و ضد غربی خود در بیرون از مثلث امریکا، پاکستان و عربستان سعودی بسرمیبرد، نه تنها برنامه ای برای دولت تشیع درافغانستان نداشت بلکه فاقد برنامه ای درهمآهنگی و اتحاد جامعۀ شیعه و سازمانهای اسلامی و جهادی اهل تشیع افغانستان بود. حتی جمهوری اسلامی ایران با وابسته ساختن سازمانها و احزاب جهادی شیعۀ افغانستان ، آنها را درگیر نفاق و تفرقۀ ناشی ازانعکاس رقابت ها و مبارزات درونی عناصر وحلقه های خود کرد.
هیچکدام ازکشورها و دولت های حامی و همکار مجاهدین به تربیۀ یک نیروی متخصص و فنی ازمیان مجاهدین و احزاب جهادی مبادرت نورزیدند. نیروییکه برای دولتداری و دولت سازی آینده یک امر ضروری و حیاتی محسوب می شد. به این موضوع مهم، احزاب و تنظیم های مجاهدین نیز توجه درست و دقیقی نداشتند.بدین ترتیب وابستگی مجاهدین به بیرون و بی برنامگی حامیان بیرونی در مورد دولت سازی و دولتداری آیندۀ مجاهدین، به بخشی ازعوامل منفی و بازدارنده در پروسۀ دولت سازی احزاب جهادی و اسلامی مبدل گردید. و بد تر ازهمه ، این حامیان خارجی مجاهدین با دخالت و حتی تجاوزات مخفی و نیمه مخفی خود در پروسۀ دولت سازی و شکل گیری دولت مجاهدین، تما زمینه های این پروسه را تخریب و متلاشی کردند.

خصوصی سازی تصدی هاي دولتي تا نهائی شدن قانون مموع


خصوصی سازی تصدی هاي دولتي تا نهائی شدن قانون مموع !
درجلسه اخير بریاست محترم محمد یونس قانونی رئیس پارلمان دایر شد.ابتدا رئیس پارلمان 26 دلو روز اخراج قوای اشغالگر شوروی سابق را به ملت افغانستان تبریک گفته اظهار داشت : به اساس مصوبه پارلمان 26 دلو که مظهر اراده مردم ما وعلامت جهاد ومقاومت ملت افغانستان مصادف به روز اخراج قوای شوروی سابق از افغانستان است می باشد که در سراسرکشور رخصتی عمومی است.محترم قانونی گفت: شما ملت افغان در پایان 14سال مبارز ات خود موفق شدید که بزرگترین قدرت جهانی را از کشور خود بیرون سازید و استقلال وآزادی کشور خود را بدست آورید که واقعاً قابل ستایش وجز مفاخر بزرگ تاریخی است.بعدا اعضای پارلمان در مورد خصوصی سازی تصدی ها بحث نموده فیصله بعمل آمد تا اجراات درمورد خصوصی سازی تصدی ها الی نهائی شدن قانون تصدی های از سوی شورای ملی ها متوقف ساخته شود.همچنان به کمیسیون اقتصاد ملی وظیفه سپرده شد تا قانون تصدی ها را به بررسی بگیرد.همچنين در جلسه روی اصول وظایف داخلی پارلمان بحث صورت گرفته فیصله شد تا هر یک از گروپ های پارلمانی باید حداقل 23 عضو داشته باشد.همچنان اعضای پارلمان کمیسیون های هيجده گانه را به بحث گرفته برخی بر حفظ هيجده کمیسیون به شکل قبلی آن و تعداد دیگر بر تنقیص کمیسیون ها تاکید داشتند که موضوع یادشده غرض تصویب به جلسه بعدی موکول شد

ما شما را نكشتيم ، شما ما را متهم مي كنيد؟


ما شما را نكشتيم ، شما ما را متهم مي كنيد؟
محترم محمد محقق يكي از رهبران شيعه مذهب هزاره و شاخه منشعب از حزب وحدت و نماينده مردم كابل در پارلمان گفت: كساني كه امروز نيروهاي مجاهدين افغانستان را متهم به ارتكاب جنايات جنگي مي كنند، افرادي هستند كه مورد عفو مجاهدين قرار گرفته بودند.وي روز جمعه در مراسمي كه به مناسبت‪ ۲۶‬بهمن سالروز شكست ارتش سرخ در كابل برگزار شد، افزود: اين افراد بايد از مجاهدين سپاسگزار باشند، نه آنان را مجرم معرفي كنند.وي تاكيد كرد: زماني كه مجاهدين وارد كابل شدند، كساني را كه با حكومت نجيب الله همكاري داشتند، مورد عفو قرار دادند.وي استفاده از واژگاني چون مجرمين جنگي و ناقضين حقوق بشر از سوي سازمان ديده بان حقوق بشر در مورد مجاهدين، انتقاد كرد و گفت: با استعمال اين نوع كلمات به رهبران و قهرمان جهادي توهين شده است.محقق اظهار داشت: كساني كه در اين رابطه اظهار نظر مي‌كنند، از اسلام آگاهي ندارند.دولت افغانستان براي اولين بار پنجشنبه اين هفته مصادف با‪ ۲۶‬بهمن را تعطيل عمومي در كشور اعلام كرد و اين روز از اين پس طبق ماده‪ ۱۸‬قانون اساسي در قانون كار اين كشور تعطيل عمومي است

صدام حسين بامداد امروز (شنبه) 9 جدي اعدام شد


مقامات عراقی رسما تأييد کردند که صدام حسين اندکی قبل از ساعت شش بامداد روز شنبه در بغداد به دار آويخته شد.شبکه تلويزيونی عراقی "حريه" خبر داد که صدام حسين اندکی قبل از ساعت شش بامداد روز شنبه در بغداد به دار آويخته شد.تلويزيون حريه پس از اعلام خبر به پخش سرودهای ملی پرداخت و سپس گوينده اعلام کرد: "صدام جنايتکار با چوبه دار اعدام شد."رهبر سابق عراق در دادگاهی ويژه که بيش از يک سال ادامه داشت، به جرم "جنايت عليه بشريت" به اعدام با چوبه دار محکوم شد.اعدام صدام حسين، نظرات شمابه همراه صدام حسين، برادر ناتنی او برزان تکريتی و عواد بندر رئيس دادگاه دولتی رژيم بعث نيز اعدام شده اند.به گزارش رويتر دختر صدام حسين تقاضا کرده است که جسد پدرش در يمن دفن شود."اعدام بی درنگ"گفته می شود که مقامات آمريکايی مايل بودند که رهبر سابق عراق پس از سال نو مسيحی اعدام شود.اما نوری مالکی نخست وزير عراق اصرار ورزيد که اجرای حکم اعدام صدام حسين نبايد تأخير شود.آقای مالکی در گفتگو با مقامات آمريکايی در عراق، موافقت آنها را با اعدام صدام پيش از تعطيلات سال نو مسيحی جلب کرد. گروه وکلای مدافع صدام حسين از قاضی دادگاهی در ايالات متحده درخواست کرده بودند که با تحويل رهبر سابق عراق از دست مأموران آمريکايی به مأموران عراقی مخالفت کند. به نظر وکلای مدافع صدام حسين، دادگاه او با موازين حقوقی درستی انجام نگرفته است.آنها قصد داشتند از اعدام رهبر سابق عراق جلوگيری کنند، اما قاضی آمريکايی تقاضای وکلای صدام حسين را نپذيرفت.زمان و مکان به دار آويخته شدن صدام اعلام عمومی نشد، زيرا بيم می رفت که اعدام او به آشوب و نا امنی در کشور دامن بزند.محاکمه صدام در ۱۹ اکتبر ۲۰۰۵ شروع شد و حدود يک سال بعد با حکم اعدام او پايان يافت. اين حکم در پنجم نوامبر اعلام شد و در ۲۶ دسامبر پس از ابرام نهايی به حالت قابل اجرا در آمد.

روزنامه انگلیسی زبان سیدنی مارننگ تريبیون : طالبانی شدن پاکستان تهدیدي بزرگ برای غرب


روزنامه انگلیسی زبان سیدنی مارننگ تريبیون دریکی از شماره های خود با اشاره به دسترسی پاکستان به سلاح هستوی و همکاری در ساختن موشک های دوربرد با کوریای شمالی نوشته است که طالبانی شدن پاکستان تهدیدي بزرگی برای غرب خواهد شد.اين روزنامه ادامه داده است، كه به اين دليل پاکستان پس از عراق می‌تواند کابوس وحشتناکی برای امریکا باشد.روزنامه سيدني مارننگ تريبيون افزود، پاکستان شورشیانی را که با نیروهای خارجی در نزدیکی مرزهای این کشور در حال نبرد هستند، پناه داده است و جوانان احساساتی را به منظور انجام فعالیت‌های هراس‌افگنانه آموزش می‌دهد.اين روزنامه در ادامه خاطرنشان ساخته كه فرماندهان نیروهای خارجی و داخلی شکایت دارند که طالبان هنوز هم قادر هستند که بدون کوچک‌ترین مانع از مرزهای میان افغانستان و پاکستان عبور نمایند.به گفته اين روزنامه، درحالی‌که عراق برای امریکا به یک کابوس وحشتناک مبدل شده است، بوش به گسترش قدرت تندروان در پاکستان که مجهز با سلاح هستوی هستند و بیش از 160 ميلیون جمعیت دارد، فکر می‌کند، در حالی‌که تا كنون بیش از سی هزار نیروهای خارجی برای مبارزه با هراس‌افگنان در افغانستان جابه جا شده‌اند.به عقيده روزنامه سيدني مارننگ تريبيون، رهبران طالبان در شهر کویته به سر می‌برند و ملاقات‌های‌شان را به طور آشکار انجام می‌دهند و شورشیان وفادار به آن‌ها در اردوگاه‌های خارج شهر آموزش می‌بیند. در همین حال گزارش‌های گروه بین‌المللی بحران می‌رساند که عملیات نظامی در برابر طالبان و القاعده با شکست رو به رو شده است و طالبانی شدن پاکستان، تهدید بزرگی برای غرب خواهد بود.اين روزنامه انگليسي زبان در پايان يادآوري نموده است كه جمعیت پاکستان دو برابر ایران و شش برابر عراق است و بسیاری از مردم به علت ناداری و بی‌سوادی از چندین دهه به این‌سو مورد سوء استفاده رهبران فاسد جهان‌گیر قرارگرفته و به افراط‌گرائی اسلامی روي آورده‌اند.

