Dienstag, 10. April 2007

مسعود از دیدگاه مخالفان


داکتر حمید هامی


بخش دهم





hameedhaami@yahoo.com







مسعود در کابل (1371 تا 1375):


"کاش پیش از آمدن به کابل شهید می شدم!"


" مسعود"


این گفتة مسعود، بیانگر عمق فاجعه و تأثریست که او به عنوان فاتح کابل با آن مواجه گردید.

با توجه به گفته های مخالفان در مورد احمد شاه مسعود نیز می توان دریافت که آنان بیشترین سوژه های خود در مخالفت با مسعود را از حوادث مربوط به سال های یاد شده به دست می آرند. مسعود در کابل به دلایل متعدد در محراق توجه قرار گرفت.
در آستانة ورود مجاهدین به کابل تبلیغات وسیع و گسترده از هر جانبی آغاز گردید. ورود مجاهدین به کابل به نوبة خود یک حادثة ساده نبود و حتا در حد سقوط حاکمیت خلاصه نمی گردید. موارد زیادی وجود داشت که به آن حادثه، اهمیت بیشتری می بخشید:



1- مجاهدین بعد از 14 سال مخالفت مسلحانه، موفق می شدند تا پایتخت و تمام مراکز ولایات را به تصرف خود در آورند. این در حالی بود که آنان مخالفت های ذات البینی نیز داشتند و بخش های مختلف ولایات در کشور به دست گروه های متخاصم افتاده بود.


2- بعد از خروج روس ها، نظام مقاومت خود در برابر مجاهدین را "دفاع مستقلانه" نام گذاشت؛ با آن که هر نوع اکمالات رژیم از طریق کشور های اتحاد جماهیر شوروی سابق صورت می گرفت، ولی در ظاهر امر، اردوی افغانی نظامی بود که در برابر مجاهدین می جنگید. طی 4 سال دفاع مستقلانه، ارزیابی ها و محاسبات مختلفی توسط کارشناسان امور افغانستان ارائه گردید. سقوط یکبارة نظام تمام آن محاسبات را برهم زد و حتا برای قدرتمندترین کشور های جهان نیز یک حادثة غیر مترقبه بود.


3- نیرو های مجاهدین به گونة هماهنگ و بر اساس یک برنامة موارد توافق همه، به کابل داخل نشدند. افراد همپیمان با احمد شاه مسعود از شمال و نیرو های مربوط به انجنیر حکمتیار از جنوب و جنوبشرق و آن هم در نزدیکی با قطعاتی از رژیم که در بین خود نیز مخالفت داشتند، به شهر داخل شدند. طبیعی بود که همه گان در انتظار آغاز فصل جدیدی از مخالفت ها، کابل را در محراق توجه قرار دادند.


4- پس از آن که احمد شاه مسعود از جانب حضرت صبغت الله مجددی (رئیس شورای جهادی و ممثل دولت اسلامی افغانستان) به عنوان وزیر دفاع و رئیس کمیسیون امنیتی شهر، وظیفه یافت تا زمینه را برای ورود رهبران به کابل مساعد گرداند، نیرو های او توانستند، مخالفان را به حومة شهر عقب برانند؛ اما با آن هم کنترول شهر تنها در اختیار نیرو های مسعود قرار نداشت. حزب وحدت اسلامی، جنبش ملی اسلامی، اتحاد اسلامی، گروه های کوچکی از سایر تنظیم ها و بخشی از نیرو های اردوی رژیم بر گوشه های مختلفی از شهر تسلط داشتند. انتظار برای فاجعه، چنان طبیعی بود که برف در زمستان.


5- کشور های همسایه با آزمندی بیشتر مداخله در افغانستان را آغاز کردند و برعکس، کشور های مقتدر جهان و از جمله ایالات متحده، افغانستان را گوشه یی فراموش شده از جهان می پنداشت.


با توجه به دشمنی طولانی میان مجاهدین و رژیم، یک انتظار دیگر این بود که کشتار دسته جمعی مامورین نظام و به زندن افگندن ها نیز آغاز بیابد؛ با آن که چنان نشد و فقط دو واقعة مهم قتل سیاسی صورت گرفت (عبدالکریم شادان رئیس محکمة اختصاصی انقلابی و بعد رئیس ستره محکمه و جنرال عبدالحق علومی عضو گارنیزیون کابل)، اما نفس این گونه انتظار، حالتی مضطرب را بر شهر حاکم ساخت و به نوبة خود کابل را در محراق توجه رسانه های جهانی قرار داد. طبیعی است که در چنان حالتی مسعود به عنوان قدرتمندترین چهرة مجاهدین در کابل خود به خود جالبترین چهره برای رسانه ها بود.


در آستانة ورود مجاهدین به کابل، تبلیغات رسانه های خبری چنان در پیرامون مسعود متمرکز گردیده بود که تا هنوز هم، افراد آگاه و متخصص و برخی از تحلیلگران، مسعود را با دستگاه حکومت مجاهدین عوضی می گیرند.


مخالفان مسعود (شاید هم عمداً) مواردی متضاد و مخالف را به عنوان عملکرد های او طی سال های حضور در کابل، مورد انتقاد قرار می دهند که می توان آنان را چنین دسته بندی کرد:





در آستانة ورود به کابل:


1- برخی از مخالفان سطحی نگر و افراد مغرض، نحوة ورود نیرو های مسعود به کابل را مورد انتقاد قرار داده و اظهار می دارند که او باید در دروازه های کابل باقی می ماند و یکی از دو راه را اختیار می کرد: تطبیق برنامة بینن سیوان و انتقال قدرت به گروه سی نفری؛ یا انتقال قدرت به مجاهدین و عدم ورود نیرو های مسلح به شهر.


این یک آرزوی کاملاً شریفانه است، ولی صرفاً در صورتی میسر بود که مجاهدین به عنوان یک جبهه و با رهبری واحد در صحنه حضور می داشتند. همه می دانند که مجاهدین به احزاب هفت گانه و ائتلاف نه گانه تحت رهبری شهید عبدالعلی مزاری تقسیم شده بودند و برعلاوه فرماندهانی هم در صحنه حضور داشتند که مستقلانه و بدون اعتنا به رهبر تنظیم، عمل می کردند. در آن هنگام هیچ تضمینی وجود نداشت که اگر نیرو های مسعود به کابل داخل نمیشدند، سایر نیرو های مجاهدین بر دروازه های کابل توقف می کردند. حتا بسیاری از آنان در اسناد رسمی خویش ادعا می کنند که قبل از مسعود و در پنجم ثور به کابل داخل شده بودند. مواردی هم وجود دارد که نشان می دهد حضور نیرو های مسعود در کابل سبب گردید تا مجاهدین در موضعگیری های خود در برابر اهالی شهر و مامورین نظام از انعطاف کار بگیرند.


از جانبی دیگر، نخستین کسی که طرح وارد نشدن مجاهدین به کابل را در میان گذاشت، احمد شاه مسعود بود. او طی صحبت مخابروی در 4 ثور 1371 از انجنیر حکمتیار تقاضا کرد که از حمله به کابل دست بردارند؛ ولی بر خلاف، انجنیر حکمتیار به ورود پیروزمندانة مجاهدین تأکید نموده و حتا حل مسأله از طریق سازمان ملل را ننگ می پنداشت.


2- تقاضای مسعود از رهبران مجاهدین مستقر در پاکستان به منظور تشکیل یک دولت اسلامی، به نوبة خود مورد انتقاد قرار دارد. آنانی که در کلیت با مجاهدین مخالف اند، بر این امر بیشتر تأکید دارند. امر مسلم اینست که در آن هنگام فقط چند راه در برابر مسعود قرار داشت: انحصار قدرت، سپردن قدرت به رهبران مجاهدین و یا هم صرفنظر کردن از همه چیز و سپردن شهر به حزب اسلامی. البته که طرح سازمان ملل با نزدیک شدن نیرو های مجاهدان به دروازه های کابل از قبل با شکست مواجه گردیده بود.


حالا کدامیک بهترین راه بود؟ واضح است که با توجه با خصوصیات مختلف جامعة افغانی، تقاضای تشکیل حکومت از سوی رهبران معقولترین راه به نظر می آمد. اما این که رهبران در میان خود اختلافاتی عمیق داشتند، مشکل آنها بود. از جانب دیگر، رهبران مجاهدین در روند انتقال قدرت و تشکیل حکومت، سازمان ملل را کاملاً نادیده گرفته و نقش به مراتب مهمتر را به کشور های همسایه و به ویژه پاکستان و ایران قایل شدند که به نوبة خود در سست بنیاد شدن حکومت شان نقش داشت.


3- برخی دیگر از مخالفان، از هم پاشیدن اردوی رژیم را به مسعود نسبت می دهند؛ حال آن که واقعیت کاملاً بر عکس است. آنان ادعا می کنند که حفظ و استفادة نیرو های منظم رژیم داکتر نجیب می توانست برای مجاهدین بسیار کارآ و مفید ثابت گردد. جالب است اگر بدانیم که در عین حال، برخی دیگر از مخالفان مسعود او را به استفاده از نیرو های مسلح رژیم و حتا ائتلاف با آنان متهم می سازند.


واقعیت مسلم اینست که در آستانة ورود مجاهدین به کابل، نیرو های رژیم خود به خود پارچه پارچه گردید. هنوز داکتر نجیب بر اریکة قدرت بود که تحولاتی در شمال رخ داد. پیش از تحولات شمال، سقوط خوست به نوبة خود توانسته بود در پارچه شدن نظام تأثیر بگذارد.


حکومت مجاهدین در کابل هیچ ساختار منظمی را به نام وزارت دفاع، داخله و یا امنیت ملی تسلیم نگردید. مثلاً وزیر دفاع رژیم سترجنرال محمد اسلم وطنجار به حزب اسلامی پیوست و در عین حال سترجنرال محمد نبی عظیمی معاون اول وزیر دفاع و سترجنرال آصف دلاور لوی درستیز به همکاری با حکومت مجاهدین ادامه دادند. وضع در وزارت داخله و در بخش امنیت ملی نیز بهتر از این نبود. پیوستن دگرجنرال امام الدین معاون وزیر دفاع و قوماندان گارنیزیون گردیز به جلال الدین حقانی و بعد پیوستنش به جنبش ملی نشان می دهد که مواضع نیرو ها تا چه پیمانه یی قابل تغییر بود؟! این گونه پراگنده گی ها تا مرتبه های بسیار پایین نیز صورت می گرفت و آیا در چنان حالتی می شد، اردوی رژیم را نجات داد؟ اردویی که تا کوچکترین سطح سوق و اداره، از سوی حزب دموکراتیک خلق سیاسی شده بود و در هر واحد نظامی یک افسر "سیاسی" حضور داشت، استقلال اردو را به مثابهء نظامی جدا از معاملات سیاسی ازمیان برده بود. روشن است که با پیوستن افراد سیاسی به ائتلاف های تازه و تازه تر سیاسی چند پارچگی اردو از تبعات اجتناب ناپذیر آن به شمار می آمد.


4- تعدادی دیگر ادعا می کنند که مسعود حضور نیرومندش را در فضای جنگی می دید و از همین رو بیشتر به همین وسیله برای رسیدن به هدف مراجعه می کرد. این گونه ادعا، مبتنی بر اتهام محض است. مذاکرة مسعود با حکمتیار در بگرامی کابل، پذیرفتن طرح شورای رهبران منعقدة اسلام آباد و جلال آباد، کنار رفتن مسعود از وزارت دفاع و حتا نپذیرفتن وزارت خارجه و حتا بعد ها ملاقات با طالبان در میدانشهر نشان می دهد که مسعود بیشتر از هر کسی دیگر، حل قضایا از طریق تفاهم و مذاکره را ارجحیت می داد.


با وجود جنگ های متعدد و دامنه دار در اطراف کابل، مسعود به حرکت های روشنفکرانه، حمایت از آزادی بیان و وسعت بخشیدن به پایه های حکومت ارج می گذاشت. مثلاً تأسیس شورای تفاهم و وحدت ملی افغانستان در پشاور که جنرال شهید کتوازی در رأس آن قرار داشت و گفته می شد که در حمایت از پادشاه سابق فعالیت می کرد، نه تنها مورد مخالفت احمد شاه مسعود قرار نگرفت؛ بلکه او نخستین کسی از مجاهدین بود که با فرستادن نامه یی خواهان برقراری روابط با آن شورا گردید. آن گاه که نماینده گان آن شورا با ترکیب جنرال کتوازی، عبدالحکیم آریوبی، ستانه گل شیرزاد، حاجی داوود، عتیق الله پژواک، مجروح، شهزاده مسعود و عبدالهادی قاریزاده (پدر نگارنده) به کابل آمدند، مسعود از آنان به گرمی استقبال کرد و نه تنها حمایت خود از طرح آنان را اعلام کرد بلکه به آنان وعده سپرد که در صورت پذیرفته شدن طرح شان از جانب حزب اسلامی، نخستین اقدام حسن نیت را او انجام خواهد داد.


از حق نگذریم، این حضور مسعود در کابل بود که همه موانع در راه اشتغال زنان به وظایف دولتی را از راه بر می داشت. هنرمندان را مورد حمایت قرار می داد. نشریة های مستقل یا به حمایت او تأسیس می شد و یا هم از کار آنان پشتیبانی صورت می گرفت. مسعود ویژه گیهایی از این دست داشت که او را نسبت به هر همقطار دیگرش متمایز می سازد.


من به این باورم که ویرانی در جنگ، قاعده است نه استثنا و با آن که تمام آن روز های دشوار در کابل را از نزدیک دیده و تحمل کرده ام و تصویر آن را در رباعی قهار عاصی ارائه می دهم:


خون از بر و دوش آسمان گل بدهد


آتش ز زمین قیامتی کل بدهد


دوزخ چقدر بلند باید سوزد؟!


تا شمة کوچکی ز کابل بدهد


هنگامی که به ویرانی ها در شهر بر می خورم، بسیار تعجب نمی کنم. کابل ناگزیر بود در بدل نیفتیدن به دست پاکستان، چنان بهایی را بپردازد.


پاسخ به پرسش پرتاب راکت های کور به شهر کابل را فقط در یک پرسش دیگر خلاصه می کنم: چرا آن گاه که نیرو های طالبان بر کابل تسلط داشتند، حتا یک فیر راکت از جانب نیرو های مسعود به کابل اصابت نکرد؟ مگر کابل طی پنج سال حاکمیت طالبان به مراتب در تیررس آن نیرو ها قرار نگرفت؟


پاسخ به همین پرسش است که نشان می دهد، با وجود تحمل بار جنگ، عاطفه بر شخصیت مسعود بیشتر تأثیر گذار بود و این را می توان در نحوة برخوردش با اسرای جنگی بیشتر مورد ارزیابی قرار داد.





اشتباهات مجاهدین در کابل:


با این همه، نه من و نه هم کسی دیگر حق دارد که دوران حکومت مجاهدین در کابل را دورة حکمرانی ملایک بداند. من با آن که کوشیده ام ادعا های میان تهی مخالفان علیه مسعود را با دلایل و اسناد رد کنم؛ اما به هیچ وجه ادعا نمی کنم که حکومت مجاهدین عاری از اشتباه و خطا بود؛ به همین گونه باید اشتباهات مجاهدین به عنوان اشتباهات مسعود تلقی نگردد، زیرا مسعود فقط بخشی از نظام را تشکیل می داد نه همة آن و از جانبی در آن سوی خط نیز مجاهدین مخالف با مسعود قرار داشتند که اشتباهات شان به خود آنان ارتباط می گیرد.


Keine Kommentare: