Dienstag, 10. April 2007

اهداف جبههء ملی افغانستان




اهداف جبههء ملی افغانستان
بسم الله الرحمن الرحیم



افغانستان کشوری است مستقل، آزاد، واحد وغیر قابل تجزیه، با تاریخ کهن پر فراز و نشیب و مشحون از مبارزات استقلال طلبانه و آزادی خواهانه؛ اما با کمال تأسف مردم ما با وجود داشتن افتخارات بزرگ و درخشان تاریخی، مبارزه و مقاومت در برابر تجاوز خارجی و استبداد داخلی، تا هنوز در راستای ایجاد نظام سیاسی با ثبات و مردمی دچار مشکل می باشند. از پهلوی دیگر مردم این سرزمین تا کنون در میان فقر، بی سوادی، بیکاری و وابستگی ها دست و پا می زنند.

تحولات سال های پسین در سطح جهانی و حصول تفاهم جامعهء جهانی دربارهء بازنگری مسألهء افغانستان و پدید آمدن زمینه های مساعد داخلی پس از حادثهء 11 سپتامبر، منجر به توافقات بن گردید که پنج سال پیش از امروز فرصتی را مساعد ساخت، تا برخی از نیروهای ملی و جامعهء جهانی برای حل بحران افغانستان دوشا دوش یکدیگر وارد میدان گردند و با استفاده از این فرصت در پهلوی نواقص و کاستی های فراوان، دستآوردهایی هم چون ایجاد ادارهء موقت، برگزاری لویه جرگهء تصویب قانون اساسی، تصویب قانون احزاب سیاسی و نهادهای اجتماعی، راه اندازی انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات پارلمانی و شوراهای ولایتی، نصیب مردم ما گردید.



اما کوتاهی در تأسیس یک ادارهء سالم و مدیریت مؤثر و خدمتگذار به مردم و بی برنامگی، امتیاز طلبی، ضعف و ناتوانی ادارهء موجود نه تنها فرصت به دست آمده تلف گردید، بلکه اجرای تعهدات دربارهء مشارکت سایر نیروهای ملی در حیات سیاسی و اجتماعی، بازسازی مؤسسات زیربنایی و ایجاد شغل، تقویت پولیس و اردوی ملی، مبارزه در برابر مواد مخدر، جرایم و جنایات سازمان یافته از یک طرف و عدم دقت در اجرای فعالیت های رزمی نیروهای خارجی که بیشترین آسیب آن را افراد ملکی متحمل می شوند، سبب خشم و نارضایتی فزایندهء مردم گردیده است و این وضعیت زمینهء مناسبی را برای دست درازی بیشتر دشمنان مردم افغانستان به وجود آورده است.



دولت به جای آوردن اصلاحات لازم، با متمرکز ساختن قدرت در دست حلقه یی محدود، راندن اشخاص و گروه های فعال، دلسوز و متخصص زیر عناوین گونه گون از صحنهء خدمتگذاری، حیف و میل کمک های جامعهء جهانی، به حراج گذاشتن تصدی های دولتی، وابسته ساختن بیشتر کشور به تولیدات خارجی و سیاست های سلیقه یی دولت در رابطه با مخالفین و حامیان بیرونی عوامل دیگری اند که بر یأس و نا امیدی های مردم افزوده و موجب وسعت دامنهء جنگ و نا امنی در کشور گردیده است.



وضعیت بحرانی کشور، ضرورت مبرم مبارزهء جدی و مؤثر را برای انجام تحولات عمیق و گسترده می نماید. بنا بر این شماری از رهبران احزاب سیاسی، نمایندگان منتخب مردم و شخصیت های مستقل ملی گردهم آمده و در چارچوب قانون اساسی کشور برای بیرون رفت از اوضاع ناگوار کنونی و سازمان دادن زندگی تازه در ابعاد گونه گون، اهداف زیر را اعلام می دارند:



1- پیروی از اساسات و احکام دین مبین اسلام.



2- سعی در تأمین آزادی اجرای مراسم و مناسک مذهبی پیروان سایر ادیان در حدود احکام قانون.



3- رعایت سنن پسندیدهء ملی.



4- دفاع از آزادی، استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان.



5- پشتیبانی از دموکراسی و حاکمیت قانون.



6- تلاش در تأمین حقوق و آزادی های اساسی مردم افغانستان.



7- رشد و توسعهء نهادهای جامعهء مدنی و مبارزه در برابر همه اشکال تبعیض و تمایز بر مبنای قوم، نژاد، زبان، جنس، مذهب، موقف اجتماعی، اقتصادی وغیره.



8- مساعی برای آوردن اصلاحات و تعدیلات در قانون انتخابات پارلمانی بر اساس سیستم تناسبی مختلط (مشارکت احزاب و شخصیت های مستقل).



به خاطر نهادینه ساختن دموکراسی و تحقق اصل حاکمیت سیستم مردم سالار تغییر ساختار نظام



1- ریاستی به نظام پارلمانی با ایجاد تعدیلات در قانون اساسی کشور از طریق لویه جرگه مطابق به مواد 149 و 150 قانون اساسی.



2- جانبداری از انتخابی شدن والی ها در سراسر کشور از مجرای قانونی آن.



3- سعی در تأمین مشارکت عادلانه در حیات سیاسی و ایجاد فرصت های برابر در عرصه های اقتصادی و فرهنگی برای همه اقوام و باشندگان افغانستان.



4- حمایت از آزادی بیان مطابق به قانون اساسی.



5- تلاش در جهت توسعهء متوازن اقتصادی، اجتماعی به منظور تحکیم وحدت ملی و استقرار ثبات دائمی در افغانستان.



6- پشتیبانی از سیاست اقتصاد بازار با رعایت مسؤولیت های اجتماعی. دولت مکلف است تا برای تحقق اقتصاد بازار، برای احیای زیر بناهای اقتصادی در جهت اعطای قرضه های کوچک، متوسط و بزرگ و بیمه های اقتصادی قدم های محکم و اجرایی بردارد.



7- سعی در تأمین عدالت اجتماعی و رفاه عامه، ایجاد و گسترش نظام تعلیم و تربیهء متوازن، خدمات و بیمه های اجتماعی.



8- تلاش در جهت تأمین حقوق و امتیازات معلولین، معیوبین و ورثهء شهداء.



9- به کار گیری و استخدام اشخاص در زمینه های ملکی و نظامی بر اساس لیاقت و شایستگی با رعایت مشارکت عادلانهء ملی.



10- مبارزهء پیگیر برای امحای کشت، تولید و قاچاق مواد مخدر.



11- مبارزه علیه تروریزم و همکاری جامعهء جهانی در این عرصه.



12- تلاش برای رعایت حقوق بشر.



13- تلاش در جهت تأمین عادلانهء حقوق زنان مطابق به قانون اساسی.



14- فراهم آوری زمینهء برگشت داوطلبانه و آبرومندانهء میلیون ها مهاجر به کشور.



15- تشریک مساعی و همآهنگ سازی فعالیت نیروهای بین المللی با نهادهای امور دفاعی و امنیتی افغانستان.



16- اصرار بر اصل اتکاء به نیروهای ملی و پا فشاری برای تجهیز و تقویت نیروهای اردو و پولیس کشور از نظر کمی و کیفی.



17- تلاش در جهت بلند بردن اعتبار مؤسسات دولتی و بستن کلیه زندان های خصوصی داخلی و خارجی در قلمرو کشور.



18- افغانستان عضو متساوی الحقوق جامعهء بین المللی است. ما در حالی که به حفظ هویت افغانستان به یک کشور اسلامی و غیر وابسته تأکید داریم کنوانسیون ها و میثاق های بین المللی را احترام نموده به این باور هستیم که اشتراک فعال در حل مسایل جهانی و همکاری های بین المللی و منطقه یی به اعتبار کشورها می افزاید.



19- حمایت از همزیستی مسالمت آمیز و همکاری در عرصهء بین المللی بر اساس احترام متقابل و تساوی حقوق.



20- تأمین و حفظ روابط حسنه با همسایگان بر اساس حسن هم جواری و همکاری و احترام متقابل و عدم مداخله در امور یکدیگر.



21- طرفداری از اصل تنظیم روابط خارجی بر اساس منافع ملی.



جبههء ملی افغانستان با در نظر داشت تجارب گذشته و آگاهی کامل از اوضاع جاری کشور، برای رسیدگی به وضعیت ناگوار و دردناک امروزی، بدین باور است که:



الف ـ مشکلات موجود در افغانستان تهدیدی است، هم برای کشور و هم برای جامعهء جهانی، می باید برای بررسی کارکردهای پنج سال پسین دولت و ارائهء راه حل برای چالش های موجود، کنفرانسی در سطح جهانی مانند کنفرانس بن برگزار نماید.



ب ـ برای حل بحران جاری افغانستان توسل به راه حل نظامی کافی نیست. برای حل سیاسی معضلهء کشور باید به همه گروه هایی که به قانون اساسی افغانستان و منافع ملی تعهد داشته باشند، زمینهء آشتی و مشارکت سیاسی را فراهم آورد.

مسعود از دیدگاه مخالفان


داکتر حمید هامی


بخش دهم





hameedhaami@yahoo.com







مسعود در کابل (1371 تا 1375):


"کاش پیش از آمدن به کابل شهید می شدم!"


" مسعود"


این گفتة مسعود، بیانگر عمق فاجعه و تأثریست که او به عنوان فاتح کابل با آن مواجه گردید.

با توجه به گفته های مخالفان در مورد احمد شاه مسعود نیز می توان دریافت که آنان بیشترین سوژه های خود در مخالفت با مسعود را از حوادث مربوط به سال های یاد شده به دست می آرند. مسعود در کابل به دلایل متعدد در محراق توجه قرار گرفت.
در آستانة ورود مجاهدین به کابل تبلیغات وسیع و گسترده از هر جانبی آغاز گردید. ورود مجاهدین به کابل به نوبة خود یک حادثة ساده نبود و حتا در حد سقوط حاکمیت خلاصه نمی گردید. موارد زیادی وجود داشت که به آن حادثه، اهمیت بیشتری می بخشید:



1- مجاهدین بعد از 14 سال مخالفت مسلحانه، موفق می شدند تا پایتخت و تمام مراکز ولایات را به تصرف خود در آورند. این در حالی بود که آنان مخالفت های ذات البینی نیز داشتند و بخش های مختلف ولایات در کشور به دست گروه های متخاصم افتاده بود.


2- بعد از خروج روس ها، نظام مقاومت خود در برابر مجاهدین را "دفاع مستقلانه" نام گذاشت؛ با آن که هر نوع اکمالات رژیم از طریق کشور های اتحاد جماهیر شوروی سابق صورت می گرفت، ولی در ظاهر امر، اردوی افغانی نظامی بود که در برابر مجاهدین می جنگید. طی 4 سال دفاع مستقلانه، ارزیابی ها و محاسبات مختلفی توسط کارشناسان امور افغانستان ارائه گردید. سقوط یکبارة نظام تمام آن محاسبات را برهم زد و حتا برای قدرتمندترین کشور های جهان نیز یک حادثة غیر مترقبه بود.


3- نیرو های مجاهدین به گونة هماهنگ و بر اساس یک برنامة موارد توافق همه، به کابل داخل نشدند. افراد همپیمان با احمد شاه مسعود از شمال و نیرو های مربوط به انجنیر حکمتیار از جنوب و جنوبشرق و آن هم در نزدیکی با قطعاتی از رژیم که در بین خود نیز مخالفت داشتند، به شهر داخل شدند. طبیعی بود که همه گان در انتظار آغاز فصل جدیدی از مخالفت ها، کابل را در محراق توجه قرار دادند.


4- پس از آن که احمد شاه مسعود از جانب حضرت صبغت الله مجددی (رئیس شورای جهادی و ممثل دولت اسلامی افغانستان) به عنوان وزیر دفاع و رئیس کمیسیون امنیتی شهر، وظیفه یافت تا زمینه را برای ورود رهبران به کابل مساعد گرداند، نیرو های او توانستند، مخالفان را به حومة شهر عقب برانند؛ اما با آن هم کنترول شهر تنها در اختیار نیرو های مسعود قرار نداشت. حزب وحدت اسلامی، جنبش ملی اسلامی، اتحاد اسلامی، گروه های کوچکی از سایر تنظیم ها و بخشی از نیرو های اردوی رژیم بر گوشه های مختلفی از شهر تسلط داشتند. انتظار برای فاجعه، چنان طبیعی بود که برف در زمستان.


5- کشور های همسایه با آزمندی بیشتر مداخله در افغانستان را آغاز کردند و برعکس، کشور های مقتدر جهان و از جمله ایالات متحده، افغانستان را گوشه یی فراموش شده از جهان می پنداشت.


با توجه به دشمنی طولانی میان مجاهدین و رژیم، یک انتظار دیگر این بود که کشتار دسته جمعی مامورین نظام و به زندن افگندن ها نیز آغاز بیابد؛ با آن که چنان نشد و فقط دو واقعة مهم قتل سیاسی صورت گرفت (عبدالکریم شادان رئیس محکمة اختصاصی انقلابی و بعد رئیس ستره محکمه و جنرال عبدالحق علومی عضو گارنیزیون کابل)، اما نفس این گونه انتظار، حالتی مضطرب را بر شهر حاکم ساخت و به نوبة خود کابل را در محراق توجه رسانه های جهانی قرار داد. طبیعی است که در چنان حالتی مسعود به عنوان قدرتمندترین چهرة مجاهدین در کابل خود به خود جالبترین چهره برای رسانه ها بود.


در آستانة ورود مجاهدین به کابل، تبلیغات رسانه های خبری چنان در پیرامون مسعود متمرکز گردیده بود که تا هنوز هم، افراد آگاه و متخصص و برخی از تحلیلگران، مسعود را با دستگاه حکومت مجاهدین عوضی می گیرند.


مخالفان مسعود (شاید هم عمداً) مواردی متضاد و مخالف را به عنوان عملکرد های او طی سال های حضور در کابل، مورد انتقاد قرار می دهند که می توان آنان را چنین دسته بندی کرد:





در آستانة ورود به کابل:


1- برخی از مخالفان سطحی نگر و افراد مغرض، نحوة ورود نیرو های مسعود به کابل را مورد انتقاد قرار داده و اظهار می دارند که او باید در دروازه های کابل باقی می ماند و یکی از دو راه را اختیار می کرد: تطبیق برنامة بینن سیوان و انتقال قدرت به گروه سی نفری؛ یا انتقال قدرت به مجاهدین و عدم ورود نیرو های مسلح به شهر.


