Dienstag, 10. April 2007

جنگ جلال آباد (بخش سوم)


حامد علمى


hamedelmi@aol.com


عوامل ناکامی



مجاهدین ولایت ننگرهار با تمام حمایت که از طرف مقامات نظامی حکومت پاکستان برخوردار بودند، نتواستند شهر جلال آباد را تسخیر کنند. آنها با این عمل شان نه تنها اوضاع نظامی در اطراف شهر را با بن بست مواجه ساختند بلکه تاثیر عمیق در روند نظامی جهاد افغانستان وارد نمودند.




اگرچه عملیات اطراف جلال آباد را نمی توان شکست مجاهدین نامید اما آنرا میتوان ناکامی مجاهدین در تسخیر جلال آباد، عنوان کرد. علت ناکامی مجاهدین در تسخیر جلال آباد چه بود؟ آیا یک عامل را میتوان برشمرد؟ نه. دهها عامل باعث این ناکامی گردید که عمدتا قرار ذیل خلاصه می شود:







الف : عدم هماهنگی : برنامه جنگ جلال آباد بدون مشوره و در میان گذاشتن سایر جبهات آغاز گردید. فرماندهان برجسته جهاد افغان از برنامه عملیات هیچ گونه اطلاعی نداشتند و تا آخرین روزها همکاری و هماهنگی در جنگ دیده نشد. اگرچه عده از فرماندهان به ابتکار شخصی و بدون دریافت هرگونه قومانده یا اوامر از مرکز فرماندهی جهاد، دست به عملیات خورد و بزرگی زدند اما آن گونه عملیات بدون سنجش نمی توانست توازن نظامی را به نفع مجاهدین تغییر زیاد دهد.



احمد شاه مسعود در مصاحبه اظهار داشت که آغاز حمله بر شهر جلال آباد را تنها از طریق رادیو ها شنید. "زمانیکه در جلال آباد حمله صورت گرفت ما هیچ گونه اطلاع نداشتیم و این جنگ را از طریق رادیو های خارجی شنیدیم در آن زمان من در صفحات شمال بودم وقتی شنیدم که جنگ آغاز شده است برنامه های شمال را گذاشته بطرف پنجشیر حرکت کردم تا ببینم که چه می شود. زمانیکه به پنجشیر رسیدم جنگ تقریبا تمام شده بود."(19)



نه تنها احمد شاه مسعود در شمال افغانستان از برنامه حمله اطلاع نداشت حتی هماهنگی در میان حمله کننده گان بر شهر هم دیده نمی شد. طوریکه صحبت شد حملات بر شهر در اوایل ماه مارچ پس از سقوط ثمرخیل آغاز گردید اما در جبهات شمال، جنوب و شمال شرقی ننگرهار هیچ گونه تحرکی دیده نشد. اگر اقدامات صورت گرفت بسیار سطحی، دیر و ناقص بود. حتی در عملیات دوم نیز جبهات سایر سمت ها همکاری لازم نکردند.



از برنامه حمله بر شهر جلال آباد نه تنها مجاهدین و جبهات قدرتمند جهاد افغانستان بی اطلاع بودند بلکه رهبری جهاد و حکومت جدید التشکیل موقت مجاهدین تا آخر در جریان حوادث قرار نگرفتند.



چرا این هماهنگی صورت نگرفت؟ جوابات متعدد به این پرسش موجود است. یکی هم عدم سنجش مجاهدین اطراف جلال آباد و حامیان نظامی شان بود. آنها به این پندار بودند که به تنهایی قادر به تسخیر جلال آباد هستند و ضرورت دیده نمی شود تا مجاهدین سایر ولایات خصوصا احزاب رقیب را در این برنامه شریک سازند و افتخار رایگان و قدرت شایگان را که نصیب شان می شود، تقسیم نمایند.



"جنگ جلال آباد نحوه ضعف مجاهدین را در جنگ منظم نشان داد. مطابق پلان استخبارات نظامی برای هماهنگی حمله از سه جهت هیچ گاهی مورد تطبیق قرار نگرفت و جنگ توسط دو شورای جداگانه قوماندانها که از همدیگر مجزا عمل می کردند، رهبری گردید. حتی محاصره شهر که آسانترین بخش جنگ بود به اثر عدم موجودیت هماهنگی و رقابتهای حزبی، به خصوص حزب یونس خالص و محاذ ملی اسلامی افغانستان که در منطقه قوی بودند ناموثر از آب در آمد. هر حزب در کنترول از سرک که از کابل به جلال آباد آمده بود نوبت گرفت و هنگام تبدیل گارد، ملزومات تهیه شده از طریق کوهها به طرف شهر سرازیر میگردید."(20)



حامیان جنگ جلال آباد به این گمان بودند که جنگ آغاز می شود و قبل از اینکه سایر جبهات به خود بیایند شهر سقوط می نماید و اداره آن شهر بدست دوستان و متحدین استراتیزیکی آنها می افتد.