فلسطيني‌ها با وجود مشكلات نماز جمعه را در مسجدالقصي برگزار كردن

فلسطيني‌ها با وجود مشكلات نماز جمعه را در مسجدالقصي برگزار كردند

شنبه 28 دلو 1385
اميد وطن _ افغانستان
نمازگزاران فلسطيني روز جمعه با وجود تدابير شديد امنيتي، نماز جمعه را در مسجد الاقصي برپا كردند.
به گزارش شبكه‌ تلويزيوني العربيه، نظاميان رژيم صهيونيستي از ساعات اوليه صبح روز جمعه در مقابل دروازه ورودي مسجد‌الاقصي مستقر شدند.
اين در حالي است كه ده‌ها نيروي اين رژيم نيز در داخل مسجد‌الاقصي مستقر بودند.
منابع رژيم صهيونيستي پيش‌تر از احتمال درگيري‌ نمازگزاران و نيروهاي اسراييلي خبر داده بودند.
تنها نمازگزاران فلسطيني پنجاه سال به بالا و نيز افرادي كه شناسنامه داشتند، اجازه ورود به داخل مسجد‌الاقصي را يافتند و بقيه‌ فلسطيني‌ها در خارج از مسجد‌الاقصي نماز جمعه را ادا كردند.
بنا به گزارش خبرنگاران امكان هيچ گونه تجمع و تظاهرات فلسطيني‌ها وجود ندارد.
با وجود اين تدابير امنيتي، فلسطيني‌ها در برخي مناطق با برپايي تظاهرات‌ محدودي مخالفت خود را با ممانعت اسراييل از ورودشان به داخل مسجد‌الاقصي اعلام كردند كه نيروهاي رژيم صهيونيستي نيز با گاز اشك‌آور آن‌ها را متفرق ساختند و تعدادي از فلسطيني‌ها نيز دستگير شده‌اند

منتقدين امروز مجاهدين، عفوشدگان ديروز از سوي مجاهدين


منتقدين امروز مجاهدين، عفوشدگان ديروز از سوي مجاهدين

شنبه 28 دلو 1385
اميد وطن _ افغانستان
يك نماينده پارلمان افغانستان گفت: كساني كه امروز نيروهاي مجاهدين افغانستان را متهم به ارتكاب جنايات جنگي مي كنند، افرادي هستند كه در گذشته مورد عفو مجاهدين قرار گرفته بودند.
محمد محقق نماينده مردم كابل در پارلمان روز جمعه در مراسمي كه به مناسبت 26 دلو سالروز شكست ارتش سرخ شوروي سابق در كابل برگزار شد، افزود: اين افراد بايد از مجاهدين سپاسگزار باشند، نه اينكه آنان را مجرم معرفي كنند.
وي تاكيد كرد: زماني كه مجاهدين وارد كابل شدند، كساني را كه با حكومت نجيب الله همكاري داشتند، مورد عفو قرار دادند.
وي استفاده از كلماتي چون مجرمين جنگي و ناقضين حقوق بشر از سوي سازمان ديده بان حقوق بشر در مورد مجاهدين، انتقاد كرد و گفت: با استفاده از اين نوع كلمات به رهبران و قهرمانان جهادي توهين شده است.
محقق اظهار داشت: كساني كه در اين رابطه اظهار نظر مي‌كنند، از اسلام آگاهي ندارند.
دولت افغانستان براي اولين بار پنجشنبه مصادف با 26 دلو را تعطيل عمومي در كشور اعلام كرد و اين روز از اين پس طبق ماده 18 قانون اساسي تعطيل عمومي است.
ارتش سرخ شوروي سابق ششم جدي سال 1358 وارد افغانستان شد و در ماه حمل سال 1367 مجبور به ترك كشور شد.

هشدار به زنان باردار برای مصرف روغن ماهی


محققان مي گويند مصرف زياد روغن ماهي در دوران بارداري خطر وضع حمل زود هنگام را افزايش مي دهد. محققان مي گويند علت اين آسيب احتمالا سطوح بالاي جيوه در ماهي هاي روغني مانند خال مخالي ، سالمون و ساردين است.اما متخصصان تاكيد مي كنند مصرف ماهي براي حفظ سلامت همه افراد از جمله زنان باردار سودمند است.آژانس استانداردهاي غذايي در حاليكه مصرف اين ماده غذايي را براي زنان باردار دو بار در هفته توصيه كرده است ، خوردن انواع نيزه ماهي ، كوسه ماهي و اره ماهي را كه حاوي مقادير زيادي جيوه و ديگر آلوده كننده ها هستند را منع مي كند.دختران جوان ، زنان شيرده و باردار بايد هفته اي دوبار ماهي بخورند. درحاليكه براي ساير زنان و نيز مردان حتي تا چهار وعده در هفته مصرف ماهي مجاز است.از طرفي ماهي روغني سرشار از اسيدهاي چرب امگاه – سه است.تحقيقات نشان مي دهد خوردن مقادير كافي از اين ماهي وزن كودك در زمان تولد و نيز توان ذهني او را افزايش داده از تولد نوزاد زودرس جلوگيري مي كند.محققان معتقدند تا روشن شدن دقيق اين تاثيرات متفاوت ماهي روغني ، بهتر است زنان باردار از مكمل هاي روغن ماهي استفاده كنند كه خطر افزايش سطوح جيوه را به همراه ندارد اما دقت كنند اين مكمل ها حاوي مقادير زياد ويتامين A نباشند زيرا مقادير زياد آن براي نوزاد در حال رشد مضر است.

وقتی رونالدینیو گریه می کند



وقتی رونالدینیو گریه می کند
رونالدينيو، اعجوبه‌ برزيلي جهان فوتبال به سختي مي‌تواند احساساتش را پنهان كند، به ويژه هنگامي كه به زادگاهش پورته آلگره سر مي‌زند. رونالدينيو كه براي گشايش يك مدرسه‌ فوتبال در شهرش به سر مي‌برد هنگام سخنراني نتوانست خودش را كنترل كند و گريه كرد.
نابغه‌ي فوتبال گفت:« براي اين بچه‌ها مدرسه‌اي درست كرديم تا از وسايلي كه براي .....
تبديل شدن به يك بازيكن بزرگ نياز است استفاده كنند. آنها همگي مي‌توانند اين كار را انجام دهند.» پسر بچه‌ برزيلي هنگام مراسم گشايش مدرسه فوتبال نام رونالدينيو را فرياد مي‌كشيدند. بازيكن بارسلونا كه گريه امانش نمي‌داد مادر و برادرش را در‌ آغوش كشيد. دونگا سرمربي برزيل در اين مراسم رونالدينيو را همراهي مي‌كرد.

زین الدین زيدان به الجزاير سفر مي‌كند


زین الدین زيدان به الجزاير سفر مي‌كند
هفته‌ي آينده زين‌الدين زيدان براي گشايش مركز اهداي تجهيزات پزشكي به منطقه‌ي زلزله‌ زده‌ايي در الجزاير، به سرزمين پدر و مادري‌اش سفر مي‌كند.
به گزارش (ايسنا)، سرمايه خريد اين تجهيزات از ديدار خيريه‌اي در فرانسه تامين شد.
1962، والدين زيدان از الجزاير به مارسي، بندرجنوبي فرانسه مهاجرت كردند. «زيزو» لقب ستاره پيشين تيم ملي فرانسه در منطقه فقيرنشين مارسي رشد كرد. او به قهرمانان جوانان حومه شهر ..........
تبديل شده است. جايي كه خشونت و فقر بر زندگي مردمانش پنجه كشيده است.
زيدان پس از جام جهاني 2006 كفش‌هايش را آويزان كرد.
او در ديدار پاياني اين رقابت‌ها به سبب درگيري با ماركو ماتراتزي و ضربه زدن به سينه مدافع ايتاليا از بازي اخراج شد.
ایسنا

زین الدین زیدان هنرپیشه می شود

زین الد
ین زیدان هنرپیشه می شود كاپيتان محبوب فوتبال فرانسه به جرگه هنرمندان سينما خواهد پيوست. به گزارش پايگاه خبري القبس: شركت ليليان فرانسه كه يك شركت فيلم سازي است اعلام كرد زين الدين زيدان اسطوره فوتبال فرانسه و محبو‌ب‌ترين فوتباليست اين كشور قرار است در فيلمي كه اين شركت تهيه آن را بر عهده دارد نقش آفريني كند. اين فيلم به وسيله ويرونيك بزرگترين كارگردان سينماي فرانسه ساخته ...... خواهد شد و زیدان هم در این فیلم در نقش خود بازي مي‌كند. اين فيلم به زندگي شخصي زيدان خواهد پرداخت و زندگي اين فوتباليست افسانه‌اي را از دوران كودكي تا پايان فوتبال به نمايش خواهد كشيد

دویچه ویله: زمان آن رسیده که جورج بوش درس عبرت بگیرد







زمان آن رسیده که جورج بوش درس عبرت بگیردد
دويچه‌وله در گزارشي با اشاره به تصويب قطعنامه كنگره آمريكا نوشت: زمان آن فرا رسيده كه رييس جمهور آمريكا درس عبرت بگيرد و هرچند اين پند دير به دست آمد، اما سمت و سوي شكست آفرين سياست آمريكا در عراق را دگرگون مي‌سازد.
به گزارش روز شنبه پايگاه اينترنتي دويچه ویله (راديوآلمان ) روز جمعه قطعنامه عراق كه محور اصلي آن مخالفت با سياست جديد جورج بوش رييس جمهوري آمريكا در عراق است، در مجلس نمايندگان اين كشور به راي گذاشته و تصويب شد. كاخ سفيد قطعنامه را غيرالزامي خواند و تصويب آن را بي‌اهميت جلوه داد. اما ضربه كاري تر اين بود كه ‪ ۱۷‬تن از جمهوريخواهان نيز به قطعنامه راي مثبت دادند. قطعنامه عراق اكنون در دست بررسي مجلس سنا است ، مجلسي كه اكثريت آن در اختيار دمكرات‌ها قرار دارد.
قطعنامه عراق با سياست جديد رييس جمهوري آمريكا و خمير مايه آن يعني اعزام ‪ ۲۱‬هزار و ‪ ۵۰۰‬سرباز ديگر به عراق مخالفت مي‌كند. اين قطعنامه روز جمعه پس از بحث‌هاي طولاني مجلس نمايندگان كنگره به تصويب رسيد. از آغاز تهاجم آمريكا به عراق، اين... نخستين بار بود كه مجلس نمايندگان، سياست جورج بوش را مورد انتقاد قرار داد، اما از همه مهمتر اين بود كه ‪۱۷‬ نفر از هم‌حزبي‌هاي رييس جمهور يعني جمهوريخواهان نيز همراه با اكثريت دمكرات مجلس به سياست او راي منفي دادند.
"نانسي پلوسي" رييس مجلس نمايندگان مي‌گويد اين قطعنامه فراحزبي اگرچه الزامي نيست، اما حاوي پيامي روشن به بوش است.
وي مي‌گويد زمان براي تدوين سياست جديدي در عراق فرارسيده، سياستي كه او رئوس آن را اينگونه خلاصه مي‌كند: "ما به تكليف جديدي نياز داريم، شروع خروج سربازانمان از عراق، ديپلماسي و بازسازي بيشتر و تمركز افزونتر بر مبارزه با تروريسم." كاخ سفيد در پي تصويب قطعنامه در مجلس نمايندگان، اعلام كرد قطعنامه غير الزامي است. كاخ سفيد همچنين نسبت به عدم تصويب بودجه اضافي براي جنگ عراق هشدار داد.
"جك مورتا" از نظاميان سابق آمريكا در ويتنام و از مخالفان جنگ عراق، شيوه‌اي سياستمدارانه‌تري پيشه كرده و پيشنهادي ارائه داده كه با عملي كردن آن مي‌توان به طور غيرمستقيم خروج سربازان از عراق را ضروري ساخت و اعزام نيروي اضافي به اين كشور را به زير سوال برد.
وي خواستار افزايش قابل ملاحظه طول مدت مرخصي سربازان آمريكايي شد.
در صورتي كه اين پيشنهاد زيركانه مورد موافقت قرار گيرد، سربازان مستقر در عراق با تنگنا مواجه خواهند شد و احتمال خروج آنها از اين كشور بيش از پيش مي‌شود.