این یک آرزوی کاملاً شریفانه است، ولی صرفاً در صورتی میسر بود که مجاهدین به عنوان یک جبهه و با رهبری واحد در صحنه حضور می داشتند. همه می دانند که مجاهدین به احزاب هفت گانه و ائتلاف نه گانه تحت رهبری شهید عبدالعلی مزاری تقسیم شده بودند و برعلاوه فرماندهانی هم در صحنه حضور داشتند که مستقلانه و بدون اعتنا به رهبر تنظیم، عمل می کردند. در آن هنگام هیچ تضمینی وجود نداشت که اگر نیرو های مسعود به کابل داخل نمیشدند، سایر نیرو های مجاهدین بر دروازه های کابل توقف می کردند. حتا بسیاری از آنان در اسناد رسمی خویش ادعا می کنند که قبل از مسعود و در پنجم ثور به کابل داخل شده بودند. مواردی هم وجود دارد که نشان می دهد حضور نیرو های مسعود در کابل سبب گردید تا مجاهدین در موضعگیری های خود در برابر اهالی شهر و مامورین نظام از انعطاف کار بگیرند.


از جانبی دیگر، نخستین کسی که طرح وارد نشدن مجاهدین به کابل را در میان گذاشت، احمد شاه مسعود بود. او طی صحبت مخابروی در 4 ثور 1371 از انجنیر حکمتیار تقاضا کرد که از حمله به کابل دست بردارند؛ ولی بر خلاف، انجنیر حکمتیار به ورود پیروزمندانة مجاهدین تأکید نموده و حتا حل مسأله از طریق سازمان ملل را ننگ می پنداشت.


2- تقاضای مسعود از رهبران مجاهدین مستقر در پاکستان به منظور تشکیل یک دولت اسلامی، به نوبة خود مورد انتقاد قرار دارد. آنانی که در کلیت با مجاهدین مخالف اند، بر این امر بیشتر تأکید دارند. امر مسلم اینست که در آن هنگام فقط چند راه در برابر مسعود قرار داشت: انحصار قدرت، سپردن قدرت به رهبران مجاهدین و یا هم صرفنظر کردن از همه چیز و سپردن شهر به حزب اسلامی. البته که طرح سازمان ملل با نزدیک شدن نیرو های مجاهدان به دروازه های کابل از قبل با شکست مواجه گردیده بود.


حالا کدامیک بهترین راه بود؟ واضح است که با توجه با خصوصیات مختلف جامعة افغانی، تقاضای تشکیل حکومت از سوی رهبران معقولترین راه به نظر می آمد. اما این که رهبران در میان خود اختلافاتی عمیق داشتند، مشکل آنها بود. از جانب دیگر، رهبران مجاهدین در روند انتقال قدرت و تشکیل حکومت، سازمان ملل را کاملاً نادیده گرفته و نقش به مراتب مهمتر را به کشور های همسایه و به ویژه پاکستان و ایران قایل شدند که به نوبة خود در سست بنیاد شدن حکومت شان نقش داشت.


3- برخی دیگر از مخالفان، از هم پاشیدن اردوی رژیم را به مسعود نسبت می دهند؛ حال آن که واقعیت کاملاً بر عکس است. آنان ادعا می کنند که حفظ و استفادة نیرو های منظم رژیم داکتر نجیب می توانست برای مجاهدین بسیار کارآ و مفید ثابت گردد. جالب است اگر بدانیم که در عین حال، برخی دیگر از مخالفان مسعود او را به استفاده از نیرو های مسلح رژیم و حتا ائتلاف با آنان متهم می سازند.


واقعیت مسلم اینست که در آستانة ورود مجاهدین به کابل، نیرو های رژیم خود به خود پارچه پارچه گردید. هنوز داکتر نجیب بر اریکة قدرت بود که تحولاتی در شمال رخ داد. پیش از تحولات شمال، سقوط خوست به نوبة خود توانسته بود در پارچه شدن نظام تأثیر بگذارد.


حکومت مجاهدین در کابل هیچ ساختار منظمی را به نام وزارت دفاع، داخله و یا امنیت ملی تسلیم نگردید. مثلاً وزیر دفاع رژیم سترجنرال محمد اسلم وطنجار به حزب اسلامی پیوست و در عین حال سترجنرال محمد نبی عظیمی معاون اول وزیر دفاع و سترجنرال آصف دلاور لوی درستیز به همکاری با حکومت مجاهدین ادامه دادند. وضع در وزارت داخله و در بخش امنیت ملی نیز بهتر از این نبود. پیوستن دگرجنرال امام الدین معاون وزیر دفاع و قوماندان گارنیزیون گردیز به جلال الدین حقانی و بعد پیوستنش به جنبش ملی نشان می دهد که مواضع نیرو ها تا چه پیمانه یی قابل تغییر بود؟! این گونه پراگنده گی ها تا مرتبه های بسیار پایین نیز صورت می گرفت و آیا در چنان حالتی می شد، اردوی رژیم را نجات داد؟ اردویی که تا کوچکترین سطح سوق و اداره، از سوی حزب دموکراتیک خلق سیاسی شده بود و در هر واحد نظامی یک افسر "سیاسی" حضور داشت، استقلال اردو را به مثابهء نظامی جدا از معاملات سیاسی ازمیان برده بود. روشن است که با پیوستن افراد سیاسی به ائتلاف های تازه و تازه تر سیاسی چند پارچگی اردو از تبعات اجتناب ناپذیر آن به شمار می آمد.


4- تعدادی دیگر ادعا می کنند که مسعود حضور نیرومندش را در فضای جنگی می دید و از همین رو بیشتر به همین وسیله برای رسیدن به هدف مراجعه می کرد. این گونه ادعا، مبتنی بر اتهام محض است. مذاکرة مسعود با حکمتیار در بگرامی کابل، پذیرفتن طرح شورای رهبران منعقدة اسلام آباد و جلال آباد، کنار رفتن مسعود از وزارت دفاع و حتا نپذیرفتن وزارت خارجه و حتا بعد ها ملاقات با طالبان در میدانشهر نشان می دهد که مسعود بیشتر از هر کسی دیگر، حل قضایا از طریق تفاهم و مذاکره را ارجحیت می داد.


با وجود جنگ های متعدد و دامنه دار در اطراف کابل، مسعود به حرکت های روشنفکرانه، حمایت از آزادی بیان و وسعت بخشیدن به پایه های حکومت ارج می گذاشت. مثلاً تأسیس شورای تفاهم و وحدت ملی افغانستان در پشاور که جنرال شهید کتوازی در رأس آن قرار داشت و گفته می شد که در حمایت از پادشاه سابق فعالیت می کرد، نه تنها مورد مخالفت احمد شاه مسعود قرار نگرفت؛ بلکه او نخستین کسی از مجاهدین بود که با فرستادن نامه یی خواهان برقراری روابط با آن شورا گردید. آن گاه که نماینده گان آن شورا با ترکیب جنرال کتوازی، عبدالحکیم آریوبی، ستانه گل شیرزاد، حاجی داوود، عتیق الله پژواک، مجروح، شهزاده مسعود و عبدالهادی قاریزاده (پدر نگارنده) به کابل آمدند، مسعود از آنان به گرمی استقبال کرد و نه تنها حمایت خود از طرح آنان را اعلام کرد بلکه به آنان وعده سپرد که در صورت پذیرفته شدن طرح شان از جانب حزب اسلامی، نخستین اقدام حسن نیت را او انجام خواهد داد.


از حق نگذریم، این حضور مسعود در کابل بود که همه موانع در راه اشتغال زنان به وظایف دولتی را از راه بر می داشت. هنرمندان را مورد حمایت قرار می داد. نشریة های مستقل یا به حمایت او تأسیس می شد و یا هم از کار آنان پشتیبانی صورت می گرفت. مسعود ویژه گیهایی از این دست داشت که او را نسبت به هر همقطار دیگرش متمایز می سازد.


من به این باورم که ویرانی در جنگ، قاعده است نه استثنا و با آن که تمام آن روز های دشوار در کابل را از نزدیک دیده و تحمل کرده ام و تصویر آن را در رباعی قهار عاصی ارائه می دهم:


خون از بر و دوش آسمان گل بدهد


آتش ز زمین قیامتی کل بدهد


دوزخ چقدر بلند باید سوزد؟!


تا شمة کوچکی ز کابل بدهد


هنگامی که به ویرانی ها در شهر بر می خورم، بسیار تعجب نمی کنم. کابل ناگزیر بود در بدل نیفتیدن به دست پاکستان، چنان بهایی را بپردازد.


پاسخ به پرسش پرتاب راکت های کور به شهر کابل را فقط در یک پرسش دیگر خلاصه می کنم: چرا آن گاه که نیرو های طالبان بر کابل تسلط داشتند، حتا یک فیر راکت از جانب نیرو های مسعود به کابل اصابت نکرد؟ مگر کابل طی پنج سال حاکمیت طالبان به مراتب در تیررس آن نیرو ها قرار نگرفت؟


پاسخ به همین پرسش است که نشان می دهد، با وجود تحمل بار جنگ، عاطفه بر شخصیت مسعود بیشتر تأثیر گذار بود و این را می توان در نحوة برخوردش با اسرای جنگی بیشتر مورد ارزیابی قرار داد.





اشتباهات مجاهدین در کابل:


با این همه، نه من و نه هم کسی دیگر حق دارد که دوران حکومت مجاهدین در کابل را دورة حکمرانی ملایک بداند. من با آن که کوشیده ام ادعا های میان تهی مخالفان علیه مسعود را با دلایل و اسناد رد کنم؛ اما به هیچ وجه ادعا نمی کنم که حکومت مجاهدین عاری از اشتباه و خطا بود؛ به همین گونه باید اشتباهات مجاهدین به عنوان اشتباهات مسعود تلقی نگردد، زیرا مسعود فقط بخشی از نظام را تشکیل می داد نه همة آن و از جانبی در آن سوی خط نیز مجاهدین مخالف با مسعود قرار داشتند که اشتباهات شان به خود آنان ارتباط می گیرد.


جنگ جلال آباد (بخش سوم)


حامد علمى


hamedelmi@aol.com


عوامل ناکامی



مجاهدین ولایت ننگرهار با تمام حمایت که از طرف مقامات نظامی حکومت پاکستان برخوردار بودند، نتواستند شهر جلال آباد را تسخیر کنند. آنها با این عمل شان نه تنها اوضاع نظامی در اطراف شهر را با بن بست مواجه ساختند بلکه تاثیر عمیق در روند نظامی جهاد افغانستان وارد نمودند.




اگرچه عملیات اطراف جلال آباد را نمی توان شکست مجاهدین نامید اما آنرا میتوان ناکامی مجاهدین در تسخیر جلال آباد، عنوان کرد. علت ناکامی مجاهدین در تسخیر جلال آباد چه بود؟ آیا یک عامل را میتوان برشمرد؟ نه. دهها عامل باعث این ناکامی گردید که عمدتا قرار ذیل خلاصه می شود:







الف : عدم هماهنگی : برنامه جنگ جلال آباد بدون مشوره و در میان گذاشتن سایر جبهات آغاز گردید. فرماندهان برجسته جهاد افغان از برنامه عملیات هیچ گونه اطلاعی نداشتند و تا آخرین روزها همکاری و هماهنگی در جنگ دیده نشد. اگرچه عده از فرماندهان به ابتکار شخصی و بدون دریافت هرگونه قومانده یا اوامر از مرکز فرماندهی جهاد، دست به عملیات خورد و بزرگی زدند اما آن گونه عملیات بدون سنجش نمی توانست توازن نظامی را به نفع مجاهدین تغییر زیاد دهد.



احمد شاه مسعود در مصاحبه اظهار داشت که آغاز حمله بر شهر جلال آباد را تنها از طریق رادیو ها شنید. "زمانیکه در جلال آباد حمله صورت گرفت ما هیچ گونه اطلاع نداشتیم و این جنگ را از طریق رادیو های خارجی شنیدیم در آن زمان من در صفحات شمال بودم وقتی شنیدم که جنگ آغاز شده است برنامه های شمال را گذاشته بطرف پنجشیر حرکت کردم تا ببینم که چه می شود. زمانیکه به پنجشیر رسیدم جنگ تقریبا تمام شده بود."(19)



نه تنها احمد شاه مسعود در شمال افغانستان از برنامه حمله اطلاع نداشت حتی هماهنگی در میان حمله کننده گان بر شهر هم دیده نمی شد. طوریکه صحبت شد حملات بر شهر در اوایل ماه مارچ پس از سقوط ثمرخیل آغاز گردید اما در جبهات شمال، جنوب و شمال شرقی ننگرهار هیچ گونه تحرکی دیده نشد. اگر اقدامات صورت گرفت بسیار سطحی، دیر و ناقص بود. حتی در عملیات دوم نیز جبهات سایر سمت ها همکاری لازم نکردند.



از برنامه حمله بر شهر جلال آباد نه تنها مجاهدین و جبهات قدرتمند جهاد افغانستان بی اطلاع بودند بلکه رهبری جهاد و حکومت جدید التشکیل موقت مجاهدین تا آخر در جریان حوادث قرار نگرفتند.



چرا این هماهنگی صورت نگرفت؟ جوابات متعدد به این پرسش موجود است. یکی هم عدم سنجش مجاهدین اطراف جلال آباد و حامیان نظامی شان بود. آنها به این پندار بودند که به تنهایی قادر به تسخیر جلال آباد هستند و ضرورت دیده نمی شود تا مجاهدین سایر ولایات خصوصا احزاب رقیب را در این برنامه شریک سازند و افتخار رایگان و قدرت شایگان را که نصیب شان می شود، تقسیم نمایند.



"جنگ جلال آباد نحوه ضعف مجاهدین را در جنگ منظم نشان داد. مطابق پلان استخبارات نظامی برای هماهنگی حمله از سه جهت هیچ گاهی مورد تطبیق قرار نگرفت و جنگ توسط دو شورای جداگانه قوماندانها که از همدیگر مجزا عمل می کردند، رهبری گردید. حتی محاصره شهر که آسانترین بخش جنگ بود به اثر عدم موجودیت هماهنگی و رقابتهای حزبی، به خصوص حزب یونس خالص و محاذ ملی اسلامی افغانستان که در منطقه قوی بودند ناموثر از آب در آمد. هر حزب در کنترول از سرک که از کابل به جلال آباد آمده بود نوبت گرفت و هنگام تبدیل گارد، ملزومات تهیه شده از طریق کوهها به طرف شهر سرازیر میگردید."(20)



حامیان جنگ جلال آباد به این گمان بودند که جنگ آغاز می شود و قبل از اینکه سایر جبهات به خود بیایند شهر سقوط می نماید و اداره آن شهر بدست دوستان و متحدین استراتیزیکی آنها می افتد.



احمد شاه مسعود به این باور بود که جنگ جلال آباد بنام انجنیر حکمتیار رقم زده شد "بنظر من پاکستانی ها به بسیار دقت زمان حمله به جلال آباد را در نظر گرفته بودند زیرا در آن زمان اکثر نقاط افغانستان برف بود و آنها میخواستند زمانی جلال اباد را تصرف کنند که ما نتوانیم به دروازه های شهر برسیم. جنگ جلال آباد جنگ میان مجاهدین و حکومت کابل نبود بلکه جنگ میان پاکستان- حکمتیار و حکومت کابل بود جنگ جلال آباد بنام حکمتیار نوشته شده بود به همین دلیل زمانیکه جنگ در جلال آباد آغاز گردید پاکستانی ها فکر کردند که آن شهر سقوط میکند و به یکبارگی تمام مواد اکمالاتی را بالای ما قطع کردند و فکر کردند که به ما ضرورت ندارند."(21)



حتی قطع ارسال اسلحه هنگامی که جنگ در جبهات اطراف شهر جلال آباد به شدت ادامه داشت، دیده شد. گاهی این اخلال در ارسال اسلحه توسط مقامات نظامی حکومت پاکستان صورت گرفت و گاهی هم موجودیت گروههای مختلف از مرز تا جبهات اطراف شهر مسبب این عمل می شدند. یکی از فرماندهان مجاهدین واضحا گروه حزب اسلامی را مسئول توقف کاروان اسلحه اش می داند "عملیات ما بالای پوسته های حفاظتی شاهراه آغاز گردید و ما قادر شدیم تا سی و دو پوسته حفاظتی را تصرف کنیم و بعد از مسدود شدن راه، مهمات ما تمام شد و زمانیکه از پشاور برای ما مهمات ارسال گردید کاروان نظامی ما توسط حزب اسلامی افغانستان در منطقه جاجی ولایت پکتیا توقف داده شد و در آن هنگام شخص انجنیر گلبدین حکمتیار نیز در جاجی بود و شخصا مسئول این عمل شناخته می شد."(22)



بنابران در جریان قرار نگرفتن سایر جبهات و فرماندهان، غرور بی جا و بالاخره رقابت های نا درست فرماندهان و گروههای جهادی در اطراف شهر سبب شد که هیچ نوع همکاری حتی اعلان همدردی با مجاهدین جبهات ننگرهار صورت نگیرد.



علاوه بر دلایل بالا، بعد از حمله اول و سقوط اسرار آمیز ثمرخیل، استراتیژی های متفاوت میان فرماندهان مجاهدین و احزاب جهادی در رابطه با این جنگ ظهور کرد. رهبران هر دو حزب اسلامی معتقد بودند که در اثر فشار نظامی باید حکومت کابل را سقوط داد و سایر گروههای که در اطراف شهر جلال آباد نیرو داشتند حمله بر جلال آباد را فشار نظامی بخاطر بدست آوردن امتیاز سیاسی، می خواندند. جنرال رحیم وردک فرمانده نظامی تنظیم محاذ ملی اسلامی در باره استراتیژی شان می گفت "استراتیژی ما فشار آوردن بالای رژیم کابل است تا آنها را به میز مذاکره بکشانیم و در مذاکرات دست قوی تر داشته باشیم و این استراتیژی معقول است که بعد از خروج نیروهای شوروی طرح شد و ما باید این استراتیژی را بیان می کردیم و حتی قبل از حمله اول جلال آباد باید واضحا می گفتیم."(23)







ب : عدم آگاهی از نیروهای دشمن : طوریکه ذکر گردید طراحان حمله بر شهر جلال آباد شناخت کافی از نیروهای حکومت کابل نداشتند. قبل از خروج نیروهای شوروی از افغانستان چنان پنداشته می شد که شوروی ها به یکبارگی افغانستان را ترک می کنند و هیچ گونه حمایتی از حکومت کابل حتی با ارسال اسلحه و بمباران هوایی نمی کنند. بنابران تصور عمومی چنان بود که به مجرد خروج آخرین سربازان شوروی از افغانستان بساط حکومت کابل بر چیده می شود.



یکی از افسران اردوی پاکستان که به احمد شاه مسعود گفته بود که بخاطر تصرف کابل باید از بلند گو ها کار گرفته شود " در جلسه ششم شورای نظار اولین بار با یک هیات پاکستانی دیدیم که به داخل افغانستان آمده بودند. مساله عمده که آنها تاکید میکردند عبارت از بسته شدن راه سالنگ بود و می گفتند که جنگ شاید از جلال آباد و پکتیا بطرف کابل آید و ضرور نیست تا شما در جنگ کابل مداخله کنید فقط وظیفه شما مسدود ساختن شاهراه سالنگ است و برای اینکه در کابل مشکلات ایجاد نشود و بی نظمی نیاید در جنگ کابل سهم نگیرید. پاکستانی ها می گفتند که حکومت کابل روحیه ندارد و جنگ حتمی نیست باید در اطراف کابل بلندگو ها نصب شود و به عساکر گفته شود که تسلیم شوند و بدین صورت کابل سقوط میکند. ما گفتیم که کابل به این ترتیب سقوط نمی کند. کابل را با لودسپیکر گرفتن کار آسان نیست و چون ما در داخل افغانستان هستیم می دانیم که گرفتن یک پوسته کار آسانی نیست. آنها پافشاری می کردند که شما فقط سالنگ را مسدود کنید. من به پاکستانی ها گفتم که شما هر قدر می خواهید می توانید از سمت جنوب قوای متحدین تانرا بطرف کابل سوق دهید ولی من حد اقل با ده هزار نفر از سمت شمال بطرف کابل باید بروم. به آنها گفتم اگر قبول می کنید خوب در غیر آن استراتیژی شما و ما جداست."(24)



چنین ادعا ها و نظرات خام و نگرش سطحی در باره قوت های حکومت کابل موجود بود. در یکی از جلسات فرماندهان مجاهدین در پشاور سخن از مدت مقاومت حکومت کابل مطرح گردید. فرماندهان دور از حقیقت صحبت می کردند. یکی از قوماندانان حاضر در جلسه می گوید "چند هفته قبل از آغاز جنگ جلال آباد جلسه به اشتراک قوماندانان جهادی ننگرهار در یکی از دفاتر اداره استخبارات نظامی پاکستان در شهر پشاور دایر گردید. در آن جلسه قوماندانان مشهور ننگرهار مانند انجنیر غفار، حضرت علی، انجنیر محمود، حاجی سازنور، حاجی شمالی خان، محمد زمان، سید محمد پهلوان و چند تن دیگر اشتراک داشتند. علاوه بر قوماندانان ننگرهار من نیز دعوت شده بودم زیرا ساحه عملیاتی من شاهراه کابل- جلال آباد بود در آن جلسه یکی از افسران نظامی پاکستان بنام جنجوعه نیز منحیث مشاهد حضور داشت. بحث روی موضوع فتح جلال آباد آغاز شد و قوماندانان ننگرهار به این نظر بودند که شهر جلال آباد در ظرف کمتر از یک هفته سقوط می کند. قوماندانان احساساتی صحبت می کردند حتی عده به این باور بودند که شاید در ظرف کمتر از دویا سه روز جلال آباد تسلیم شود. قوماندانان ننگرهار معلومات دقیق از اوضاع نداشتند و از تعداد نیروهای حکومت کابل نیز بی اطلاع بودند. بعد از جر و بحث زیاد تصمیم گرفته شد تا راه کابل- جلال آباد برای مدت پنج روز مسدود شود. من تعهد کردم که شاهراه را در ناحیه تنگی ابریشم مسدود می سازم. بعدا آنها گفتند تا شاهراه برای مدت پانزده روز مسدود شود. من بازهم قبول کردم و گفتم که این کار مشکل نیست و ما قادر بودیم تا در زمان حضور نیروهای شوروی شاهراه را در ناحیه تنگی ابریشم مسدود بسازیم. به قوماندانان جهادی ننگرهار گفتم که می دانم برنامه شما خام است و احساساتی صحبت می کنید ولی من به خاطر برنامه شما شاهراه را مسدود می سازم و اگر عملیات شما زودتر نتیجه بدهد کار من آسانتر می شود."(25)



نه تنها فرماندهان محلی بلکه عده از رهبران مجاهدین و حکومت موقت نیز به این باور بودند که جلال آباد در ظرف چند روز سقوط میکند. انجنیر گلبدین حکمتیار امیر حزب اسلامی و وزیر خارجه حکومت موقت اعلان نمود که در چند روز آینده مجاهدین پیروزمندانه وارد شهر جلال آباد خواهند شد. نامبرده چنین ادعا ها را قبلا نیز در باره وضعیت حکومت کابل و موازنه قوت ها می نمود. وی در یکی از سخنرانی هایش گفته بود که "به مجرد خروج نیروهای شوروی از افغانستان وعده می دهم که حتی یک فیر تفنگچه را نیز نخواهید شنید و اداره کابل سقوط می کند."(26)



هنوز چند هفته از حمله بر شهر جلال آباد سپری نشده بود که مجاهدین و حامیان آن جنگ در رابطه با کم بها شمردن نیروهای حکومت کابل مورد انتقاد قرار گرفتند. لوی درستیز حکومت مجاهدین در کنفرانس مطبوعاتی اشتراک نموده این نقیصه را بر شمرد "حمله جلال آباد یک عمل نا درست و ناسنجیده شده بود زیرا مدافعین و ملیشه ها در جلال آباد سه برابر قوت های مجاهدین است و این از نگاه نظامی یک اشتباه بود. جنگ جلال آباد طرح حکومت موقت و وزارت دفاع مجاهدین نبود زیرا هنگامی جنگ غازآغآغاز گردید که هنوز وزارت دفاع بدرستی آغاز بکار نکرده بود بنابران انصافا نباید وزارت دفاع را مورد ملامتی قرار داد."(27)



فرماندهان محلی، آنانیکه اشتباها نیروی نظامی دشمن شان را کم بها شمرده بودند، نیز به این مساله معترف شدند و کماکان دیر یا زود به آن اقرار کردند. یکی از افسران ارشد مجاهدین که قوماندانی برخی از جبهات مجاهدین را به عهده داشت می گفت که آنها در عملیات ساحات زیادی را تصرف کرده اند اما نیروهای حکومت و اسلحه آنان را کم اهمیت پنداشته بودند "بنظر من این اشتباه خواهد بود اگر انتظار داشته باشیم که مجاهدین برق آسا شهرها و مراکز حکومتی را تصرف کنند. ما مناطق وسیع را از بریکوت کنر تا بهسود ننگرهار تصرف کرده ایم و ساحات وسیع تورخم الی ثمرخیل بدست مجاهدین ماست همچنان نواحی خوش گنبد نیز در کنترول ما می باشد اما اینکه ما نتوانستیم تا حال شهر را تصرف کنیم عوامل مختلف دارد. اول اینکه ما نتوانستیم تا در سایر نقاط افغانستان بالای مواضع رژیم عملیات را انجام دهیم بنابران رژیم تمام نیروهایش را بالای جلال آباد متمرکز ساخت. دوم اینکه توازن قوت ها و نفرات دو طرف یعنی مجاهدین و رژیم کاملا از هم فرق دارد. سوم راه اکمالاتی رژیم بکلی مسدود نشده بود. علاوه بر اینها عدم هماهنگی میان جبهات اطراف جلال آباد، کم بها جلوه دادن اسلحه پیشرفته رژیم، عدم آمادگی ما برای یک جنگ منظم، نبودن قومانده واحد و از همه مهمتر گروگان گرفتن اهالی شهر جلال آباد توسط رژیم کابل و به اصطلاح سپر ساختن انسانهای بیگناه توسط حکومت کابل از پیشروی ما کاسته است.(28)



این حقیقت دارد که مجاهدین نیروهای حکومت کامل را پائینتر از حد آن تصورکرده بودند اما این بدان معنی نبود که مجاهدین توانایی مقابله با نیروهای کابل را نداشتند. اگر آنها طی یک برنامه منظم و سنجیده شده دور از تعصب و خودکامگی، قومانده واحد، وقت و زمان مناسب و در جریان قرار دادن جبهات بزرگ و قوماندان موثر دست به حمله بر جلال آباد می زدند بدون شک آن شهر با همه تجهیزات آن در همان وقت سقوط میکرد. حتی اگر از جبهات نزدیک ننگرهار و ولایات همجوار خصوصا پکتیا، پکتیکا، کنر و لغمان کمک می خواستند کار به بن بست نمی انجامید و اگر پیشروی نیروهای جهادی بعد از تسخیر جلال آباد بطرف کابل ادامه می یافت گلیم حکومت داکتر نجیب در همان اوایل برچیده می شد.



احمد شاه مسعود در مصاحبه گفته بود "اگرچه من در آن زمان هیچ گونه آمادگی برای ارسال قوا بطرف کابل نداشتم و از طرف دیگر مهمات من خلاص شده بود با آنهم می توانستم تا ده هزار مجاهد را بطرف کابل روان کنم. ما قادر بودیم تا پنج هزار نفر از پنجشیر و سه هزار نفر از شمال و باقی را از ولایات پروان و کاپیسا بطرف کابل سوق دهیم.(29)







ج : اشتباهات تاکتیکی : یکی از افسران اردوی پاکستان در کتابش می نویسد "غلطی ها تاکتیکی این جنگ به اندازه بود که میتوان یک کتاب کاملی را از آن تدوین نمود. این جای تعجب نبود چون قوای نه چندان موثر مجاهدین در طی روز روشن بر مواضع دفاعی حمله ور می شد. حملات ایشان کمتر هماهنگی داشت و در تحت بمباری و آتش توپخانه مسلسل قرار داشتند. این جنگ از نقطه نظر لوژستیک بسیار بد ترتیب شده بود. مهمات جنگی به اثر توقف ارسال آن از ایالات متحده و در نتیجه از میان بردن همه ذخایر استراتژیک اوجری (اوجری کمپ نام دیپوی مهمات جنگی در نزدیکی شهر راولپندی بود که در سال 1986 منفجر گردید.) به قلت مواجه شده غرض چنین یک حمله بزرگ بیش از یک هفته دوام کرده نمی توانست. رهبری مجاهدین با وصف درک این همه نقایض بازهم بر پلان خویش اصرار می ورزیدند.(30)



البته اشتباهات تاکتیکی را نمیتوان به موجودیت اسلحه و هماهنگی جبهات خلاصه کرد بلکه اشتباهات حمله بر جلال آباد ابعاد وسیع تر داشت. که مهمترین آن عبارت از سقوط ثمرخیل بود و طوریکه گفته آمد تا حال واضح نگردید که آیا ثمرخیل به اساس یک برنامه دقیق و تاکتیکی حکوت کابل یا فشار نظامی مجاهدین و یا پشت نمودن چند افسر و سرباز به حکومت در اختیار مجاهدین قرار گرفت؟ دهها سرباز و افسر اسیر و تسلیم شده بودند اما هیچ یک از آنها دلیل واضح سقوط ثمرخیل را نمی توانستند بیان کنند و چنان پنداشته میشد که از دست دادن ثمرخیل در یک حلقه مخصوص مطرح شد و عملی گردید.



اگرچه عوامل سقوط ثمرخیل واضح نشد اما یک نقل قول که از یاسر عرفات در زمینه موجود است شاید بعضی از سوالات را پاسخ دهد.



تقریبا یک ماه پیش از حمله بر جلال آباد و در جریان شورای راولپندی، بتاریخ 21 فبروری نماینده یاسرعرفات رهبر فلسطینیان عرض زمینه سازی سفر وی به منطقه و میانجی گری اش در قضیه افغانستان از افغانستان وارد اسلام آباد شد و با رهبران ملاقات و مفاهمه نمود. موصوف حین دیدار و صحبت با استاد ربانی رازی را افشا ساخته و گفته بود "نجیب الله به وی گفته است که حکومت و حزب او 300 هزار نفر در اختیار دارد و چاره ندارد جز اینکه با مجاهدین بجنگد. اما پیش از هر اقدامی نظامی میخواهد تا نقطه ضعیفی را بیابد که شکست مجاهدین در آن جبهه حتمی باشد و بدین ترتیب روحیه افرادش را که سخت به ضعف گرائیده است، بالا ببرد و قدرت و موجودیت خود را در صحنه بین المللی و در افکار عامه جهان تبارز دهد و این امر به حزب و حکومت او حیثیت و اعتبار می بخشد."(31)



ایا این نقاط ضعیف نمی توانست تورخم و ثمرخیل باشد؟ حکومت کابل در آستانه حمله مجاهدین بر جلال آباد، در تورخم با از دست دادن چند تن که گویا سربازان حکومتی اند تبلیغات وسیع را براه انداخت و هزاران افسر و سرباز که هوای تسلیم شدن را داشتند این خیال را از سر دور کرده و با دل و جان به نفع کابل جنگیدند و با از دست دادن چند صد سرباز و افسر در ثمرخیل بقای شان را برای چند سال دیگر تمدید کردند.



اگر این پندار ما واقعیت باشد یا نه در هر دو صورت این یکی از تاکتیک های موثر میتواند به شمار آید. و زمانیکه ثمر خیل سقوط کرد هیچ نیروی قادر به توقف پیشروی مجاهدین بطرف جلال آباد و هوای تسخیر آن شهر نبود.



به عبارت دیگر اگر قبول کنیم که واقعه تورخم و سقوط ثمرخیل برنامه های تاکتیکی حکومت کابل بود، آنها در تورخم با از دست دادن چند تن که شاید سربازان بوده باشند جلو فرار صدها سرباز و افسر را گرفتند و با از دست دادن ثمرخیل مجاهدین را هیجانی، احساساتی و پراگنده ساخته هرج و مرج در عقب جبهه و رخنه در صفوف مجاهدین ایجاد کردند و مجاهدین هیجانی بدون انتطار سایر جبهات به شهر یورش برده و دسته دسته از بین رفتند.



جنرال رحیم وردک فرمانده عمومی محاذ ملی اسلامی افغانستان به این باور است که بمبارد شدید و مداوم و استعمال بمب های قوی از طرف حکومت تلفات مجاهدین را بالا برده است. او می گوید که قبل از حمله بر جلال آباد استراتیژی ما محاصره شهر بود و فلج ساختن قوای هوایی دشمن و مسدود نمودن راه اکمالاتی آنها بود اما زمانیکه ثمرخیل بدست ما افتاد مجاهدین از احساسات کار گرفتند و بر شهر یورش بردند که این کاملا اشتباه بود.(32)



در جریان جنگ نیز حکومت به تاکتیک های مختلف رو آورد و بدون شک میتوان طراحان این تاکتیک ها را آفرین گفت. یکی از تاکتیک های دیگری که برای بلند بردن مورال افسران، سربازان و اهالی جلال آباد موثر واقع شد همانا تبلیغات حکومت مبنی بر توافق با بعضی فرماندهان بخاطر باز نگهداشتن راه های اکمالاتی سالنگ و تنگی ابریشم بود. در حالیکه شواهد و اسناد متعدد وجود دارد که هر دو راه در جریان جنگ جلال آباد مسدود بود. در سالنگ سرمای شدید و برف باری جریان داشت و آن راه به جز از زمان خروج نیروهای شوروی که توام با بمبارن بی سابقه نیروهای شوروی باز گردید، اغلبا بروی کاروان های مواد نظامی بسته می بود و راه سروبی–جلال آباد به مجرد خروج سربازان شوروی بروی کاروان های حکومت بسته شد.



احمد شاه مسعود اسناد و دلایل متعبر را مبنی بر بسته بودن راه سالنگ در دست داشت "زمانیکه از حمله بر جلال آباد شنیدم بطرف پنجشیر حرکت کردم و به پنجشیر وقتی رسیدم که جنگ جلال آباد تمام شده بود و حکومت تمام فشارش را بالای سالنگ وارد کرد تا راه را باز کند. در آن زمان سالنگ بدست ما بود و تنها در اثر تقاضای مردم کابل فقط به مواد ارتزاقی و خوراکی اجازه داده می شد که عبور کنند. آنها اطلاع دادند که باید بصورت فوری سالنگ مسدود شود. من به ایشان گفتم که سالنگ تنها بروی کاروان های مواد ارتزاقی باز است و چون جنگ در اطراف جلال آباد موفق نگردیده است بنابران نمی توانم تمام مردم کابل را از گرسنگی هلاک بسازم. درk clh سالنگ مقاومت شدید صورت گرفت و اضافه از شصت مجاهدی شهید گردید. من دیدم که بند ساختن سالنگ بی مفهوم است زیرا در جلال آباد جنگ خاتمه یافته بود و در باقی حصص نیز جنگ نبود و مهمات من نیز در حال خلاص شدن و در ذخیره ها هیچ چیز باقی نمانده بود و پاکستان نیز بالای ما ارسال مهمات و مواد تسلیحاتی و خوراکی را قطع نموده بود. من به پنجشیر رسیدم که قوماندانان سالنگ آمدند .من برایشان گفتم که از سالنگ عقب نشینی کنید و ببینید که چه می شود. پاکستانی ها دلیل شکست شانرا در جلال آباد باز بودن راه سالنگ می دانستند در حالیکه در نزد ما گزارشات تاریخ وار موجود است که در طول جنگ جلال آباد راه سالنگ مسدود بود و بعد از آنکه حکومت تبلیغات کرد که گویا سالنگ باز شده است من به پاکستانی ها گفتم اگر سالنگ باز می بود پس چرا حکومت کابل یک ماه بعد از جنگ جلال آباد تبلیغات وسیع را براه انداخت که گویا موفق به تسخیر سالنگ شده است و خبرنگاران را از کابل به سالنگ برد؟(33)



در راه سروبی و سالنگ نیز حکومت از تاکتیک فوق العاده موثر استفاده کرد. قوماندان محمد انور جگدلک آمر مجاهدین سروبی این تاکتیک حکومت را بیان کرده می گفت که آنها دست به مانور جدید زدند طوریکه شبانه موتر ها و تانک های شان را به منطقه درونته می فرستادند و روزانه آنها را داخل شهر جلال آباد می کردند و چنان وانمود می ساختند که شاهراه باز است و کاروان های نظامی از کابل می رسد.(34)



این تاکتیک حکومت اولا روحیه مدافعین و اهالی را بالا برد و از طرف دیگر در صفوف شکنند مجاهدین درز عمیق ایجاد کرد و سالها سوظن و بی اعتمادی بین مجاهدین دیده می شد.







د : انتخاب نادرست : حامیان نظامی جهاد افغانستان می خواستند تا به مجرد خروج آخرین سرباز شوروی از افغانستان یکی از مراکز عمده حکومتی را تصرف کنند و با این ترتیب نشان دهند که حکومت کابل در حالت سقوط قرار دارد و این نیروهای شوروی بود که آنرا روی پا نگهداشته بود. برای این منظور آنها برنامه حمله بر جلال آباد را روی دست گرفتند و در تسخیر آن ناکام شدند. انتخاب جلال آباد منحیث اولین یا بزرگترین نقطه از چندین نگاه توام با اشتباه بود.



اول اینکه مجاهدین این ولایت بنابر عوامل مختلف که قبلا ذکرگردید در آخرین سالهای حضور نیروهای شوروی از جنگ و مبارزه منظم و منسجم دست کشیده بودند. مجاهدین جبهات عظیم این ولایت به شکل شوقی و آماتور به جهاد می پرداختند و قابلیت رزمی آنها به مراتب پائین آمده بود و از طرف دیگر تقریبا اکثر ولسوالی های این ولایت از سکنه خالی و متروک شده بود.



حامیان نظامی جهاد افغانستان با در نظر داشت این که در سایر ولایات مشکلات فراوان در پیش رو بود و متحدین وفادار مانند ننگرهار نداشتند به آن ولایت روی آوردند.



جبهات پکتیا و پکتیکا در مقابله با خوست و لوگر قرار داشتند. در خوست حکومت از حمایت ملیشه های قدرتمند بر خوردار بود و در لوگر قوای عظیم از نیروهای حکومتی جابجا شده بودند و در هر بیشه و بیابان آن یک قرارگاه حکومتی بود و در میان فرماندهان بزرگ این ولایت حامیان جهاد افغانستان کمتر نفوذ داشتند.



در شمال احمد شاه مسعود حکمروایی میکرد که برنامه های او کاملا با استراتیژی پاکستان و حامیان نظامی جهاد در تضاد بود. او در دهها مساله با مقامات پاکستانی در مخالفت بود حتی او به استراتیژی حمله از پایگاههای دور دست و پیشروی بسوی مراکز عمده اعتقاد داشت نه حمله بر شهر های بزرگ. او به سخنان بزرگان جنگ های گوریلایی معتقد بود که گفته بودند " یکی از مهمترین مسایل در جنگ، حمله به استراتیژی دشمن است. بعد از آن برهم زدن اتحاد در میان صفوف آنها می باشد و بالاخره بهترین عمل حمله بر لشکراست. بدترین پالیسی حمله بر شهر هاست، به شهرها وقتی حمله ور شوید که چاره یا بدیل دیگر موجود نباشد. هرگاه جنرال قادر به صبر و حوصله نباشد و به عساکرش دستور دهد تا مانند مورچگان در اطراف دیوار های شهر تجمع نمایند یک بر سوم لشکر بدون تسخیر شهر از بین خواهند رفت. اینست سرنوشت چنین حملات.(35)



در غرب نیروهای هرات و قندهار از مرکز بسیار دور بودند که هر نوع پیشروی و موفقیت آنها کابل را با خطر جدی مواحه نمی ساخت. در غزنی فرماندهان سرکش حکروای میکرند. آنها هیچ گاه نمیخواستند زیر بار پاکستان و حامیان نظامی جهاد افغانستان قرار گیرند. بنابران با در نظر داشت این مسایل جلال آباد انتخاب شد.







هـ : تبلیغات و ضد تبلیغ : تبلیغات حکومت کابل و اقمار شوروی و کند شدن ماشین تبلیغاتی مجاهدین در جنگ جلال آباد تاثیر به سزای داشت. جنگ جلال آباد زمانی بوقوع پیوست که حکومت موقت مجاهدین به ریاست پروفیسر صبغت الله مجددی تازه تشکیل شد و نظر به توافق رهبران جهادی، تنظیم ها و تشکیلات آنها باید منحل می شد.



ماشین تبلیغاتی مجاهدین را قبل از تشکیل حکومت، دفاتر سیاسی و خبری هر تنظیم بطور جداگانه می چرخاندند که این ارگان ها با وجود دهها مشکل تخنیکی و حرفوی به خوبی عمل میکردند. دفاتر سیاسی جمعیت اسلامی افغانستان، حزب اسلامی انجنیر گلبدین حکمتیار، حزب اسلامی مولوی خالص، اتحاد اسلامی، محاذ ملی اسلامی، حرکت انقلاب اسلامی، حرکت اسلامی افغانستان، جماعت الدعوت و جبهه ملی نجات افغانستان با استفاده از وسایل ارتباط جمعی جهانی در راه تبلیغ و ضد تبلیغ موثریت فوق العاده داشتند. با تشکیل حکومت موقت این ارگان ها در صدد ایجاد دفاتر مشابه در چوکات آن حکومت شدند و تا ایجاد ریاست خبر رسانی افغانستان اسلامی یا میدیا که آژانس خبر رسانی حکومت موقت بود، وقفه طولانی در تبلیغات مجاهدین دیده شد.



گروههای مختلف مجاهدین نتوانستند اسرار واقعه تورخم را فاش سازند و در مقابل تبلیغات وسیع حکومت کابل اقدامات موثر نماید. حکومت کابل در جریان جنگ جلال آباد دست به شایعات واخبار جعلی فراوان میزد. هر روز گزارش از کشته شدن صدها مجاهد در اطراف آن شهر نشر میکرد و حتی فرماندهان بزرگ و صاحب نام را نیز در جمع کشته شدگان قلمداد می نمود. حکومت بر باز بودن راههای کابل– حیرتان، کابل - جلال آباد تاکید می ورزید و از وجود هزاران ملیشه پاکستانی و عرب در اطراف شهر جلال آباد، زد و خورد میان جبهات مجاهدین، دستگیری فرماندهان ارشد و...سخن می زد اما هیچ یک از این اتهامات رد نمی گردید اگر هم می شد توسط چند خبرنگار که با جهاد همبستگی داشتند و با خبرگزاری های های بین المللی کار می کردند صورت می گرفت.



حکومت وسیعا تبلیغ میکرد که هزاران جنگجوی پاکستانی و عرب در اطراف شهر جلال آباد عملیات نظامی را رهبری می کنند اما هیچ گونه شواهدی برای ثبوت این ادعا وجود نداشت. یکی از خبرنگاران غربی می نویسد "من و دهها ژورنالست غربی تقریبا همه روزه به اطراف شهر جلال آباد می رفتیم و به منابع مختلف خبر رسانی گزارشات تهیه می کردیم نه تنها من بلکه هیچ یک از هم مسلکانم جنگجویان پاکستانی را در اطراف شهر جلال آباد ندیدیم البته ارسال مواد نظامی توسط پاکستان و دادن مشوره در عقب جبهه را نمیتوان نا دیده گرفت و این یک مساله تازه در جنگ افغانستان نبود بلکه این رابطه سالها است که ادامه دارد."(36)



حکومت کابل از دفاع جلال آباد سخت شادمان بود و خود را مدافع کشور و مردم افغانستان می شمرد. یکی از تحلیل گران غربی در تحلیل مختصر از عملیات مجاهدین و تبلیغات کابل می گوید "اگر واضح گفته شود گوریلاها در اطراف شهر جلال آباد نه تنها دشمن خود را نشاخته بودند بلکه خود را نیز نمی شناختند در حالیکه این کار از اساسات موفقیت به حساب می رود.



به همان اندازه که جنگ جلال آباد مجاهدین را متضرر ساخت به همان اندازه رژیم از آن استفاده برد. هیچ پیروزی موفقیت آمیز تر از دفاع نیست. دفاع موفقیت آمیز از شهر جلال آباد به اعتبار حکومت بیافزود و فشاری را که بالای حکومت از طریق فرار و نا آرامی وارد می شد کمتر ساخت. این جنگ نه تنها وفاداری هوا داران رژیم را نسبت به آن افزایش بخشید بلکه رفتار ناشایست مجاهدین از طریق رسانه های گروهی رژیم با آب و تاب منعکس شد. این عمل مجاهدین نه تنها از لحاظ اخلاقی نادرست جلوه داده شد بلکه نتایج منفی را نیز در قبال داشت. جنگ گوریلایی منازعات سیاسی بوده و عدم پیروزی افراد غیر منظم در یک جنگ تمام عیار با یک قوای دارای قدرت آتش عالی نباید هیچکس را متعجب بسازد و اشتباه خواهد بود هرگاه نتیجه گیری شود که جنگ برای گوریلاها بدون موفقیت گردیده است یا حکومت کابل از حمایت دهات افغانستان که یک کشور کاملا دهاتی است بهرمنده شده است.(37)



طوریکه گفته آمد اشتباهات تاکتیکی، زمان نامناسب، عدم هماهنگی، تبلیغات وسیع حکومت و عوامل دیگر باعث شد تا مجاهدین نتوانند جلال اباد را تسخیر کنند و به حیات حکومت کابل در همان اوایل نقطه پایان بگذارند.

Mittwoch, 4. April 2007

مسعود از دیدگاه مخالفان


مسعود از دیدگاه مخالفان

داکتر حمید هامی






hameedhaami@yahoo.com


بخش نهم


مسعود سالهای 1368 تا 1371 و مخالفان:

حوادثی را که مخالفان مسعود طی این دوره یادداشت نموده و با اضافات نادرست در حاشیة وقایع، کوشیده اند تا شخصیت، برنامه ها و اهداف او را مورد انتقاد قرار دهند قرار ذیل است:



- طرح رژیم برای سپردن وزارت دفاع در جوزای 1367


- جنگ جلال آباد در حوت 1368


- حادثة تنگی فرخار در 18 سرطان 1368


- سفر مسعود به پاکستان در میزان 1369


بعد از اعلام مشی مصالحة ملی، رژیمکابل تبلیغات وسیع و گسترده را آغاز نموده و چنان نشان میداد که برای رسیدن به صلح و ثبات، حاضر است به هر گونه تفاهم تن در دهد.


در جوزای 1367 تغییراتی در کابینه اعلام گردید و کرسی صدارت عظمی به داکتر حسن شرق به عنوان یک شخصیت غیر حزبی سپرده شد. جنرال محمد رفیع از وزارت دفاع به معاونیت نظامی رئیس جمهور رسید و کرسی وزارت دفاع برای سه ماه خالی گذاشته شد. طی این سه ماه تبلیغاتی صورت گرفت که گویا احمد شاه مسعود برای این کرسی انتخاب شده است.


با آن که احتمال ارائه چنین طرحی به احمد شاه مسعود، بسیار قویست؛ اما منابع رسمی دولت هرگز در این مورد سخنی به میان نیاوردند.


ظاهراً عبدالحمید محتاط معاون رئیس جمهور، بشیر بغلانی وزیر عدلیه و محبوب الله کوشانی سفر هایی را به شمال کشور انجام میدادند؛ اما واضحاً معلوم نبود که آیا آنان واقعاً برای ملاقات با مسعود گماشته شده اند یا خیر؟ آنچه بعد ها توسط جنرال نبی عظیمی در اثر اردو و سیاست در سه دهة اخیر، افشا گردید اینست که مسعود از شرکت در قدرت خودداری ورزیده و گفته بود که برای حل معضله باید رئیس جمهور وقت استعفا داده و قدرت را به شخصیت دیگری بسپارد.


مخالفان احمد شاه مسعود بدون توجه به رد پیشنهاد دولت مبنی بر سپردن کرسی وزارت دفاع به او، گاه انتقاد می کنند که چرا رژیم به چنین کاری حاضر شده بود و آن را بیانگر نوعی ارتباط میان مسعود و رژیم می دانند.


با آن که صرفاً فرار صدیق الله راهی برادر رئیس جمهور و پناه گزینی او نزد احمد شاه مسعود می تواند علامة بسیار واضح از عمق مخالفت میان مسعود و رژیم باشد؛ اما برای رد چنان ادعایی، دلایل و شواهد دیگری هم وجود دارد.


به گفتة جنرال لیاخوفسکی در جلد دوم توفان در افغانستان، مسعود طرحی دیگر را که به امضای مقامات رسیده و مهر سفارت اتحاد شوروی را داشت، نیز رد کرده بود. در آن طرح از ایجاد منطقة خود مختار تاجک ها در چوکات افغانستان، واگزاری کرسی های معین در ریاست جمهوری، پارلمان و کابینه، به رسمیت شناختن جمعیت، ایجاد اردوی منظم تاجک ها در شمال و سپردن شاهراه سالنگ به آنان، توسعة اقتصادی شمال و مسائلی دیگر تذکراتی به میان آمده بود. به گفتة لیاخوفسکی آن طرح، مورد پذیرش احمد شاه مسعود قرار نگرفت.


در کشوری مانند افغانستان، آیا خیانتی بزرگتر از این وجود می داشته باشد که کشور و قدرت به اساس اقوام، زبان و سمت تقسیم شود؟ رد آن طرح از سوی مسعود خود بیانگر این امر است که او به مشکل همة مردم افغانستان می اندیشید نه به مشکل تنها شمال و قومیت تاجک.


از جانب دیگر، سه ماه انتظار رژیم خود بیانگر این امر است که ارتباطات به بسیار کندی و با بسیار بی اعتمادی در جریان بوده، ورنه برای رد و یا پذیرش چنان طرحی، سه ماه فرصت کمی نیست.


به گفتة جنرال لیاخوفسکی در همان اثر، عین همان طرح برای فرمانده جلال الدین حقانی نیز فرستاده شد که باز هم نتوانست مورد پذیرش واقع گردد.


شکست مجاهدین در جنگ جلال آباد، منبع دیگری برای تغذیة مخالفان مسعود است که آن را به باز گذاشتن شاهراه سالنگ ارتباط می دهند. به عبارة دیگر مخالفان مسعود ادعا می کنند که او حاکمیت رژیم بر جلال آباد را نسبت به حاکمیت مجاهدین وابسته به حزب اسلامی ترجیح داده بود.


به اساس اطلاعات از منابع رسمی و موثق، در آن هنگام بخشی از فرقة 18 مزار شریف با تعدادی از سربازان قطعات مختلف به طور خدمتی به مرکز فرا خوانده شدند که در رأس شان جنرال سید اعظم سعید قرار داشت. جنرال سعید در کابل نخست به ریاست وسله پالی و بعد به قوماندانی عمومی گارد خاص رسید که در بالاحصار موقعیت داشت.


عمده ترین دلایل شکست مجاهدین در جلال آباد را می توان چنین دسته بندی کرد:


1- مسعود در صحبتی با فیلم مستند "شهری به نام تالقان" گفته است که عمده ترین نقیصه در جنگ جلال آباد، عدم موجودیت برنامة منظم و بازگذاشتن راه کابل – سروبی و جلال آباد بود. او می افزاید که از نظر زمانی نیز انتخاب روز های سرد زمستان برای چنان حمله بزرگ، عدم دقت در طرح عملیات را نشان میدهد.


2- در هنگامی که جنگ جلال آباد آغاز گردید، مسعود مصروف برنامه ریزی برای اجرای عملیات در برخی از مناطق شمال بود. بناء تغییر یکباره در برنامه، بازگشت او از شمالشرق به پنجشیر و مسدود ساختن راه سالنگ، خود نیازمند زمان و جابجایی نیرو ها بود.


3- حتا مسدود ساختن شاهراه سالنگ نیز نمیتوانست تأثیری بر جنگ جلال آباد وارد کند. زیرا برای رژِیم مقدور بود که تعداد کافی نیرو ها را از طریق هوا به کابل انتقال بدهد. رژیمی که توانست طی 24 ساعت اول جنگ جلال آباد 200 پرواز محاربوی را انجام دهد، آیا برای انتقال چند هزار عسکر با مشکل مواجه میشد؟


4- عبور یکبارة مجاهدین از جنگ های چریکی به جنگ تهاجمی منظم، عامل دیگری در شکست شان در جلال آباد به حساب می آید.


5- به اساس کتاب اردو و سیاست، با مساعد شدن فرصت، احمد شاه مسعود عملیاتی را بالای شاهراه سالنگ انجام داد. این حمله در زمانی صورت گرفت که داکتر نجیب به کشتمند، وزیر تجارت و وزیر ترانسپورت هدایت داده بود تا با ایجاد کمیسیونی، اکمال کابل از ذخایر حیرتان را سرعت ببخشند. شاهراه سالنگ تا زمان رسیدن نیرو های رژیم از شمال تحت فرماندهی جنرال جمعه احک و از جنوب تحت فرمان عبدالرووف بیگی، مسدود ماند. ولی دیده شد که مسدود شدن شاهراه فقط به وارد آمدن فشار اقتصادی بر مردم کابل انجامید و هیچ گونه دستاوردی برای جلال آباد را در پی نداشت؛ زیرا همان گونه که پیشبینی میشد طیارات ان 12 و ال 76 توانستند تمام احتیاجات نظامی رژیم را به موقع رفع نمایند.


در این میان، انجنیر حکمتیار یگانه دلیل عقب نشینی مجاهدین از جلال آباد را در فیلم مستند دو روز پی در پی، استفادة رژیم از اهالی ملکی به عنوان یک سپر دفاعی دانسته و از هیچ مورد اضافی دیگری تذکر نمیدهد.


از جنگ جلال آباد که بگذریم، به تاریخ 18 سرطان 1368 برخی از فرماندهان همپیمان با احمد شاه مسعود پس از اشتراک در یک گردهمایی، هنگامی که از فرخار به سوی تالقان در حرکت بودند در تنگی فرخار با کمین سید جمال ولید فرمانده حزب اسلامی برخورده و به شهادت میرسند. در آن میان از داکتر سید حسین، سر معلم طارق، ملا عبدالودود، قاضی اسلام الدین حامد و برخی دیگر نام برده می شود. در همان هنگام بود که جمعیت اسلامی "مشت ها باز میشود چهره ها عریان" را به نشر سپرد و حزب اسلامی نیز اثری را با عنوان "چهره های عریان جمعیت" با نام مستعار جهادیار به نشر سپرد تا به پاسخ آن پرداخته باشد.


بالاخره در 3 جدی 1368 فرمانده سید جمال ولید در شهر تالقان اعدام گردید. میانجیگری شخصیت های مختلف برای نجات او نتیجه نداد و احمد شاه مسعود برای آنان اسنادی را نشان داد که موسفیدان منطقه در آن ها از قطع حمایت خود در صورت عفو سید جمال ولید، تذکر داده بودند.


به هر حال، حادثة تنگی فرخار و به تعقیب آن اعدام سید جمال ولید روابط حکمتیار و مسعود را به تیره گی بیشتر کشانید.


سرانجام به منظور طرح برنامه مشترک و ایجاد هماهنگی در عملیات به تاریخ 17 میزان 1369 شورای سرتاسری فرماندهان در شاه سلیم دایر گردید. مسعود در پایان آن شورا، سفری را به پاکستان انجام داد و همان شد که دستگاه های تبلیغاتی، سفر مسعود را نمایانگر ختم استقلال او تلقی نمودند؛ ولی مسعود طی یک کنفرانس مطبوعاتی در پشاور به خبرنگار بی بی سی گفت که من برای تشریح مواضع شورای سرتاسری فرماندهان به اینجا آمده ام و هیچ گاهی طرح های غیر معقول را از هیچ جانبی نخواهم پذیرفت.


طی سال های 1368 تا 1371 عمده ترین دستاورد مسعود فتح تالقان مرکز ولایت تخار و برقراری یک نظام نمونه در آنجاست تا جایی که حضرت صبغت الله مجددی رهبر جبهة نجات و رئیس حکومت مؤقت پس از سفری به تالقان، آن جا را نمونه یی از یک حکومت اسلامی دانست.


به همین گونه مسعود توانست پایگاه های منظمتری را در بدخشان، تخار، کندز و بغلان ایجاد کند. نظریات مسعود در مورد فتح کابل در سال 1368 منحیث یک رسالة مستقل به چاپ رسید که به اثر تکتازی های احزاب جهادی، بر روی صفحة کاغذ باقی ماند و در عمل طرح دیگری برای سقوط رژیم عملی گردید.


از جانب دیگر، چند پارچه گی سران قوای مسلح رژیم که بعد از کودتای 16 حوت 1368 به اوج خود رسید، سبب گردید تا هر یک از احزاب مجاهدین هواخواهان خود در داخل رژیم را جستجو نمایند.


با آن که پس از یک تقابل بسیار قوی در اطراف و بالاخره در داخل شهر، کابل به دست نیرو های تحت فرمان مسعود افتید؛ ولی این امر به نوبة خود سبب گردید تا مسعود با موج جدیدی از انتقادات مواجه شود.


به نظر نگارنده با آن که ورود نیرو های مجاهدین به کابل به مثابة پیروزی آنان تلقی میشود و حتا همه ساله آن را جشن میگیرند، اما به خود حق میدهم تا آن را فصل شکستِ آرزو های مجاهدین و مردم بنامم که دلایلش در آتیه خواهد آمد.

جنگ جلال آباد


جنگ جلال آباد

حامد علمى





hamedelmi@aol.com




بخش دوم



عملیات و برگشت



طوریکه گفته آمد مجاهدین بدون آمادگی و قومانده واحد برق آسا به سوی ثمرخیل براه افتادند و پایگاههای نظامی و اقتصادی آنجا بدون مقاومت در خور توجه بتاریخ 6 مارچ 1989 بدست شان افتاد.

سقوط اسرار آمیز ثمرخیل مجاهدین را در دروازه های شهر قرار داد و هنوز مجاهدین جبهات شمالی، شمال شرقی و جنوبی آمادگی حمله بر شهر را نداشتند که مجاهدین جبهات شرقی که اکثرا به تنظیم های محاذ ملی اسلامی، حزب اسلامی مولوی خالص و حزب اسلامی حکمتیار وابسته بودند، بطرف میدان هوایی و سایر پوسته ها پیشروی کردند.



روز هفتم مارچ در حالیکه اکثریت نیروهای اصلی مجاهدین جبهات شرقی مصروف جمع آوری اموال غنیمتی و انتقال اسرا به عقب جبهه بودند، مجاهدین ذخیره یی و کسانیکه به شوق تسخیر جلال آباد بدون هرگونه آمادگی و تمرین حتی بدون اسلحه و مواد خوراکی سرازیر شده بودند به طرف میدان هوایی جلال آباد حرکت کردند.



یکی از فرماندهان مجاهدین چشم دیدش را بیان کرده می گفت "صدها نوجوان، جوان و پیرمرد تازه نفس را دیدم که بعد از سقوط ثمرخیل بطرف میدان هوایی جلال آباد در حرکت هستند. اکثریت را نمی شناختم که کی ها هستند و از کجا پیدا شده اند. یکبار فکر کردم که شاید در درخت های فارم های غازی آباد به عوض زیتون، نفر روئیده باشد. در اول از دیدن این افراد خوشحال شدم و فکر کردم مجاهدین من هستند. با خود گفتم بیجا می گفتم که سه هزار مجاهد تحت قومانده من است اگر بگویم روزی سیصد هزار مجاهد تحت فرماندهی من بودند دوراز حقیقت سخن نگفته ام. اما بعد ها معلوم شد که افراد بی مسئولیت و ایله جاری هستند که به شوق غنیمت و تسخیر جلال آباد روان هستند."(3)



درسومین روز سقوط ثمرخیل، حقیقت قوا و حضور نیروها، آتش توپخانه، بمباران هوایی و قدرت جنگی کابل بر مجاهدین و حامیان جنگ جلال آباد معلوم گردید و دیده شد که حکومت کابل برای حمله مجاهدین بر جلال آباد آمادگی کامل داشته است.



در کتاب تلک خرس نوشته دگروال محمد یوسف در باره آمادگی حکومت کابل و آرایش قوت ها احصائیه ای آمده است و گفته شده که مجاهدین تا ماه مارچ 1989 در حدود پنج تا هفت هزار تن افراد خویش را در تپه های اطراف جلال آباد جمع نمودند. چه حمله قریب الوقوع آنها موجب کدام حیرانی نبود چون احتمال آن از طریق وسایل ارتباط دسته جمعی بکثرت شنیده میشد. قشله جلال آباد خوب میدانست که چه محتمل الوقوع است فلهذا کلیه تدابیر مقدماتی را اتخاذ نمود، بر تحکیم و تقویب هرچه بیشتر فرقه یازدهم افزوده شده و نیروهای دیگر امدادی در اطراف خطوط دفاعی آن متمرکز ساخته شد. مراکز سوخت گیری، شبکه سیم خار دار و ماین گذاری بر شهر جلال آباد حلقه زدند. خط دفاعی بیرونی خصوصا در قسمت شرقی تا به 20 کیلومتر رسانده شد. در سراسر شاهراه نمبر یک که تا به کابل ممتد بود پوسته های کثیری دفاعی تاسیس شد.(4)



با پیشروی مجاهدین بطرف میدان هوایی در شرق و آغاز آتش باری سایر جبهات، حملات توپخانه و بمباران ثقیل حکومت کابل آغاز گردید. بتاریخ دهم مارچ ساحات میدان هوایی و قول اردو منظما زیر ضربه قرار گرفت. مجاهدین نتوانستند تا به پیشروی شان ادامه بدهند زیرا علاوه بر استعمال اسلحه سنگین و بمباران حکومت کابل عدم هماهنگی در عملیات، نبودن قومانده واحد، عدم تجربه کافی در جنگ های رویارویی بر مشکلات آنها افزود.



جنگ جلال آباد با سقوط ثمرخیل در ششم مارچ آغاز گردید و گزارش های منابع مختلف مجاهدین حاکی از آن است که این جنگ بتاریخ 3 اپریل فروکش کرد. ماهنامه مرکز اطلاعاتی افغان در گزارشی فروکش کردن جنگ در آن تاریخ را تائید کرده و با نشر خبر از سقوط چند پوسته در غرب شهر گفته است "بتاریخ 17 الی 20 مارچ پوسته های حکومتی درمناطق خرکاران و آدم خیل مربوط ولسوالی سرخرود در غرب جلال آباد را مورد حمله قرار گرفت و این پوسته ها بعد از مقاومت بدست مجاهدین افتاد. حملات مجاهدین از طرف شرق ادامه داشت اما بعد از تاریخ 3 اپریل جنگ در شرق نیز فروکش کرده است و در حال حاضر اضافه از 12 هزار مجاهد در اطراف شهر جلال آباد جابجا هستند و حکومت در شهر جلال آباد از طرف شمال به پل بهسود، از طرف جنوب به میدان هوایی، از جانب غرب به زیارت ناصر شاه آغا و از شرق به فارم های غازی آباد محاط گردیده است. بتاریخ 28 مارچ منابع مختلف مجاهدین تخمین کردند که حدود 450 مجاهد کشته و 1500 تن دیگر زخمی شده اند.(5)



در قسمت تلفات مجاهدین گزارشات ضد و نقیض وجود داشت اما از جمع بندی همه آنها معلوم می گردد که تلفات سنگین بود و این سنگینی مجاهدین را به عقب نشینی مجبور ساخت. یکی از خبرنگاران برتانیایی در گزارشی از تلفات مجاهدین صحبت می کند و می نویسد "زمانیکه بتاریخ 6 اپریل به ننگرهار رفتم زد و خورد ها در اطراف ثمرخیل تقریبا تمام شده بود. حکومت کابل در باره جنگ جلال آباد مبالغه میکرد طوریکه مطبوعات برتانیه در ماه می به نقل از منابع استخباراتی شوروی نوشت که دردو ماه اول جنگ حدود ده هزار مجاهد کشته شده است. به همین ترتیب به ژورنالستان غربی در کابل گفته شد که در هفته جنگ جلال آباد هزارمجاهد کشته و اضافه از یک هزار و چهار صد نفر زخمی شده اند اما نظر به احصائیه های صلیب سرخ بین المللی در ماه مارچ به تعداد 440 تن و در ماه اپریل 496 تن در شفاخانه های آنان تداوی شده اند که همه اینها زخمیان جنگ در اطراف شهر جلال آباد نبودند. نظر به احصائیه های دقیق منابع مختلف اعم از بیمارستان های پشاور و کلینیک های ساحوی و اشخاصی که برای این منظور گماشته شده بودند، در پنج هفته اول جنگ جلال آباد 350 مجاهدین کشته و حدود 700 تن دیگر زخمی شدند که این احصائیه دقیق ترین ارقام در آن جنگ می باشد."(6)



جنگ جلال آباد نه تنها قدرت جنگی مجاهدین جبهات شرقی افغانستان خصوصا مجاهدین آن سمت را مضمحل ساخت بلکه حکومت کابل را دچار سراسیمه گی نموده بود. در حالیکه کابل آمادگی برای چنین نبرد را داشت اما نفوس بیش از تخمین مجاهدین و حملات بی باکانه آنها حکومت را در حالت وخیم قرار داده بود.



اگرچه از تعداد تلفات حکومت و اسرای آنها احصائیه های دقیق در دست نیست اما حد اقل چهارصد تن از افسران و سربازان نیروهای حکومتی تنها توسط نیروهای تنظیم محاذ ملی افغانستان اسیر شده و در اردوگاهی در نزدیک شهر پشاور نگهداری می شدند.



محمود قارییف یکی از افسران اردوی شوروی که منحیث مشاور نظامی داکتر نجیب ایفای وظیفه میکرد در کتابش از حالت زار حکومت پس از جنگ جلال آباد سخن گفته است "نبرد در جلال آباد بیش از دو ماه به درازا کشید. پس از هر ناکامی یا وخامت اوضاع تقاضاهای نومیدانه درخواست کمک بلند میشد. مگر دیگر نیرویی نبود تا به جلال آباد اعزام گردد. من با جنرالهای افغانی به نواحی مختلف کابل رفتم (بیشتر با جنرال رفیع یا جنرال دلاور) تا نیروهای ذخایر استفاده ناشده را بیابیم. سر انجام روزی گذرما به یک کارخانه کوچک تعمیر جنگ افزار افتاد. ما در آنجا نزدیک به هفتاد دستگاه زرهپوش، خود رو و نفر بر زرهی و بیش از یکصد دستگاه توپ را یافتیم که همه از کار افتاده بود. انواع دیگر جنگ افزار نیز کم نبود. کارخانه به علت اینکه سیم های برق کار نمیکرد از کار افتاده بود. بسیاری از کارگران به علت اینکه مزد کار شان پرداخته نشده بود، کارخانه را ترک گفته بودند. فشرده سخن کارخانه بسته بود. من به رئیس جمهور پیشنهاد کردم به این کارخانه برود. رئیس جمهور با آشنایی با کارخانه و بررسی وضعیت، دستور های بایسته را در باره راه اندازی خط برق رسانی، تسریع جنگ افزار ها و جمع آوری پرسونل برای تشکیل یک تیپ (لوا) جدید زرهپوش، یک هنگ (غند) توپخانه و یک هنگ پیاده داد. ما هر روز اجرای دستور های رئیس جمهور را مراقبت می کردیم و پیوسته بر وزیران برق، دفاع و دیگر ارگانها فشار می آوردیم. سپس هنگامی که دیگر یگانها تشکیل گردیدند، مترصد تمرینات آنان در اردوگاه بودیم تا اینکه آنانرا به جلال آباد فرستادیم. افزون بران برای جبران تلفات نفراتی از مزراشریف، هرات و دیگر نواحی کشور به جلال آباد گسیل شدند.(7)



مجاهدین در ششم مارچ بی باکانه بر پایگاههای حکومتی یورش بردند و با غرور و عجله بطرف شهر پیشروی نمودند اما با کمال نا امیدی و دادن تلفات سنگین مزه این بی باکی و عدم هماهنگی را چشیده عقب نشینی کردند.



تهیه کننده برتانوی فلم مستندAfghanistan: A Squandered Victory "پیروزی برباد رفته افغانستان" این حمله و عقب نشینی مجاهدین را ماهرانه تمثیل نموده طوریکه فلم را با تکان دادن کمره که نشان دهنده عدم همکاری، برنامه منظم و ثبات است آغاز نموده و ختم آنرا با برگشت قطار از مردان مسلح در تاریکی که نشانه عدم پیروزی و مایوسیت است به تصویر کشید.







حملات و زد و خورد های بعدی



اگرچه حمله اول بر جلال آباد یا جنگ اصلی که بعد از سقوط ثمرخیل بر مواضع حکومتی در اطراف آن شهر در اوایل ماه مارچ آغاز شد در اواسط ماه اپریل ظاهرا به پایان رسید اما زد و خورد های پراگنده در اطراف شهر دیده میشد و توپخانه مجاهدین منظما شهر و پوسته های امنیتی آنرا زیر ضربات آتش قرار می دادند و نیروهای حکومتی نیز از توپخانه و بمباران استفاده اعظمی می نمودند.



مجاهدین و رهبران نظامی به زودی دریافتند که تاکتیک های جنگ چریکی شان که در آن تجربه ومهارت کامل داشتند دیگر کهنه شده و باید برنامه های شانرا با تاکتیک های جدید طرح ریزی نمایند. برای طرح و تطبیق برنامه ها ضرورت به یک بازنگری کلی در تشکیل جبهات، مهارت جنگی و اسلحه بود که برنامه ها باید به اساس آن و با در نظر داشت امکانات نظامی و تعداد نفرات طرح ریزی می شد اما تاثیرات حمله اول و تعداد تلفات ضربه سخت روانی به مجاهدین وارد نموده بود.



مجاهدین بار دیگر در اوایل ماه جون حملات وسیع را سازمان دادند و توانستند عده از پایگاههای حکومتی را تصرف کنند اما این حمله با ضد حمله نیروهای کابل مواجه گردید و بن بست دیگری را بن بست اولی افزود.



حمله دوم با هماهنگی نسبتا بهترآغاز گردید "قبل از حمله جلال آباد، مجاهدین جبهات اطراف را تقسیمات کردند. طوریکه محاذ ملی اسلامی جبهات خوش گنبد، حزب اسلامی و اتحاد اسلامی جبهات کاریز کبیر و حزب اسلامی خالص جبهات چپرهار و هده را عهده دار شدند."(8)



یکی دیگر ازفرماندهان اطراف شهر جلال آباد احصائیه دیگری از قوت های شان دارد و میگوید که حدود چهار هزار مجاهد در غرب شهر جلال آباد جابجا شده است. مجاهدین از چهار طرف به شهر یورش برده اند اما مجاهدین جبهات شرقی موفقیت بیشتر بدست آوردند. ما نیز توانستیم تا حال سی پوسته کمر بند امنیتی را تصرف کنیم و اضافه از چهارصد سرباز حکومتی در جبهات مقابل ما کشته شده اند. هشت تانک را به غنیمت گرفته ایم و اضافه از شصت تانک و وسایل نقلیه دشمن منهدم شده است. تا امروز یعنی 14 جون، هشتاد مجاهد کشته و دو صد و پنجا تن دیگر زخمی شده اند."(9)



جنگ دوم جلال آباد تقریبا یک ماه بطول انجامید و در حالیکه نیروهای مجاهدین به تعلیل میرفت، حکومت کابل ضد حمله وسیع را آغاز کرد.



محمود قارییف یکی از بلند پایگان نظامی شوروی در افغانستان در کتابش جزئیات بیشتر را در مورد آغاز جنگ جلال آباد نوشته و تاریخ آغاز عملیات دوم را 5 جولای قلمداد نموده است در حالیکه مجاهدین یک هفته بعد را آغاز عملیات حکومت می پندارند. محمود قارییف مینویسد که ضد حمله نیروهای دولتی به تاریخ 5 جولای 1989 سپیده ام پس از شلیک 7 فروند اسکاد و بمباران سنگین و آتش گسترده توپخانه آغاز گردید. ضربه اصلی تیپ 15 زرهی و یگانهای لشکر 11 پیاده و گارد از محور جنوب منطقه سرسبز جنوب جلال آباد به سوی ثمرخیل انجام یافت. در روند روز خط دفاعی حریف از هم گسیخته و مقاومت آن در هم شکست. مقارن 6 جولای 1989 سپاهیان دولتی ده الی پانزده کیلومتر پیشروی کرده و ارتفاعات حاکم شمال منطقه دولت زی، شمال شاهی کوت و ثمرخیل را گرفتند.(10)



پیشروی نیروهای حکومتی ادامه یافت و هنوز یک هفته نگذشته بود که آنها پایگاه از دست رفته ثمرخیل را در حالیکه به مخروبه تبدیل شده بود، تصرف کرده و مجاهدین را در موقف تدافعی قرار دادند.



قوماندان یکی از جبهات به این باور است که حکومت آنها را غافلگیر نمود. "زمانیکه حکومت کابل در 12 جولای حملات خویش را بر مواضع مجاهدین در جنوب و غرب شهر آغاز کرد ما آمادگی کامل برای دفاع نداشتیم و به این ترتیب آنها بعضی پوسته ها در نواحی کان و کترغی را تصرف کردند. ما مواضع خویش را که در مسیر سرخ دیوار و خوش گنبد بود ترک داده از کنار دریا به نزدیکی های گردی کس رسیدیم و از آنجا به فارم ها داخل شده اسلحه ثقیل خویش را در آنجا جابجا ساختیم و منتظر شدیم که اگر قوا بطرف تورخم پیشروی کند با آنها مقابله کنیم. ما از برنامه حکومت خبر شدیم که آنها قصد پیشروی را ندارند بلکه میخواهند تا مواضع شانرا در اطراف سرخ دیوار مستحکم سازند. زمانیکه از برنامه رژیم اطلاع یافتیم ما حملات را بر مواضع آنها آغاز کردیم و بر نواحی ثمرخیل، سرخ دیوار، کان و کترغی حمله کردیم. به تاریخ 13 جولای ما توانستیم عده از پوسته ها را تصرف کنیم."(11)



تصویر روشنی از اوضاع و ساحات متصرفه را در گزارشی از خبرنگار ماهنامه مرکز اطلاعاتی افغان می خوانیم "حکومت کابل در 12 جولای حملات وسیع را بخاطر تصرف پایگاههای از دست رفته شان در شرق جلال آباد آغاز کردند. رژیم کابل موفق گردید تا عده از پایگاههای را بدست بیاورد و مجاهدین را 15 تا 20 کیلومتر عقب بزند و ثمرخیل را دوباره اشغال کند. اوضاع هنوز مغشوش است. مجاهدین ادعا می کنند که حکومت کنترول کامل ندارد اما حقیقت این است که رژیم ثمرخیل را گرفته است و حالا کوشش دارد تا کوهها و بلندی های اطراف آنرا تصرف کند اما کوهها و نقاط مرتفع هنوز در دست مجاهدین می باشد. پوسته های کان و کترغی دست بدست می گردد و در حال حاضر مجاهدین آنرا در اختیار دارند. این پوسته ها از اهمیت استراتیژیک خوب برخوردار اند. مجاهدین بر سرخ دیوار در 3 کیلومتری شرق ثمرخیل، باریک آب، غازی آباد و تورخم کنترول دارند. دو تانک بتاریخ 31 جولای بدست مجاهدین افتاد که در حال حاضر در مراکز آنها دیده می شود. رژیم چند بار کوشید تا نقاط استراتیژیک را تصرف کند اما ناکام شد. اگر حکومت بتواند کوههای اطراف ثمرخیل را تصرف کند مجاهدین با مشکلات فراوان مواجه می شوند و بسیار مشکل خواهد بود تا آنها در فارم های غازی آباد اقامت کنند. مورال مجاهدین قوی است و چنان می نماید که آنها چیزی را از دست نداده اند. خانه های ویران و مزارع سوخته نشان دهنده جنگ تباه کن است اما وسایل نقلیه سوخته دیده نمی شود. زیرا همه آنها فروخته اند. جریان آب به فارم ها قطع گردیده است اگر این حالت ادامه یابد فارم ها در آینده نزدیک به دشت سوزان تبدیل می شود.(12)



نیروهای حکومت کابل از پیروزی های اخیر شان سخت شادمان بوده و دستگاههای تبلیغاتی حکومت کابل و اقمار شوروی آنرا پیروزی نهایی و سرکوبی آخرین لانه های عناصر ضد انقلاب می خواندند. ماشین تبلیغاتی حتی پا فراتر گذاشته اخبار جلعی را به نشر می رسانید. رادیو کابل در 15 جولای خبری را مبنی بر تصرف تورخم به نشر رسانید و اعلان نمود که نیروهای آنها قادر به تسخیر تورخم نیز شده اند.



در این رابطه میخواهم داستان رفتن نگارنده به تورخم و ماجرای بعدی آن را بیان کنم.



رادیو کابل اعلان نموده که نیروهای آنها تورخم را تصرف نموده اند. این خبر در برنامه خبری رادیو کابل که به ساعت 12 ظهر به وقت کابل نشر می شد انعکاس یافت و هیاهوی فراوانی را ببار آورد.



چند دقیقه نگذشته بود که منابع خبری مجاهدین گزارش را تکذیب کردند اما رادیوهای حکومت کابل و اقمار شوروی این موفقیت را پیهم تهنیت می گفتند و چنان وانمود می کردند که به موفقیت عظیمی دست یافته اند.



حوالی ساعات یک بعد از ظهر با عجله بطرف ایستگاه موتر های تورخم در پشاور رفته و با کرایه نمودن یک موتر پرتوان بطرف مرز روان شدم. از چندین پوسته امنیتی نظامیان و ملیشه های پاکستانی گذشته حوالی ساعت سه بعد از ظهر به شهرک مرزی تورخم و از آنجا با عبور از دروازه سرحدی داخل خاک افغانستان شدم.



از آخرین دروازه سرحد پاکستان تا گمرک افغانستان حدود پنجصد متر فاصله است. در حالیکه هوای گوارای افغانستان آرام آرام سر و صورت را نوازش میداد، پای پیاده فاصله را طی کرده، داخل کشور گردیدم. وضعیت تورخم کاملا آرام و مانند همیشه پرجم و جوش بنظر می رسید. چایخانه های محلی مملو از مسافران و مجاهدین مسلح بود. موتر های باربری در دو طرف جاده ایستاده منتظر تهی کردن بارهای شان در سمت چپ جاده اصلی بودند. از جنگ خبری نبود تنها مسافرینی که از اطراف شهر جلال آباد بر می گشتند از زد و خورد اطلاع می دادند اما آن زد و خوردها در اطراف شهر جلال آباد خلاصه میشد.



بعد از یک وقفه کوتاه و چند مصاحبه مختصر با شاهدان عینی که از اطراف شهر جلال آباد برگشته بودند، رهسپار شهر پشاور شدم.



از شهر پشاور به رادیوی بی بی سی زنگ زده خبر سقوط تورخم بدست نیروهای حکومت کابل را تکذیب کردم. بخش های مختلف رادیو بی بی سی با من مصاحبه ها نموده و منحیث مهمترین خبر سقوط ثمرخیل بدست حکومت کابل را رد کردند.



آن مصاحبه در واقع اولین مصاحبه رادیویی نگارنده با بخش فارسی رادیو بی بی سی بود. نطاق اشتباها نام مرا حمید علمی خواند. مصاحبه نشر شد و خشم حکومت کابل را بر انگیخت. گرداننده یکی از برنامه های تلویزیون کابل بنام "رادیو ها چه می گویند" برمن انتقاد شدید نموده و آنچه رد و بد بود در حق من روا داشت. حتی گرداننده برنامه به اعضای خانواده بنده تاخته مرا نماینده دو یا سه سازمان مخفی قلمداد کرد. در حالیکه نام من اشتباه نشر شده اما بازهم او قسم یاد نمود که مرا شخصا می شناسد و از روابط منفی من آگاهی کامل دارد در حالیکه تا امروز شخصی بنام حمید علمی در صحنه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و استخبارتی افغانستان ظهور نکرده است. تبلیغات رادیو کابل روزها بطول انجامید و در حالیکه به همه روشن شده بود که تورخم سقوط نکرده اما آنها بر اداره تورخم اصرار می نمودند و سخنان نشیدار را نثار من نیز میکردند و چنان می پنداشتند که من از سقوط تورخم بدست آنها جلوگیری کردم و نیروهای آنها را همراه با آتش قوی هوایی به عقب زدم.



اگرچه بعدا خبرنگاران زیادی به تورخم رفته و ادعا حکومت کابل را بی اساس خواندند و از طرف دیگر نطاقان رادیو بی بی سی در مصاحبه های بعدی نام مرا درست تلفظ کردند اما هیچ یک از این مسایل در لحن شدید و انتقادی رادیو کابل در باره نگارنده تغیری وارد نکرد.



اخبار زد و خورد های اطراف شهر جلال آباد به سردی می گرائید که ناگهان خبر اصابت راکت اسکاد در یکی از پایگاههای مجاهدین همه را تکان داد.



نگارنده از اصابت راکت گزارش ذیل با یک مقدمه کوتاه و چند خبر جنگی از سایر ولایات را به رادیوی بی بی سی فرستاد:



گزارشی مبنی بر حمله راکتی حکومت کابل بالای یک قرارگاه مجاهدین در شرق افغانستان تائید شده است. منابع خبری مجاهدین می گویند که حکومت کابل علیه تجمع نیروهای شان از راکت اسکاد استفاده نموده است. اینک حامد علمی از پشاور به جزئیات این گزارش نظر انداخته که تقدیم می کند.



یکی از مراکز مجاهدین دو روز قبل هنگامی مورد حمله راکتی حکومت کابل قرار گرفت که فرماندهان و افسران ارشد مجاهدین در مورد تطبیق عملیات قطع شاهراه کابل- جلال آباد در منطقه منی در صد کیلومتری شرق شهر کابل مشغول گفتگو بودند. فرماندهان نظامی که از پشاور به این منطقه رفته و مجاهدین محلی تصمیم داشتند تا سلسله عملیات مشترک را براه انداخته و گردهم آیی اضافه از صد مجاهد و فرمانده را تشکیل داده بودند. ساعت 4 عصر بود که صدای مهیب در اثر انفجار راکتی در نزدیکی محل تجمع آنها شنیده شد لحظه بعد اجساد مجروحین و کشته شدگان و غریو مجاهدین و فرماندهان همه جا را فرا گرفت و به زودی دریافتند که شش تن کشته و 25 تن دیگر مجروح شده اند که در میان مجروحین جنرال رحیم وردک معاون فرمانده نیروهای محاذ ملی اسلامی افغانستان و داکتر شاهرخ گران آمر مجاهدین این گروه در ولایت کابل نیر شامل بودند.



مقامات محاذ ملی اسلامی گفته اند که تصمیم شان مبنی بر قطع شاهراه با همکاری سایر گروهها عملی خواهد شد اما نگفتند که در کنار قطع شاهراه کابل- جلال آباد قصد حمله بر مراکز و پایگاههای حکومتی در این دو ولایت را دارند یا نه؟



بنابر گزارشات دیگر از ولایت بادغیس و هرات، جنگ هنوز در آن مناطق جریان دارد و مجاهدین تحت فرماندهی اسمعیل خان و علاه الدین خان توانسته اند پایگهای بیشتر را فتح نمایند.



این منابع ادعا دارند که مجاهدین قرارگاه باقک در داخل شهر قلعه نو مرکز ولایت بادغیس فتح و نیروهای شان قادر به قطع شاهراه تورغندی- هرات، هرات- اسلام قلعه و هرات- شیندند شده اند.(13)



ماهها از حمله مجاهدین به اطراف شهر جلال آباد سپری شد و اوضاع به حالت عادی برگشته بود و هر دو طرف مجاهدین و سپاهیان حکومت کابل به نحوی در یک آتش بس اعلان ناشده بسر می بردند. در این وقفه طولانی که از یکسال دوام کرد تحولات عظیم نظامی و سیاسی در افغانستان و اطراف آن رخ داد. در بعد نظامی شورای سرتاسری قوماندانان جهادی افغانستان تشکیل شد، مجاهدین جبهات شمالی و غربی کشور موفقیت های چشمگیری را بدست آوردند، شهر خوست در جنوب افغانستان بدست مجاهدین سقوط نمود. در کنر زد و خورد میان گروههای مجاهدین تلفات سنگینی را بجا گذاشت. اسلحه غنیمتی که در جنگ عراق بدست نیروهای ائتلافی افتاده بود کماکان در جبهات مجاهدین دیده میشد. در بعد سیاسی مذاکرات غیر مستقیم میان مجاهدین و شوروی ها در طایف و مسکو صورت گرفت، حکومت موقت مجاهدین در حالت فروپاشی بسر میبرد و دهها حادثه خورد و بزرگ از قبیل اتحاد ها و اختلافات بروز کرد.



اوایل نوامبر سال 1991 باردیگر شایعه حمله بر اطراف شهر جلال آباد قوت گرفت و از آرایش قوت ها سخن بمیان آمد. اینبار مجاهدین با تجربه بیشتر و نظم بهتر به نبرد آمادگی می گرفتند. در یکی از روزهای سرد زمستان که روانه جبهات اطراف شهر جلال آباد گردیدم وضعیت نظامی قرار ذیل بود:



"شهر جلال آباد در محاصره مجاهدین قرار دارد و عملیات را سه شورای که در اطراف شهر موقعیت دارند رهبری میکند. این شورا ها عبارت اند از شورای ثمرخیل، کامه و چپرهار، شورای سرخرود و خوگیانی و شورای خیوه. که شورای اولی درسمت های شمال شرقی و جنوب شرقی، شورای دومی در جنوب و جنوب غرب و شورای سومی در شمال قراردارد.



علاوه بر شورای ها فوق یکتعداد از شوراها و گروه های دیگر نیز در عملیات همکاری دارند مانند افراد انجنیر محمود قوماندان مولوی محمد یونس خالص در منطقه سرخکان، شورای تورغر، شورای تنگی ابریشم و شورای لته بند که همه این جبهات درامتداد شاهراه کابل جلال آباد قراردارند و همچنان در اطراف شهر مهتر لام مرکز ولایت لغمان عده از مجاهدین جابجا گردیده اند.



شورای سه گانه دارای دو نوع مجاهدین می باشند که بنام مجاهدین قرارگاه و مجاهدین خط اول یاد می شوند. خط اول هر جبهه نزدیکترین سنگرهای مجاهدین را با پوسته ها و قرارگاهها حکومتی تشکیل میدهد. خط اول ثمرخیل نزدیکترین سنگر به شهر است که در 12 کیلومتری مرکز جلال آباد قرار دارد. خط اول شورای خیوه در 15 کیلومتری و خط اول شورای سرخرود در 17 کیلومتری مرکزشهر واقع است.



در مقابل خط اول هر شورای پایگاه و پوسته های حکومتی واقع شده است. طوریکه شورای ثمرخیل عملیاتش را بالای مراکز چون کاریز کبیر، فرقه یازده ثمرخیل، میدان هوایی، قول اردو، خوش گنبد، کانوکترغی انجام میدهد و به ترتیب غند 81 و پوسته مهم پرکند در مقابل خط اول مجاهدین چپرهار قرار دارد. در مقابل خط اول شورای سرخرود پوسته های مهم چون شیخ مصری، خرکاران، پوسته خزانه دار و قلعه نقیب صاحب واقع است و پوسته های مهم حکومتی در شمال عبارت از عبدالله خیل، پل کامه، پل خیوه و نقاط مرتفع در اطراف دشت گمبری می باشد.



هم مجاهدین و هم حکومت کابل دارای اسلحه پیشرفته می باشند. حکومت کابل راکت های اورگان و لاونا و اورال را استعمال می کند و جت های حکومتی ازبمب های کلستر یاخوشه یی، بایلری و پراشوتی استفاده میکند و بنابر ادعای جنرال رحیم وردک معاون نظامی محاذ ملی اسلامی افغانستان که رهبری عملیات ثمرخیل را به عهده دارد حتی طیارات ترانسپورتی نیز بمب پرتاپ میکنند.



حکومت کابل در تکتیک نظامی و دفاعی خویش تغیرات زیاد وارد کرده است. سنگرهای کانکریتی تهیه نموده و گفته میشود که در خط اول اعضای واد یا وزارت امنیت دولتی و اعضای حزب وطن را جابجا کرده است که به این صورت تسلیمی و فرار عساکر حکومتی خیلی کم حتی ناچیز است.



لاری های عظیم با راننده گان پاکستانی اکمالات مجاهدین را به عهده دارند و عمدتا اکمالات از طرف شب صورت می گیرد. بخاطر این عملیات علاوه از سلاحهای که قبلا به مجاهدین داده شده بود، توپ های 37 و 57 ملیمتری دافع هوا جدید به مجاهدین رسیده است و اضافه از 40 دستگاه تانک و نفر بر زرهی که در جنگ عراق بدست مجاهدین و طرفداران آنها افتاده بود در اطراف جلال آباد جابجا گردیده است. این تانکها و نفر برهای زرهی از انواع T54 ،T62 وBMP1 می باشد.



بطور مجموعی حدود چهار هزار مجاهد در اطراف شهر جلال آباد جابجا گردیده است. تنظیم های محاذ ملی اسلامی، حزب اسلامی مولوی محمد یونس خالص، اتحاد اسلامی وحزب اسلامی انجنیر گلبدین حکمتیار به ترتیب تنظیم های مهم جهادی استند.



عملیات مجاهدین که عملیات دوم خوانده میشود تقریبا یک هفته قبل بدون اعلان آغاز گردید و بر خلاف عملیات خوست و گردیز که اولا مجاهدین از آتش اسلحه ثقیل کارمی گرفتند و بعدا تعرض زمینی میکردند، در اطراف جلال آباد حملات راکتی و تعرض همزمان آغاز شده که مجاهدین در اطراف ثمرخیل و چپرهار فعالتر استند.



فرقه ثمرخیل زیر ضربات شدید قرار دارد. هنگامی که من در آنجا بودم مجاهدین تا اندازه بداخل حریم قوتهای فرقه 11 ثمرخیل پیشروی داشتند و از طرف روز می توانند تعرض نمایند از باقی طرفها پیشروی وجود ندارد و عملیات از هماهنگی خوب برخودار نیست. تلفات مجاهدین محدود است اما ممکن تلفات اهالی خیلی زیاد باشد زیرا فیر راکت های مجاهدین بدون وقفه جریان دارد.



تا حال مجاهدین موفق گردیده اند شش پوسته را تصرف کنند اما این پوسته ها نقاط مهم نیست و مجاهدین توانستند یک طیاره جت را سه روز قبل یکشنبه به ساعت چهار عصر سرنگون کنند. نظر به گفته فرماندهان مجاهدین سقوط شهر ناممکن می نماید اما مجاهدین مورال خوب دارند.



چند روز قبل از جنگ عده از خانواده ها شهر را ترک گفته اند اما حالا فرار از شهر قطع است. علاوه بر شهر جلال آباد عده از مجاهدین موظف گردیده اند تا در اطراف شهر مهترلام مرکز ولایت لغمان فعالیت کنند که فعالیت آنها بیشتر نقش سرگرم کننده را دارد و اگر بتوانند حکومت را غافل سازند به عملیات وسیع دست خواهند زد اما تا حال عملیات بصورت اساسی آغاز نگردیده است.



فرماندهان مجاهدین در اطراف شهر جلال آباد نظریات و استراتیژی های متفاوت دارند. فرماندهان حزب اسلامی خالص و حکمتیار میگویند تا فتح شهر خواهیم جنگید اما فرماندهان محاذ ملی اسلامی میگویند که فشار نظامی تا دست یافتن به یک راه حل سیاسی معقول ادامه دارد و این فشار بخاطر آنست که در مذاکرات سیاسی امتیاز بیشتر بدست آید.



کمک نظامی پاکستان در اطراف شهر جلال آباد به سه تنظیم حزب اسلامی خالص، حزب اسلامی انجنیر حکمتیار و اتحاد اسلامی بیشتر است بنابر ادعای یک فرمانده مولوی خالص که مسئول اکمالات مجاهدین شهر است، روزانه شصت لاری سلاح به تنظیم وی داده می شود."(14)



عملیات دوم آرام آرام آغاز شد. با وجودی که طیارات حکومت کابل با شدت بمبارن می نمودند اما در اینبار تلفات بیشتر از ناحیه مین ها بود. در گزارش ذکر شده بود که مجاهدین از آغاز جنگ کنونی تا حالاضافه از 50 شهید و زخمی داده اند که بیشتر این تلفات از ناحیه مین ها است که چون دانه های ارزن در اطراف پوسته های حکومتی پاشیده شده است. از تلفات حکومت کابل اطلاعی در دست نیست اما تلفات اهالی در داخل شهر سنگین است زیرا سلاح های ثقیل مجاهدین بلا وقفه گلوله پرتاب میکند.



با وجودیکه در تکتیک دفاعی حکومت تغیرات زیادی وارد شده اما مجاهدین مورال خوب دارند. بنابر ادعای افسران نظامی مجاهدین، حکومت درکمر بند اول دفاعی شهر اعضای واد یا وزارت امنیت دولتی و اعضای حزب وطن را جابجا ساخته است که جابجا شدن چنین افراد مانع فرار سربازان و خروج اهالی شده است.



مجاهدین در این جنگ بر خلاف سالهای قبل از سلاح های فراوان و خوب برخور دارند. تانکهای تازه رسیده از خلیج، توپ های جدید 57 میلیمتری بهترین سلاح مجاهدین را تشکیل میدهد درمقابل حکومت کابل نیز دستگاههای راکت لونا و اروگان را در اطراف شهر جابجا ساخته است. اگرچه جنگ به حالت حاد نرسیده اما از موجودیت چنین سلاح ها جنگ خونین پیش بینی می شود.(15)



اگرچه جنگ خونین به معنی واقعی آن بار دیگر شکل نگرفت اما هر دو طرف تلفاتی را متقبل شده و قرارگاههای نظامی یکی بدست دیگری می افتاد.



در آخرین گزارش که از اطراف شهر جلال آباد بدست آمد حاکی ازتصرف پوسته ها بود "در اطراف شهر مجاهدین فراوان گردهم آمده اند و شهر را از هر طرف مورد حلمات نا هماهنگ قرار می دهند. بیشترین این حملات از سمت های شرقی، شرق و جنوب می باشد و مجاهدین در طول یک هفته که از آغاز عملیات می گذرد توانسته اند 15 پوسته را تصرف و یک طیاره جت را سرنگون کنند.



بمباران در اطراف شهر به شدت جریان دارد. حکومت کابل از بمب های خوشه یی و بایلری و پراشوتی استفاده میکنند. بنابر ادعای جنرال رحیم وردک معاون نظامی محاذ ملی اسلامی افغانستان که عملیات مجاهدین این تنظیم را در اطراف شهر رهبری میکند، حتی طیارات ترانسپورتی نیز بمب پرتاب میکنند.(16)



عملیات دوم جلال آباد به همان ترتیبی که آغاز گردید آهسته آهسته خاموش شد و از اوایل دسامبر 1991 به بعد زد خورد ها خاتمه یافت و مجاهدین بار دیگر مایوسانه روانه قرارگاههای و اردوگاههای مهاجرین شدند و تا سقوط جلال آباد بدست مجاهدین عملیات و تحرک نظامی مهم دیده نشد.



تنها دست آورد مهمی که مجاهدین ننگرهار از خروج نیروهای شوروی تا سقوط حکومت کابل داشتند عبارت از مسدود بودن شاهراه جلال آباد- تورخم بود. طوریکه این راه در مدت سه سال از سقوط ثمرخیل در 5 مارچ 1989 الی تصرف جلال آباد توسط مجاهدین در 23 اپریل 1992 کاملا در تصرف آنها قرار داشت. اگرچه تلاش های زیادی در راه باز شدن این شاهراه انجام گرفت اما مجاهدین آن ولایت تا آخرشاهراه را مسدود نگهداشتند.



سران قبایل پاکستان بارها کوشیدند تا مجاهدین را متقاعد به باز شدن راه سازند. اما مجاهدین ننگرهار هرگونه سازش در این باره را رد می کردند. حاجی قدیر رئیس شورای ننگرهار در مصاحبه گفت " سران قبایل با ما در تماس هستند اما در باره خلاص شدن راه با ایشان وعده نداده ایم. اگر شورای قوماندانان ننگرهار به وموافقه برسند ممکن است به اشخاص قبایلی راه که مناسب باشد داه شود اما نه یک راه تجارتی و نه چنان راه که از آن حکومت کابل استفاده کنند و یا نه به نحوی مورد سود جویی کابل قرار گیرد.(17)



اعضای شورای جهادی ننگرهارهراس داشتند تا اگر راه باز شود از یک طرف صدمه شدید روانی بر آنها وارد می شود و از طرف دیگر حکومت کابل از آن بهرمند می گردد. حاجی شمالی خان معاون شورای ننگرهار به این باور بود که باز شدن راه سبب رخنه جواسیس حکومت در صفوف آنها خواهد شد "چون در چند سال اخیر شهر جلال اباد در محاصره مجاهدین قرار دارد بنابران اگر مجاهدین راه را باز کنند امکان رفت و آمد جاسوسان حکومت زیاد خواهد شد و این به نفع حکومت تمام می شود. پس تا برقراری یک حکومت اسلامی این راه مسدود خواهد ماند.(18)

طالبی را که کرزی آزاد کرد مسئول قتل نامزدم است






طالبی را که کرزی آزاد کرد مسئول قتل نامزدم است!
روزنامه دیلی تلگراف 3 مارچ 2007، - خانم کتلین مک گاون مشاور سابق سفیر امریکا در کابل و محقق فعلی دانشگاه جورج تاون امریکا از تصمیم رئیس جمهور کرزی مبنی بر آزادی پنج اسیر طالبان – به شمول حکیمی-به شدت انتقاد نمود.




کتلین مک گاون از سرخم نمودن آقای کرزی در برابر تقاضا های طالبان برای آزادی حکیمی که مسئول مستقیم قتل نامزد وی، دیوید ادیسون هست؛ شدیدا انتقاد نمود. ادیسون در ولایت فراه در سال 2005 در حال کار کردن برای اعمار یک جاده توسط طالبان دستگیر گردید و بنا بر گفتهء خانم کتلین به نیویارک تایمز؛ حکیمی از کویته پاکستان دستور قتل نامزدش را ذریعهء تلفون صادر نموده بود.

کتلین مک گاون که در سالهای 2003 و 2004 دستیار مخصوص سفیر امریکا در کابل بوده و فعلا پژوهشگر در انستیتوت مطالعات دپلماسی در دانشگاه جورچ تاون امریکاست؛ گفته است بعد از بدوش گرفتن مسئولیت قتل نامزدش توسط حکیمی؛ این فقط فشار برتانیا بر جنرال مشرف بود که پاکستان حکیمی را در سال 2005 دستگیر کرد. بر حسب اعترافات حکیمی، هر دو زندانی برتانیایی بدستور ملا عبیدالله آخوند که در آنزمان معاون ملا عمر بود بود کشته شدند. ملا عبیدالله حین ملاقات معاون بوش آقای دیک چینی از پاکستان در ماه قبل توسط پلیس پاکستان دستگیر شد؛ ولی قرار گزارشات متعدد دوباره چند روز قبل آزاد گردیده است.

مطالب مرتبط: .

جبهه ملی افغانستان اعلام موجودیت کرد



جبهه ملی افغانستان اعلام موجودیت کرد

جبهه نو تشکیل ملی افغانستان به ریاست استاد برهان الدین ربانی امروز سوم اپریل 2007 مترادف 14 حمل 1386 در شهر کابل اعلام موجودیت کرد. در محفلی که بدین مناسبت در بالروم هوتل بین المللی کابل تدویر یافته بود، پروفیسور ربانی با حضور اعضای رهبری جبهه مذکور در جمع 400 تن از مدعوین و خبرنگاران داخلی و خارجی اهداف جبهه ملی را بیان داشت.





ایجاد اصلاحات در عرصه های مختلف حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ، تغییر نظام سیاسی کشور از ریاستی به پارلمانی و انتخابی شدن والی ها در ولایات از نکات مهم اهداف جبهه ملی خوانده شد.

جبهه ملی متشکل از عناصر و گروه های مختلف سیاسی است که در نخستین اجلاس اعضای شورای رهبری جبهه، بعنوان موسسان جبهه توسط رئیس آن معرفی گردید. برخی از افراد عضو شورای رهبری عبارتند از:
آقای مارشال فهیم وزیر دفاع پیشین، آقای محمد اسمعیل خان وزیر انرژی و آب، آقای احمد ضیاء مسعود معاون اول رئیس جمهور، آقای مصطفی ظاهر نواسهء محمد ظاهر شاه، آقای محمد یونس قانونی رئیس ولسی جرگه، جنرال عبدالرشید دوستم، آقای مصطفی کاظمی، آقای استاد اکبری، آقای سید منصور نادری ، آقای محمد نعیم فراهی، آقای نورالحق علومی ، آقای سید محمد گلابزوی، و تعدادی دیگر

درین جبهه ملی نوتشکیل که از افراد و گروه های مختلف و متضاد سیاسی گذشته تشکیل شده اند؛ اتحاد اسلامی افغانستان ، نهضت ملی افغانستان، و حزب وحدت ملی افغانستان رسماً عضویت و مشارکت ندارند.