احمد شاه مسعود به این باور بود که جنگ جلال آباد بنام انجنیر حکمتیار رقم زده شد "بنظر من پاکستانی ها به بسیار دقت زمان حمله به جلال آباد را در نظر گرفته بودند زیرا در آن زمان اکثر نقاط افغانستان برف بود و آنها میخواستند زمانی جلال اباد را تصرف کنند که ما نتوانیم به دروازه های شهر برسیم. جنگ جلال آباد جنگ میان مجاهدین و حکومت کابل نبود بلکه جنگ میان پاکستان- حکمتیار و حکومت کابل بود جنگ جلال آباد بنام حکمتیار نوشته شده بود به همین دلیل زمانیکه جنگ در جلال آباد آغاز گردید پاکستانی ها فکر کردند که آن شهر سقوط میکند و به یکبارگی تمام مواد اکمالاتی را بالای ما قطع کردند و فکر کردند که به ما ضرورت ندارند."(21)



حتی قطع ارسال اسلحه هنگامی که جنگ در جبهات اطراف شهر جلال آباد به شدت ادامه داشت، دیده شد. گاهی این اخلال در ارسال اسلحه توسط مقامات نظامی حکومت پاکستان صورت گرفت و گاهی هم موجودیت گروههای مختلف از مرز تا جبهات اطراف شهر مسبب این عمل می شدند. یکی از فرماندهان مجاهدین واضحا گروه حزب اسلامی را مسئول توقف کاروان اسلحه اش می داند "عملیات ما بالای پوسته های حفاظتی شاهراه آغاز گردید و ما قادر شدیم تا سی و دو پوسته حفاظتی را تصرف کنیم و بعد از مسدود شدن راه، مهمات ما تمام شد و زمانیکه از پشاور برای ما مهمات ارسال گردید کاروان نظامی ما توسط حزب اسلامی افغانستان در منطقه جاجی ولایت پکتیا توقف داده شد و در آن هنگام شخص انجنیر گلبدین حکمتیار نیز در جاجی بود و شخصا مسئول این عمل شناخته می شد."(22)



بنابران در جریان قرار نگرفتن سایر جبهات و فرماندهان، غرور بی جا و بالاخره رقابت های نا درست فرماندهان و گروههای جهادی در اطراف شهر سبب شد که هیچ نوع همکاری حتی اعلان همدردی با مجاهدین جبهات ننگرهار صورت نگیرد.



علاوه بر دلایل بالا، بعد از حمله اول و سقوط اسرار آمیز ثمرخیل، استراتیژی های متفاوت میان فرماندهان مجاهدین و احزاب جهادی در رابطه با این جنگ ظهور کرد. رهبران هر دو حزب اسلامی معتقد بودند که در اثر فشار نظامی باید حکومت کابل را سقوط داد و سایر گروههای که در اطراف شهر جلال آباد نیرو داشتند حمله بر جلال آباد را فشار نظامی بخاطر بدست آوردن امتیاز سیاسی، می خواندند. جنرال رحیم وردک فرمانده نظامی تنظیم محاذ ملی اسلامی در باره استراتیژی شان می گفت "استراتیژی ما فشار آوردن بالای رژیم کابل است تا آنها را به میز مذاکره بکشانیم و در مذاکرات دست قوی تر داشته باشیم و این استراتیژی معقول است که بعد از خروج نیروهای شوروی طرح شد و ما باید این استراتیژی را بیان می کردیم و حتی قبل از حمله اول جلال آباد باید واضحا می گفتیم."(23)







ب : عدم آگاهی از نیروهای دشمن : طوریکه ذکر گردید طراحان حمله بر شهر جلال آباد شناخت کافی از نیروهای حکومت کابل نداشتند. قبل از خروج نیروهای شوروی از افغانستان چنان پنداشته می شد که شوروی ها به یکبارگی افغانستان را ترک می کنند و هیچ گونه حمایتی از حکومت کابل حتی با ارسال اسلحه و بمباران هوایی نمی کنند. بنابران تصور عمومی چنان بود که به مجرد خروج آخرین سربازان شوروی از افغانستان بساط حکومت کابل بر چیده می شود.



یکی از افسران اردوی پاکستان که به احمد شاه مسعود گفته بود که بخاطر تصرف کابل باید از بلند گو ها کار گرفته شود " در جلسه ششم شورای نظار اولین بار با یک هیات پاکستانی دیدیم که به داخل افغانستان آمده بودند. مساله عمده که آنها تاکید میکردند عبارت از بسته شدن راه سالنگ بود و می گفتند که جنگ شاید از جلال آباد و پکتیا بطرف کابل آید و ضرور نیست تا شما در جنگ کابل مداخله کنید فقط وظیفه شما مسدود ساختن شاهراه سالنگ است و برای اینکه در کابل مشکلات ایجاد نشود و بی نظمی نیاید در جنگ کابل سهم نگیرید. پاکستانی ها می گفتند که حکومت کابل روحیه ندارد و جنگ حتمی نیست باید در اطراف کابل بلندگو ها نصب شود و به عساکر گفته شود که تسلیم شوند و بدین صورت کابل سقوط میکند. ما گفتیم که کابل به این ترتیب سقوط نمی کند. کابل را با لودسپیکر گرفتن کار آسان نیست و چون ما در داخل افغانستان هستیم می دانیم که گرفتن یک پوسته کار آسانی نیست. آنها پافشاری می کردند که شما فقط سالنگ را مسدود کنید. من به پاکستانی ها گفتم که شما هر قدر می خواهید می توانید از سمت جنوب قوای متحدین تانرا بطرف کابل سوق دهید ولی من حد اقل با ده هزار نفر از سمت شمال بطرف کابل باید بروم. به آنها گفتم اگر قبول می کنید خوب در غیر آن استراتیژی شما و ما جداست."(24)



چنین ادعا ها و نظرات خام و نگرش سطحی در باره قوت های حکومت کابل موجود بود. در یکی از جلسات فرماندهان مجاهدین در پشاور سخن از مدت مقاومت حکومت کابل مطرح گردید. فرماندهان دور از حقیقت صحبت می کردند. یکی از قوماندانان حاضر در جلسه می گوید "چند هفته قبل از آغاز جنگ جلال آباد جلسه به اشتراک قوماندانان جهادی ننگرهار در یکی از دفاتر اداره استخبارات نظامی پاکستان در شهر پشاور دایر گردید. در آن جلسه قوماندانان مشهور ننگرهار مانند انجنیر غفار، حضرت علی، انجنیر محمود، حاجی سازنور، حاجی شمالی خان، محمد زمان، سید محمد پهلوان و چند تن دیگر اشتراک داشتند. علاوه بر قوماندانان ننگرهار من نیز دعوت شده بودم زیرا ساحه عملیاتی من شاهراه کابل- جلال آباد بود در آن جلسه یکی از افسران نظامی پاکستان بنام جنجوعه نیز منحیث مشاهد حضور داشت. بحث روی موضوع فتح جلال آباد آغاز شد و قوماندانان ننگرهار به این نظر بودند که شهر جلال آباد در ظرف کمتر از یک هفته سقوط می کند. قوماندانان احساساتی صحبت می کردند حتی عده به این باور بودند که شاید در ظرف کمتر از دویا سه روز جلال آباد تسلیم شود. قوماندانان ننگرهار معلومات دقیق از اوضاع نداشتند و از تعداد نیروهای حکومت کابل نیز بی اطلاع بودند. بعد از جر و بحث زیاد تصمیم گرفته شد تا راه کابل- جلال آباد برای مدت پنج روز مسدود شود. من تعهد کردم که شاهراه را در ناحیه تنگی ابریشم مسدود می سازم. بعدا آنها گفتند تا شاهراه برای مدت پانزده روز مسدود شود. من بازهم قبول کردم و گفتم که این کار مشکل نیست و ما قادر بودیم تا در زمان حضور نیروهای شوروی شاهراه را در ناحیه تنگی ابریشم مسدود بسازیم. به قوماندانان جهادی ننگرهار گفتم که می دانم برنامه شما خام است و احساساتی صحبت می کنید ولی من به خاطر برنامه شما شاهراه را مسدود می سازم و اگر عملیات شما زودتر نتیجه بدهد کار من آسانتر می شود."(25)



نه تنها فرماندهان محلی بلکه عده از رهبران مجاهدین و حکومت موقت نیز به این باور بودند که جلال آباد در ظرف چند روز سقوط میکند. انجنیر گلبدین حکمتیار امیر حزب اسلامی و وزیر خارجه حکومت موقت اعلان نمود که در چند روز آینده مجاهدین پیروزمندانه وارد شهر جلال آباد خواهند شد. نامبرده چنین ادعا ها را قبلا نیز در باره وضعیت حکومت کابل و موازنه قوت ها می نمود. وی در یکی از سخنرانی هایش گفته بود که "به مجرد خروج نیروهای شوروی از افغانستان وعده می دهم که حتی یک فیر تفنگچه را نیز نخواهید شنید و اداره کابل سقوط می کند."(26)



هنوز چند هفته از حمله بر شهر جلال آباد سپری نشده بود که مجاهدین و حامیان آن جنگ در رابطه با کم بها شمردن نیروهای حکومت کابل مورد انتقاد قرار گرفتند. لوی درستیز حکومت مجاهدین در کنفرانس مطبوعاتی اشتراک نموده این نقیصه را بر شمرد "حمله جلال آباد یک عمل نا درست و ناسنجیده شده بود زیرا مدافعین و ملیشه ها در جلال آباد سه برابر قوت های مجاهدین است و این از نگاه نظامی یک اشتباه بود. جنگ جلال آباد طرح حکومت موقت و وزارت دفاع مجاهدین نبود زیرا هنگامی جنگ غازآغآغاز گردید که هنوز وزارت دفاع بدرستی آغاز بکار نکرده بود بنابران انصافا نباید وزارت دفاع را مورد ملامتی قرار داد."(27)



فرماندهان محلی، آنانیکه اشتباها نیروی نظامی دشمن شان را کم بها شمرده بودند، نیز به این مساله معترف شدند و کماکان دیر یا زود به آن اقرار کردند. یکی از افسران ارشد مجاهدین که قوماندانی برخی از جبهات مجاهدین را به عهده داشت می گفت که آنها در عملیات ساحات زیادی را تصرف کرده اند اما نیروهای حکومت و اسلحه آنان را کم اهمیت پنداشته بودند "بنظر من این اشتباه خواهد بود اگر انتظار داشته باشیم که مجاهدین برق آسا شهرها و مراکز حکومتی را تصرف کنند. ما مناطق وسیع را از بریکوت کنر تا بهسود ننگرهار تصرف کرده ایم و ساحات وسیع تورخم الی ثمرخیل بدست مجاهدین ماست همچنان نواحی خوش گنبد نیز در کنترول ما می باشد اما اینکه ما نتوانستیم تا حال شهر را تصرف کنیم عوامل مختلف دارد. اول اینکه ما نتوانستیم تا در سایر نقاط افغانستان بالای مواضع رژیم عملیات را انجام دهیم بنابران رژیم تمام نیروهایش را بالای جلال آباد متمرکز ساخت. دوم اینکه توازن قوت ها و نفرات دو طرف یعنی مجاهدین و رژیم کاملا از هم فرق دارد. سوم راه اکمالاتی رژیم بکلی مسدود نشده بود. علاوه بر اینها عدم هماهنگی میان جبهات اطراف جلال آباد، کم بها جلوه دادن اسلحه پیشرفته رژیم، عدم آمادگی ما برای یک جنگ منظم، نبودن قومانده واحد و از همه مهمتر گروگان گرفتن اهالی شهر جلال آباد توسط رژیم کابل و به اصطلاح سپر ساختن انسانهای بیگناه توسط حکومت کابل از پیشروی ما کاسته است.(28)



این حقیقت دارد که مجاهدین نیروهای حکومت کامل را پائینتر از حد آن تصورکرده بودند اما این بدان معنی نبود که مجاهدین توانایی مقابله با نیروهای کابل را نداشتند. اگر آنها طی یک برنامه منظم و سنجیده شده دور از تعصب و خودکامگی، قومانده واحد، وقت و زمان مناسب و در جریان قرار دادن جبهات بزرگ و قوماندان موثر دست به حمله بر جلال آباد می زدند بدون شک آن شهر با همه تجهیزات آن در همان وقت سقوط میکرد. حتی اگر از جبهات نزدیک ننگرهار و ولایات همجوار خصوصا پکتیا، پکتیکا، کنر و لغمان کمک می خواستند کار به بن بست نمی انجامید و اگر پیشروی نیروهای جهادی بعد از تسخیر جلال آباد بطرف کابل ادامه می یافت گلیم حکومت داکتر نجیب در همان اوایل برچیده می شد.



احمد شاه مسعود در مصاحبه گفته بود "اگرچه من در آن زمان هیچ گونه آمادگی برای ارسال قوا بطرف کابل نداشتم و از طرف دیگر مهمات من خلاص شده بود با آنهم می توانستم تا ده هزار مجاهد را بطرف کابل روان کنم. ما قادر بودیم تا پنج هزار نفر از پنجشیر و سه هزار نفر از شمال و باقی را از ولایات پروان و کاپیسا بطرف کابل سوق دهیم.(29)







ج : اشتباهات تاکتیکی : یکی از افسران اردوی پاکستان در کتابش می نویسد "غلطی ها تاکتیکی این جنگ به اندازه بود که میتوان یک کتاب کاملی را از آن تدوین نمود. این جای تعجب نبود چون قوای نه چندان موثر مجاهدین در طی روز روشن بر مواضع دفاعی حمله ور می شد. حملات ایشان کمتر هماهنگی داشت و در تحت بمباری و آتش توپخانه مسلسل قرار داشتند. این جنگ از نقطه نظر لوژستیک بسیار بد ترتیب شده بود. مهمات جنگی به اثر توقف ارسال آن از ایالات متحده و در نتیجه از میان بردن همه ذخایر استراتژیک اوجری (اوجری کمپ نام دیپوی مهمات جنگی در نزدیکی شهر راولپندی بود که در سال 1986 منفجر گردید.) به قلت مواجه شده غرض چنین یک حمله بزرگ بیش از یک هفته دوام کرده نمی توانست. رهبری مجاهدین با وصف درک این همه نقایض بازهم بر پلان خویش اصرار می ورزیدند.(30)



البته اشتباهات تاکتیکی را نمیتوان به موجودیت اسلحه و هماهنگی جبهات خلاصه کرد بلکه اشتباهات حمله بر جلال آباد ابعاد وسیع تر داشت. که مهمترین آن عبارت از سقوط ثمرخیل بود و طوریکه گفته آمد تا حال واضح نگردید که آیا ثمرخیل به اساس یک برنامه دقیق و تاکتیکی حکوت کابل یا فشار نظامی مجاهدین و یا پشت نمودن چند افسر و سرباز به حکومت در اختیار مجاهدین قرار گرفت؟ دهها سرباز و افسر اسیر و تسلیم شده بودند اما هیچ یک از آنها دلیل واضح سقوط ثمرخیل را نمی توانستند بیان کنند و چنان پنداشته میشد که از دست دادن ثمرخیل در یک حلقه مخصوص مطرح شد و عملی گردید.



اگرچه عوامل سقوط ثمرخیل واضح نشد اما یک نقل قول که از یاسر عرفات در زمینه موجود است شاید بعضی از سوالات را پاسخ دهد.



تقریبا یک ماه پیش از حمله بر جلال آباد و در جریان شورای راولپندی، بتاریخ 21 فبروری نماینده یاسرعرفات رهبر فلسطینیان عرض زمینه سازی سفر وی به منطقه و میانجی گری اش در قضیه افغانستان از افغانستان وارد اسلام آباد شد و با رهبران ملاقات و مفاهمه نمود. موصوف حین دیدار و صحبت با استاد ربانی رازی را افشا ساخته و گفته بود "نجیب الله به وی گفته است که حکومت و حزب او 300 هزار نفر در اختیار دارد و چاره ندارد جز اینکه با مجاهدین بجنگد. اما پیش از هر اقدامی نظامی میخواهد تا نقطه ضعیفی را بیابد که شکست مجاهدین در آن جبهه حتمی باشد و بدین ترتیب روحیه افرادش را که سخت به ضعف گرائیده است، بالا ببرد و قدرت و موجودیت خود را در صحنه بین المللی و در افکار عامه جهان تبارز دهد و این امر به حزب و حکومت او حیثیت و اعتبار می بخشد."(31)



ایا این نقاط ضعیف نمی توانست تورخم و ثمرخیل باشد؟ حکومت کابل در آستانه حمله مجاهدین بر جلال آباد، در تورخم با از دست دادن چند تن که گویا سربازان حکومتی اند تبلیغات وسیع را براه انداخت و هزاران افسر و سرباز که هوای تسلیم شدن را داشتند این خیال را از سر دور کرده و با دل و جان به نفع کابل جنگیدند و با از دست دادن چند صد سرباز و افسر در ثمرخیل بقای شان را برای چند سال دیگر تمدید کردند.



اگر این پندار ما واقعیت باشد یا نه در هر دو صورت این یکی از تاکتیک های موثر میتواند به شمار آید. و زمانیکه ثمر خیل سقوط کرد هیچ نیروی قادر به توقف پیشروی مجاهدین بطرف جلال آباد و هوای تسخیر آن شهر نبود.



به عبارت دیگر اگر قبول کنیم که واقعه تورخم و سقوط ثمرخیل برنامه های تاکتیکی حکومت کابل بود، آنها در تورخم با از دست دادن چند تن که شاید سربازان بوده باشند جلو فرار صدها سرباز و افسر را گرفتند و با از دست دادن ثمرخیل مجاهدین را هیجانی، احساساتی و پراگنده ساخته هرج و مرج در عقب جبهه و رخنه در صفوف مجاهدین ایجاد کردند و مجاهدین هیجانی بدون انتطار سایر جبهات به شهر یورش برده و دسته دسته از بین رفتند.



جنرال رحیم وردک فرمانده عمومی محاذ ملی اسلامی افغانستان به این باور است که بمبارد شدید و مداوم و استعمال بمب های قوی از طرف حکومت تلفات مجاهدین را بالا برده است. او می گوید که قبل از حمله بر جلال آباد استراتیژی ما محاصره شهر بود و فلج ساختن قوای هوایی دشمن و مسدود نمودن راه اکمالاتی آنها بود اما زمانیکه ثمرخیل بدست ما افتاد مجاهدین از احساسات کار گرفتند و بر شهر یورش بردند که این کاملا اشتباه بود.(32)



در جریان جنگ نیز حکومت به تاکتیک های مختلف رو آورد و بدون شک میتوان طراحان این تاکتیک ها را آفرین گفت. یکی از تاکتیک های دیگری که برای بلند بردن مورال افسران، سربازان و اهالی جلال آباد موثر واقع شد همانا تبلیغات حکومت مبنی بر توافق با بعضی فرماندهان بخاطر باز نگهداشتن راه های اکمالاتی سالنگ و تنگی ابریشم بود. در حالیکه شواهد و اسناد متعدد وجود دارد که هر دو راه در جریان جنگ جلال آباد مسدود بود. در سالنگ سرمای شدید و برف باری جریان داشت و آن راه به جز از زمان خروج نیروهای شوروی که توام با بمبارن بی سابقه نیروهای شوروی باز گردید، اغلبا بروی کاروان های مواد نظامی بسته می بود و راه سروبی–جلال آباد به مجرد خروج سربازان شوروی بروی کاروان های حکومت بسته شد.



احمد شاه مسعود اسناد و دلایل متعبر را مبنی بر بسته بودن راه سالنگ در دست داشت "زمانیکه از حمله بر جلال آباد شنیدم بطرف پنجشیر حرکت کردم و به پنجشیر وقتی رسیدم که جنگ جلال آباد تمام شده بود و حکومت تمام فشارش را بالای سالنگ وارد کرد تا راه را باز کند. در آن زمان سالنگ بدست ما بود و تنها در اثر تقاضای مردم کابل فقط به مواد ارتزاقی و خوراکی اجازه داده می شد که عبور کنند. آنها اطلاع دادند که باید بصورت فوری سالنگ مسدود شود. من به ایشان گفتم که سالنگ تنها بروی کاروان های مواد ارتزاقی باز است و چون جنگ در اطراف جلال آباد موفق نگردیده است بنابران نمی توانم تمام مردم کابل را از گرسنگی هلاک بسازم. درk clh سالنگ مقاومت شدید صورت گرفت و اضافه از شصت مجاهدی شهید گردید. من دیدم که بند ساختن سالنگ بی مفهوم است زیرا در جلال آباد جنگ خاتمه یافته بود و در باقی حصص نیز جنگ نبود و مهمات من نیز در حال خلاص شدن و در ذخیره ها هیچ چیز باقی نمانده بود و پاکستان نیز بالای ما ارسال مهمات و مواد تسلیحاتی و خوراکی را قطع نموده بود. من به پنجشیر رسیدم که قوماندانان سالنگ آمدند .من برایشان گفتم که از سالنگ عقب نشینی کنید و ببینید که چه می شود. پاکستانی ها دلیل شکست شانرا در جلال آباد باز بودن راه سالنگ می دانستند در حالیکه در نزد ما گزارشات تاریخ وار موجود است که در طول جنگ جلال آباد راه سالنگ مسدود بود و بعد از آنکه حکومت تبلیغات کرد که گویا سالنگ باز شده است من به پاکستانی ها گفتم اگر سالنگ باز می بود پس چرا حکومت کابل یک ماه بعد از جنگ جلال آباد تبلیغات وسیع را براه انداخت که گویا موفق به تسخیر سالنگ شده است و خبرنگاران را از کابل به سالنگ برد؟(33)



در راه سروبی و سالنگ نیز حکومت از تاکتیک فوق العاده موثر استفاده کرد. قوماندان محمد انور جگدلک آمر مجاهدین سروبی این تاکتیک حکومت را بیان کرده می گفت که آنها دست به مانور جدید زدند طوریکه شبانه موتر ها و تانک های شان را به منطقه درونته می فرستادند و روزانه آنها را داخل شهر جلال آباد می کردند و چنان وانمود می ساختند که شاهراه باز است و کاروان های نظامی از کابل می رسد.(34)



این تاکتیک حکومت اولا روحیه مدافعین و اهالی را بالا برد و از طرف دیگر در صفوف شکنند مجاهدین درز عمیق ایجاد کرد و سالها سوظن و بی اعتمادی بین مجاهدین دیده می شد.







د : انتخاب نادرست : حامیان نظامی جهاد افغانستان می خواستند تا به مجرد خروج آخرین سرباز شوروی از افغانستان یکی از مراکز عمده حکومتی را تصرف کنند و با این ترتیب نشان دهند که حکومت کابل در حالت سقوط قرار دارد و این نیروهای شوروی بود که آنرا روی پا نگهداشته بود. برای این منظور آنها برنامه حمله بر جلال آباد را روی دست گرفتند و در تسخیر آن ناکام شدند. انتخاب جلال آباد منحیث اولین یا بزرگترین نقطه از چندین نگاه توام با اشتباه بود.



اول اینکه مجاهدین این ولایت بنابر عوامل مختلف که قبلا ذکرگردید در آخرین سالهای حضور نیروهای شوروی از جنگ و مبارزه منظم و منسجم دست کشیده بودند. مجاهدین جبهات عظیم این ولایت به شکل شوقی و آماتور به جهاد می پرداختند و قابلیت رزمی آنها به مراتب پائین آمده بود و از طرف دیگر تقریبا اکثر ولسوالی های این ولایت از سکنه خالی و متروک شده بود.



حامیان نظامی جهاد افغانستان با در نظر داشت این که در سایر ولایات مشکلات فراوان در پیش رو بود و متحدین وفادار مانند ننگرهار نداشتند به آن ولایت روی آوردند.



جبهات پکتیا و پکتیکا در مقابله با خوست و لوگر قرار داشتند. در خوست حکومت از حمایت ملیشه های قدرتمند بر خوردار بود و در لوگر قوای عظیم از نیروهای حکومتی جابجا شده بودند و در هر بیشه و بیابان آن یک قرارگاه حکومتی بود و در میان فرماندهان بزرگ این ولایت حامیان جهاد افغانستان کمتر نفوذ داشتند.



در شمال احمد شاه مسعود حکمروایی میکرد که برنامه های او کاملا با استراتیژی پاکستان و حامیان نظامی جهاد در تضاد بود. او در دهها مساله با مقامات پاکستانی در مخالفت بود حتی او به استراتیژی حمله از پایگاههای دور دست و پیشروی بسوی مراکز عمده اعتقاد داشت نه حمله بر شهر های بزرگ. او به سخنان بزرگان جنگ های گوریلایی معتقد بود که گفته بودند " یکی از مهمترین مسایل در جنگ، حمله به استراتیژی دشمن است. بعد از آن برهم زدن اتحاد در میان صفوف آنها می باشد و بالاخره بهترین عمل حمله بر لشکراست. بدترین پالیسی حمله بر شهر هاست، به شهرها وقتی حمله ور شوید که چاره یا بدیل دیگر موجود نباشد. هرگاه جنرال قادر به صبر و حوصله نباشد و به عساکرش دستور دهد تا مانند مورچگان در اطراف دیوار های شهر تجمع نمایند یک بر سوم لشکر بدون تسخیر شهر از بین خواهند رفت. اینست سرنوشت چنین حملات.(35)



در غرب نیروهای هرات و قندهار از مرکز بسیار دور بودند که هر نوع پیشروی و موفقیت آنها کابل را با خطر جدی مواحه نمی ساخت. در غزنی فرماندهان سرکش حکروای میکرند. آنها هیچ گاه نمیخواستند زیر بار پاکستان و حامیان نظامی جهاد افغانستان قرار گیرند. بنابران با در نظر داشت این مسایل جلال آباد انتخاب شد.







هـ : تبلیغات و ضد تبلیغ : تبلیغات حکومت کابل و اقمار شوروی و کند شدن ماشین تبلیغاتی مجاهدین در جنگ جلال آباد تاثیر به سزای داشت. جنگ جلال آباد زمانی بوقوع پیوست که حکومت موقت مجاهدین به ریاست پروفیسر صبغت الله مجددی تازه تشکیل شد و نظر به توافق رهبران جهادی، تنظیم ها و تشکیلات آنها باید منحل می شد.



ماشین تبلیغاتی مجاهدین را قبل از تشکیل حکومت، دفاتر سیاسی و خبری هر تنظیم بطور جداگانه می چرخاندند که این ارگان ها با وجود دهها مشکل تخنیکی و حرفوی به خوبی عمل میکردند. دفاتر سیاسی جمعیت اسلامی افغانستان، حزب اسلامی انجنیر گلبدین حکمتیار، حزب اسلامی مولوی خالص، اتحاد اسلامی، محاذ ملی اسلامی، حرکت انقلاب اسلامی، حرکت اسلامی افغانستان، جماعت الدعوت و جبهه ملی نجات افغانستان با استفاده از وسایل ارتباط جمعی جهانی در راه تبلیغ و ضد تبلیغ موثریت فوق العاده داشتند. با تشکیل حکومت موقت این ارگان ها در صدد ایجاد دفاتر مشابه در چوکات آن حکومت شدند و تا ایجاد ریاست خبر رسانی افغانستان اسلامی یا میدیا که آژانس خبر رسانی حکومت موقت بود، وقفه طولانی در تبلیغات مجاهدین دیده شد.



گروههای مختلف مجاهدین نتوانستند اسرار واقعه تورخم را فاش سازند و در مقابل تبلیغات وسیع حکومت کابل اقدامات موثر نماید. حکومت کابل در جریان جنگ جلال آباد دست به شایعات واخبار جعلی فراوان میزد. هر روز گزارش از کشته شدن صدها مجاهد در اطراف آن شهر نشر میکرد و حتی فرماندهان بزرگ و صاحب نام را نیز در جمع کشته شدگان قلمداد می نمود. حکومت بر باز بودن راههای کابل– حیرتان، کابل - جلال آباد تاکید می ورزید و از وجود هزاران ملیشه پاکستانی و عرب در اطراف شهر جلال آباد، زد و خورد میان جبهات مجاهدین، دستگیری فرماندهان ارشد و...سخن می زد اما هیچ یک از این اتهامات رد نمی گردید اگر هم می شد توسط چند خبرنگار که با جهاد همبستگی داشتند و با خبرگزاری های های بین المللی کار می کردند صورت می گرفت.



حکومت وسیعا تبلیغ میکرد که هزاران جنگجوی پاکستانی و عرب در اطراف شهر جلال آباد عملیات نظامی را رهبری می کنند اما هیچ گونه شواهدی برای ثبوت این ادعا وجود نداشت. یکی از خبرنگاران غربی می نویسد "من و دهها ژورنالست غربی تقریبا همه روزه به اطراف شهر جلال آباد می رفتیم و به منابع مختلف خبر رسانی گزارشات تهیه می کردیم نه تنها من بلکه هیچ یک از هم مسلکانم جنگجویان پاکستانی را در اطراف شهر جلال آباد ندیدیم البته ارسال مواد نظامی توسط پاکستان و دادن مشوره در عقب جبهه را نمیتوان نا دیده گرفت و این یک مساله تازه در جنگ افغانستان نبود بلکه این رابطه سالها است که ادامه دارد."(36)



حکومت کابل از دفاع جلال آباد سخت شادمان بود و خود را مدافع کشور و مردم افغانستان می شمرد. یکی از تحلیل گران غربی در تحلیل مختصر از عملیات مجاهدین و تبلیغات کابل می گوید "اگر واضح گفته شود گوریلاها در اطراف شهر جلال آباد نه تنها دشمن خود را نشاخته بودند بلکه خود را نیز نمی شناختند در حالیکه این کار از اساسات موفقیت به حساب می رود.



به همان اندازه که جنگ جلال آباد مجاهدین را متضرر ساخت به همان اندازه رژیم از آن استفاده برد. هیچ پیروزی موفقیت آمیز تر از دفاع نیست. دفاع موفقیت آمیز از شهر جلال آباد به اعتبار حکومت بیافزود و فشاری را که بالای حکومت از طریق فرار و نا آرامی وارد می شد کمتر ساخت. این جنگ نه تنها وفاداری هوا داران رژیم را نسبت به آن افزایش بخشید بلکه رفتار ناشایست مجاهدین از طریق رسانه های گروهی رژیم با آب و تاب منعکس شد. این عمل مجاهدین نه تنها از لحاظ اخلاقی نادرست جلوه داده شد بلکه نتایج منفی را نیز در قبال داشت. جنگ گوریلایی منازعات سیاسی بوده و عدم پیروزی افراد غیر منظم در یک جنگ تمام عیار با یک قوای دارای قدرت آتش عالی نباید هیچکس را متعجب بسازد و اشتباه خواهد بود هرگاه نتیجه گیری شود که جنگ برای گوریلاها بدون موفقیت گردیده است یا حکومت کابل از حمایت دهات افغانستان که یک کشور کاملا دهاتی است بهرمنده شده است.(37)



طوریکه گفته آمد اشتباهات تاکتیکی، زمان نامناسب، عدم هماهنگی، تبلیغات وسیع حکومت و عوامل دیگر باعث شد تا مجاهدین نتوانند جلال اباد را تسخیر کنند و به حیات حکومت کابل در همان اوایل نقطه پایان بگذارند.

Keine Kommentare: