Montag, 26. März 2007

هنوز یک ماه از خروج سربازان شوروی از افغانستان نگذشته بود جنگ جلال آباد







جنگ جلال آباد


حامد علمي


بخش اول



هنوز یک ماه از خروج سربازان شوروی از افغانستان نگذشته بود که مجاهدین بی باکاذنه به مواضع نیروهای حکومت کابل یورش برده و جنگ جلال آباد را آغاز نمودند. جنگ جلال آباد سراغاز تحول بزرگ برای جهاد افغانستان بشمار می رود و در حقیقت می توان آن را نقطه عطفی در مسیر فعالیت های نظامی مجاهدین بعد از خروج نیروهای شوروی دانست.




پیشنه جهاد در ولایت ننگرهار، جنگ جلال آباد چرا آغاز گردید و چگونه تحول کرد و چرا به بن بست انجامید، موضوعاتی است که در آغاز این فصل آنرا به برسی می گیریم و بعدا می پردازیم به ماهیت جنگ و عوامل و عواقب آن.












پیشینه جهاد در ولایت ننگرهار






عملیات نظامی علیه حکومات مرکزی در ولایت ننگرهار سابقه طولانی دارد. حتی سالهای قبل از تجاوز شوروی بر افغانستان، نیروهای مسلح ضد حکومتی در این ولایت عرض اندام نموده و درد سر های را به حکومات کابل ایجاد می کردند.



نخستین گروههای مسلح که علیه جمهوری محمد داود قیام نمودند ریشه های در ولسوالی های سرخرود و شینوار ولایت ننگرهار داشتند. این نیروها در سال 1974 در سرخرود علیه حکومت دست به قیام زدند و به مجرد غضب قدرت بواسطه حزب دیموکراتیک خلق افغانستان در سال 1978 به هماهنگی دوباره خویش آغاز کرده و فعالیت های نظامی را از سر گرفتند.



با تشکیل تنظیم های مجاهدین و سازماندهی مبارزان، طیف وسیع از جوانان و نوجوانان و سالخوردگان ننگرهاری به تنظیم های مجاهدین پیوستند و حلقات بالایی تنظیم ها تقریبا در انحصار منورین و علمای ولایت ننگرهار بود زیرا نزدیکی این ولایت به مرکز تجمع گروههای مجاهدین یعنی پشاور پاکستان وجود هزاران باشنده این ولایت در پشاور و وجوهات فرهنگی و زبانی با مردمان قبایل که پناهگاه مطمئن برای مجاهدین محسوب می شد این ویژه گی را برای مردم ولایت ننگرهار بخشیده بود.



با شدت یافتن جنگ در افغانستان و ظهور نسل نو در رهبری جهاد، قوماندانان بزرگ با سلیقه های مختلف در این ولایت پر نفوس و با نفوذ، ظهور کردند.



همجواری با قبایل و مرز پاکستان، مجاهدین جلال آباد را شیوه جدید از جنگ گوریلایی بخشیده بود از یک طرف این فرصت را برای همه جوانان ننگرهاری مساعد ساخته بود تا وقتا فوقتا سری به جبهات جنگ بزنند و در عملیات نظامی اشتراک کنند اما از طرف دیگر این نزدیکی به سازماندهی و تشکیلات منظم گروههای داخلی ضربه های مهلکی می زد زیرا قوماندانان جهادی ننگرهار با وجود ذکاوت و درجات بالایی فهم سیاسی و نظامی قادر نبودند تا افراد مسلکی تربیه نمایند و جبهه منظم را ایجاد کنند بنابران بیشتر مجاهدین به شکل شوقی یا آماتور به جبهه می رفتند و بدون تحمل کوچکترین دشواری به عقب برگشته و در مناطق مرزی متواری می شدند. اکثریت این فراریان نبودن سرپرست را در خانواده و مشکلات اقتصادی را بهانه می نمودند.



مجاهدین سایر ولایت اکثرا این عملکرد ننگرهاری ها را به باد استهزا می گرفتند و به شوخی می گفتند که مجاهدین جلال آباد شب عملیات می کنند و روز در کمپ های مهاجرین در ولایت سرحد شمال غربی پاکستان در کنار خانواده شان بسر می برند و از شر بمباران و ضد حمله حکومت کابل در امان می باشند.



مساله دیگر عبارت از نفوذ بیش از حد مقامات نظامی پاکستان و ارتباطات آنها با مجاهدین بود که به نحوه جهاد و مجاهیدن ننگرهار را به اصطلاح بد آموز و مطمع ساخته بود.



نفوذ و تلاش حکومت کابل را نیز یکی از عناصر می توان شمرد که در مغشوش ساختن جبهات مجاهدین در ولایت ننگرهار موثریت خاص داشت زیرا این ولایت در مرز با پاکستان قرار داشته و حکومت با تمام وسایل و امکانات می کوشید تا این راه نفوذی به داخل پاکستان را در اختیار داشته باشد و برای این منظور از نفوذ قبایل سرحدی پاکستان که ارتباطات بیشتر با شوروی ها و حکومت کابل داشتند کار گرفته می شد.



تلاش های حکومت کابل در راه جلب و تطمیع مجاهدین و رهبران قومی در زمان حضور نیروهای شوروی نسبت به هر ولایت دیگر در ننگرهار موفق تر بود و گروههای بزرگ قومی در مناطق شینوار، ثمرخیل، کامه، مهمند دره و… به حکومات کابل وفادار و مشکلات فراوان را به مجاهدین این ولایت و سایر نقاط افغانستان ببار آورده بودند. حتی عده از این گروهها، رقبای قبیلوی و منطقوی خویش را بدون در نظر داشت وابستگی سیاسی از سر راه شان بر می داشتند.



اگر به تحولات جهاد در ولایت ننگرهار یک نظر گذرا انداخته شود به وضاحت دیده می شود که بعد از تجاوز نیروهای شوروی به افغانستان عملیات منظم و بزرگی از طرف مجاهدین ولایت ننگرهار سازمان نیافت. با در نظر داشت نزدیکی جبهات این ولایت به مراکز فرماندهی مجاهدین، سهولت های فراوان لوژستیکی و توجه مقامات نظامی پاکستان و تنظیم های جهادی، مجاهدین این ولایت هیچگاه نتوانستند یا نخواستند عملیات وسیع را سازمان دهند.



اگرچه ننگرهار در مرز با شهر پشاور قرار دارد و برخلاف جبهات مرکزی، غربی و شمالی افغانستان جزئی ترین خبر در جبهات آن ولایت در زودترین فرصت به بیرون انتقال می یافت و وسیعا پخش و به سمع جهانیان می رسید اما اخبار بسیار بی اهمیت از این ولایت در خبرنامه های منابع خبری مجاهدین منتشر می شد.



این بی تفاوتی مجاهدین ننگرهار بارها از جانب مجاهدین سایر جبهات خصوصا ولایت کنر مورد انتقاد قرار میگرفت زیرا ننگرهار در مسیر کاروان های نظامی و لوژستیکی کنر قرار داشت و اگر در ننگرهار مقاومت صورت نمی گرفت در آن صورت این کنری ها بودند که با دادن تلفات سنگین جلو اکمال قرارگاههای حکومتی در سراسر آن ولایت را می گرفتند و بارها دیده شد که کاروان های نظامی نیروهای شوروی و حکومت کابل بدون درد سر ننگرهار را عبور کرده و در کنر در مقابل جبهات مجاهدین جنگیدند.



طوریکه ذکر کردیم عوامل مختلف باعث شد که جهاد در ولایت ننگرهار روبه ضعف نهد اما کوچیدن به پاکستان و پناهنده شدن اکثریت اهالی این ولایت ضربات مهلک را بر پیکر جهاد و مقاومت وارد کرد. اهالی این ولایت پرنفوس بدون مقاومت قابل توجه در همان اوایل سالهای دهه هشتاد میلادی دسته دسته به پاکستان کوچیدند و طوریکه دیده میشد اکثریت باشنده گان اردوگاههای بزرگ مهاجرین در ایالت سرحدی پاکستان مانند اردوگاه کچه گری، ناصر باغ، صوابی، هریپور و اضاخیل را ننگرهاری ها تشکیل می دادند که این کوچیدن ها مجاهدین را از حمایت اهالی بدور ساخت و از طرف دیگر هزاران جوان و مرد ننگرهاری که ذخیره مطمئن جهاد به شمار می رفتند مجبور بودند تا در شهرها و دههات پاکستان بدنبال اعاشه خانواده شان مصروف شوند.



بر علاوه کوچیدن دسته جمعی اهالی ننگرهار که کمر جهاد را می شکستاند، پیوستن بزرگان و متنفذین این ولایت به دولت نیز به جهاد مضر واقع شد. بطور مثال پیوستن حاجی فردوس خان مهمند در سال 1986 و وکیل اعظم شینواری در 1988 به حکومت کابل جهاد در مهمند دره و شینوار را با مشکلات زیادی مواجه ساخت.



مرض دیگر که گریبانگیر مجاهدین ننگرهار خصوصا اهالی مناطق شینوار و مهمند دره شد عبارت از کشت کوکنار و قاچاق مواد مخدر بود که این مناطق در سالهای آخر جهاد به یکی از مراکز عمده تولید مواد مخدر در شرق افغانستان تبدیل شد و رو آوردن متنفذین و فرماندهان محلی به تجارت مواد مخدر از توجه آنها در مسایل نظامی کاست.



بنابران همه این عوامل باعث شد که در سالهای اخیر تجاوز شوروی بر افغانستان ولایت مقتدر، پرنفوس و مجاهد پرور ننگرهار نتواند به طور شایسته آنچه که می بایست انجام دهد، عمل کند.







مجاهدین ننگرهار در آستانه خروج سپاهیان شوروی



خروج نیروهای شوروی بتاریخ 15 ماه فبروری سال 1989 به اکمال رسید و این دقیقا زمانی بود که سرمای شدید در اکثر نقاط افغانستان حکمفرما بود و این سرما ازتحرک مجاهدین به شدت می کاست.



آیا این برنامه دقیق و برنامه ریزی شده مسکو بود؟ بلی زیرا شوروی ها به درستی می دانستند که سرمای شدید افغانستان برای نیروهای آنها زیاد خطرناک نمی باشد اما از تحرک مجاهدین به شدت می کاست و تجربه ثابت نموده بود که جبهات عظیم مجاهدین خصوصا شمال افغانستان از برف پوشیده می بود و این برف راه سربازان شوروی را به شمال افغانستان مصئون تر می ساخت.



از طرف دیگر شوروی ها دقیقا زمانی از کشور کاملا خارج شدند که هنوز مجاهدین آمادگی کامل و استراتیژی مشخص برای حمله بر پایگاههای بزرگ حکومت را نداشتند و در جبهات جنگی هیچ گونه همانگی میان قوماندانان حتی قوماندانان یک تنظم و یک گروه دیده نمی شد. این عدم آمادگی را احمد شاه مسعود در یکی از سخنرانی هایش به وضاحت خاطر نشان ساخته که گفته بود "ما برای پیروزی یک برنامه سه مرحله یی داشتیم که مرحله اول عبارت از تدارک و هماهنگی میان جبهات بود و برنامه دوم حمله بر پایگاههای دشمن و مرحله سوم عبارت از پیشروی بطرف شهرها بود اما در اجرای مرحله اول تطبیق استراتیژی خویش قرار داشتم که شوروی ها از افغانستان خارح شدند خروج نیروهای شوروی درست زمانی طرح بندی شده بود که مجاهدین از نگاه نظامی در موضع تدافعی قرار داشتند."(1)



در بعد سیاسی خروج نیروهای شوروی و جنگ جلال آباد زمانی صورت گرفت که حکومت موقت مجاهدین تازه تشکیل گردید و هنوز ادارات حکومت موقت به فعالیت های منظمش آغاز نکرده بود و این مساله سردرگمی را در سوق و اداره مجاهدین بوجود آورده بود و سر رشته کار بدرستی معلوم نبود و تا آخر معلوم نشد که مسئول و قوماندان اصلی این جنگ کیست کی بود؟



از طرف دیگر بنابر دلایل که فوقا ذکر گردید مجاهدین ننگرهار در آستانه خروج سربازان شوروی به جنگنده های آماتور و شوقی تبدیل شده بودند که دلگرمی کمتر به جهاد و جبهات شان داشتند. احساساتی صحبت میکردند و از واقعیت های نظامی و تسلیحاتی دور شده بودند.







واقعه تورخم



خبر کشته شدن چند تن از سربازان اردوی حکومت کابل بصورت ناگهانی پخش شد و چنان شایعه گردید که این چند سرباز محافظ پایگهای امنیتی تورخم بودند و همه به حالت فجیع سر بریده شده و در داخل کارتن های و بوجی ها جابجا شده و در مرز افغانستان با پاکستان پرتاپ شدند.



خبر این فاجعه در روزنامه ها و جراید منتشر گردید و رادیو های حکومت کابل با آب و تاب این اخبار را انتشار داد و چندین روز این خبر بطور مکرر پخش می گردید و نوع هوشدار به تمام سربازانی بود که قصد تسلیم شدن یا پیوستن با مجاهدین را داشتند.



اگرچه اکثرا مبصرین و کارشناسان اعضای حزب اسلامی تحت رهبری مولوی محمد یونس خالص را به این عمل متهم می سازند اما هیچ گونه شواهدی در دسترس نیست و حتی این ثابت نگردید که کشته شده گان سربازان حکومتی بودند یا نه؟ حتی بعدا شایعه گردید که این حادثه را عمال حکومت کابل مرتکب شد و از آن استفاده اعظمی نمودند.



نگارنده در آن زمان خبرنگار بود و با آقای فلیکس ارمکورا پروفیسر اتریشی و نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد برای افغانستان همکاری نزدیک داشت. پروفیسر یاد شده به تعقیب انتشار خبر واقعه تورخم به پاکستان رفت و بعد از تلاش های فراوان گزارشی را در مورد واقعه تورخم به نشر رسانید که بیشتر به حالت قربانیان مربوط می شد نه به هویت آنها و یا اینکه کی مسبب این واقعه بود.



پروفیسر ارمکورا از دیدن عکس های قربانیان حادثه به شدت تکان دید و طبق عادت همیشه گی اش از چوکی برخاست و در حالیکه هی هی میگفت این طرف و آن طرف اتاقش گردش می نمود، می پرسید از کجا معلوم که این ها سربازان حکومتی اند؟



با وجودیکه فشارهای بین المللی بالای نامبرده زیاد بود تا از مجاهدین بطور مشخص منحیث قاتلین این اجساد نام برده شود اما وی به ذکر این جمله که کشته شده گان گفته میشود سربازان حکومتی اند، اکتفا کرد.



اگرچه تا آخر ثابت نگردید که در عقب این حادثه کی قرار داشت ولی حکومت کابل از این عمل استفاده اعظمی نمود و در تصمیم سربازانی که قصد فرار از پایگاههای حکومت داکتر نجیب الله را داشتند تغییرات عمده را وارد آورد.



وسایل ارتباط جمعی کابل این حادثه را ماهها در برنامه های شان جا دادند و بر آن تبصره های گوناگون نمودند حتی رادیو کابل تعداد کشته شدگان را هفتاد تن می خواند در حالیکه نظر به تصاویر و نقل قول شاهدان عینی به مشکل می توان باور کرد که تعداد کشته شدگان سی تن بوده باشند.







سقوط ثمرخیل



در پنجم مارچ سال 1989 مجاهدین گروههای مختلف بدون هماهنگی و قومانده واحد برق آسا بطرف پایگاه نظامی ثمرخیل در بیست کیلومتری شرق شهر جلال آباد پیشروی کرده و آخرین پوسته حفاظتی آنرا به ساعت نه شب تصرف نمودند.



مجاهدین با ناباوری تمام و با عجله وارد قرارگاه و تاسیسات اقتصادی ثمرخیل شده و در حالیکه نمی دانستند با چه سحر و جادو پایگاههای مستحکم نظامی و اقتصادی بدست شان افتاده است، خویشتن را در دروازه های شهر جلال آباد یافتند.



یکی از جنرالان اردوی کابل سقوط ثمرخیل را به حکومت چنین گزارش داد "امروز ساعت هفت صبح حدود ده هزار نفر از باند های مختلف مجاهدین بالای پوسته های امنیتی سرخ دیوار از طریق فارم بریکوت، کامه، رودات، ثمرخیل، کان و کترغی با اجرای انداخت های شدید راکت و توپچی حملات خویش را آغاز کرده و در حمایت همین آتش به پوسته های امنیتی تقرب کرده پوسته های خط اول را به سقوط مواجه ساختند. قوماندان فرقه دگروال محمد احسان که به عوض جنرال نجیب الله از مدت یک هفته به این طرف فرقه را سوق و اداره می نمود از موضوع به قوماندان قول اردوی یک، تورن جنرال بارکزی راپور داد و احتیاط فرقه که در حدود یک تولی پیاده شصت نفر، بود جهت اشغال مجدد پوسته های از حوالی ساعت نه صبح توانستند به طرف قرارگاه فرقه تقرب و آنرا اولا راکت باران نموده به تصرف آن اقدام کردند. در قرارگاه فرقه عده یی تحت رهبری قوماندان فوق مقاومت نمودند. اما بعد از کشته شدن تعدادی زیادی از افسران و سربازن، قوماندان فرقه مجبور به ترک ثمرخیل، قرارگاه فرقه یازده شد. احسان قوماندان فرقه با سی نفر از افسران و محافظین خویش از دریا عبور کرده به کامه رفتند و می خواستند خود را به جلال آباد برسانند. معلومات ندارم که آنها زنده اند یا مرده. قوماندان قول اردوهمین الان با عده از افسران و سربازان به طرف محل حادثه حرکت کرد. اکنون شدید ترین آتش های توپچی راکت های ریاکتیف و انداخت های تانک ها بالای میدان هوایی، قرارگاه، قول اردو و شهر جلال آباد جریان دارد. تعدادی زیادی از وسایط مهمات و روغنیات در قول اردو و در میدان هوایی جلال آباد حریق شده است. پرسونل روحیه جنگی را از دست داده اند. خط اول مدافعه از طرف مجاهدین شکستانده شده، پوسته های امنیتی کمر بند دوم شهر نیز در استقامت ثمر خیل در حال گریز است. وضع متشنج است. هیچ گونه نظم و ترتیبی وجود ندارد.



جنوب میدان هوایی بمباران خویش را آغاز نماید. اگر امکان داشته باشد از اتحاد شوروی نیز خواهش گردد تا طیارات محاربوی آنها نیز از ترمز و یا تاشکند به پرواز درآیند مناطق ثمرخیل، سرخ دیوار و فارم غازی آباد را بمبارد نمایند. در غیر آن سقوط جلال آباد حتمی است.(2) مجاهدین بعد از سقوط ثمرخیل بدون تامل و توقف، سراسیمه به طرف میدان هوایی جلال اباد پیشروی کردند و هنوز روزی نگذشته بود که بمباران شدید حکومت آغاز گردید و صدها مجاهد در اثر بمباران حکومت و برخورد به مین های قربانی عمل عجولانه خویش شدند.



نیروهای هوایی حکومت کابل یگانه امیدواری سربازان محصور در جلال آباد به شمار می رفت. این نیروها بطور مداوم جبهات اطراف جلال آباد را بمباران می نمودند. استعمال انواع مختلف بمب ها از جمله بمب های خوشه یی و بایلری به شدت بمباران می افزود. نه تنها جنگنده های حکومت کابل بمباران می نمودند بلکه نظر به گفته شاهدان عینی طیارات ترانسپورتی هم بمب های بایلری پرتاب می کردند.



هنوز یک هفته از سقوط ثمرخیل نگذشته بود که مجاهدین جبهات مختلف خصوصا جبهات شرقی اضافه از سیصد تن کشته و هزار تن زخمی دادند. تلفات نیروهای حکومتی نیز معادل مجاهدین بود خصوصا نیروهای حکومتی از ناحیه اسیر شدن و فرار سربان به شدت ضربه می دید.



ثمر خیل به آسانی و معجزه آسا سقوط کرد اما این سقوط سر آغاز درگیری و بن بست درد آور برای مجاهدین خصوصا مجاهدین ننگرهار و ولایات شرقی محسوب شد.

مسعود از دیدگاه مخالفان بخش هفتم






مسعود از دیدگاه مخالفان



hameedhaami@yahoo.com

بخش هفتم

1- در مسودة مطروحه توسط بروس ریچاردسن، منبع اقتباس وجود ندارد و معرفی نشده است.

2- در مادة اول آن مسوده، از قطع و توقف کامل عملیات در شارهراه کابل حیرتان تذکر رفته، ولی در مادة ششم، این ساحه تاجکان و چوکنی خوانده شده و فاصلة آن سی کیلومتر آمده است. بناء ماده اول و ششم در مخالفت و تضاد و تناقض با همدیگر قرار دارد.




3- مواد مسودة بروس ریچاردسن برای آتش بس، با موادی که توسط منابع نزدیک به مسعود و منابع روسی در این خصوص، افشا گردیده شباهت ندارد.


آنچی را که منابع نزدیک به احمد شاه مسعود (پنجشیر در دوران جهاد) در رابطه به مواد آتش بس یادداشت داده اند، قرار ذیل است:


1- این متارکه نخستین قدم در جهت آزادی تمام افغانستان تلقی میشد، لذا پذیرفته شد.


2- تمام قوای روسی و عساکر رژیم به استثنای یک کندک روسها و یک کندک داخلی که در ساحة غیر مسکونی اعنابه مقیم شده اند، متباقی پنجشیر را ترک خواهند کرد و در سایر محلات حتا حق احداث پوسته های امنیتی را نیز ندارند.


3- مجاهدین بالای روس های مستقر در اعنابه و آنان بالای سایر مناطق پنجشیر حمله نمی کنند.


4- مجاهدین حق داشتند وسایطی را که وارد مرکز نظامی روسها می شود تلاشی کنند. حق تقویة قوا و استحکامات را روسها ندارند.


5- ماین های کشت شده در محلات مسکونی توسط روسها پاکسازی می شود.


6- در خارج از پنجشیر مجاهدین و روسها جهت اجرای هر نوع عملیات آزادی دارند.


7- تسلیمی افراد جانبین به طور داوطلبانه به مخالفان ممانعت ندارد.


8- ساحه آتش بس شامل پنجشیر، شتل، سنجن، بولغین، گلبهار بالا و قسمتی از اندراب می شود. ولسوالی که در اعنابه مستقر می باشد، حق دخالت در امور مردم را ندارد.


با این همه تا هنوز سندی که به امضای طرفین رسیده و بتواند مواد اصلی آتش بس را در اختیار قرار دهد، افشا نگردیده است؛ اما آنچه که توسط روسها افشا گردیده، اعترافات شان مبنی بر اشتباه شان در عقد آتش بس است و گفته های تحلیلگران روسی که می گویند مسعود به مراتب هشیارتر از فرماندهی سپاه چهلم عمل می کرد.


انتقاد دیگر مخالفان مسعود، در رابطه به مسائل مربوط به مرحلة خروج روسها است. مخالفان می پرسند که چرا مسعود در هنگام خروج قوای روسی، آنان را در مسیر شاهراه سالنگ مورد حملات قرار نداد؟


این گونه ادعا و انتقاد می تواند در ذهن کسانی که از وضع و شرایط آن زمان اطلاعی دقیق ندارند، تردید هایی را ایجاد کند، ولی به چند دلیل مستند، ارزش خود را از دست می دهد:


1- با ختم یک سال آتش بس، مسعود هیچ گونه ارتباط دیگری با روسها برقرار نکرد و اگر هم رابطه یی برقرار شد به هیچ نتیجه یی نرسید. این خود نشاندهندة آغاز مجدد رابطة جنگی میان مسعود و روسها می تواند باشد. الکساندر لیاخوفسکی در این مورد می نویسد که بعد از رد پیشنهاد های بعدی، روس ها نامه یی به مسعود نوشتند که بیشتر به التیماتوم شباهت داشت:


"آقای احمد شاه مسعود!


به تأسی از حسن نیت و تمایل به جلوگیری از برخورد های مسلحانة تازه میان سپاهیان دولتی جمهوری افغانستان و نیرو های شوروی از یک سو و دسته های شاخة پنجشیر جمعیت اسلامی از سوی دیگر، نماینده گان شوروی در افغانستان، بار ها نامه هایی به شما گسیل و پیشنهاد های مشخصی در زمینة بسا از مسائل از جمله در زمینة بهبود اوضاع در گسترة استقرار دسته های شما به ویژه در بزرگراه کابل حیرتان در ساحة قلعة الاغ جبل السراج ارایه کرده اند… نماینده گان شوروی زمان مدیدی بردباری نشان میدهند… مگر بیش از دو ماه گذشته است، دیدار صورت نگرفته آن هم نه به تقصیر ما. لاجرم ما حق به جانب خواهیم بود رفتار شما را به عنوان عدم تمایل به دیدار و گفتگو ارزیابی کنیم"


لیاخوفسکی و گروموف در آثار خود متن نامة دیگر را چنین افشا کرده اند:


"در روند هفته های نزدیک 25/12/1985 نماینده ما و نماینده ارگان های دولتی با نمایندة با صلاحیت شما در گارنیزیون شوروی در جبل السراج یا کدام جای دیگر حسب آرزوی شما دیدار و به صورت مشخص فیصله نمایند که برای کی، چه وقت و در کجا و چند دستگاه کامیون دولتی نیاز است و چه نوع خوار و بار و دیگر وسایل در اختیار گذاشته شود".


از متن این نامه بر می آید که بعد از التیماتوم، روسها تصمیم به تطمیع را گرفتند و وقتی مسعود باز هم بی علاقه گی نشان داد و تطمیع نیز کار به جایی نبرد، الکساندر لیاخوفسکی می نویسد:


"ما تا دیرگاه امکان های گوناگون اقدامات را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که لاجرم نخواهیم توانست از برخورد با دسته های مسعود جلوگیری نماییم. از این رو باید برنامة بایسته را تدوین می کردیم. وارینیکوف دستور داد ضربات موشکی و بمباران نیرو های هوایی شوروی روی دسته های مسعود در کران و منجان وارد آید."


2- قوای روسی از مناطق مختلف افغانستان جمع شده و تصمیم به عودت گرفتند. از این که هر نوع حمله می توانست بهانه یی را مبنی بر عدم خروج یا معطلی، در اختیار آنان بگذارد، و از جانبی دیگر مجاهدین آماده گی برای عملیات هماهنگ و سرتاسری را نداشتند، نه تنها در شاهراه سالنگ که در هیچ نقطة دیگر نیز حمله یی بر قوای عودت کنندة روسی صورت نگرفت.


3- با این همه، گروموف در اثرش می نویسد که آخرین جنگ روس ها در هنگام خروج از افغانستان با احمد شاه مسعود صورت گرفت. او می نگارد:


"آخرین رئیس دولت انقلابی افغانستان، نجیب الله در سیمای مسعود سرسخت ترین دشمن خود را می دید. باید اعتراف کرد که آخرین رئیس جمهور… آیندة خود را درست پیشبینی کرده بود. به هر نیرنگی که بود، نجیب الله توانست ادوارد شواردنادزی را راضی سازد و به زودی من فرمان وزیر دفاع اتحادشوروی… را مبنی بر وارد آوردن ضربه در مناطق پیرامون شیب جنوبی سالنگ به دست آوردم… به تاریخ 23 ژانویه 1989، سربازان دولتی افغانستان، هنگام حرکت در امتداد شاهراه، در شیب جنوبی سالنگ مورد آتشباری شدید قرار گرفتند. این امر موجب گردید تا سپاه چهلم… ضربة خیلی نیرومند و هشدار دهنده را وارد بیاورد. آخرین عملیات رزمی سپاهیان شوروی در زمین افغانستان (توفان دریایی) نام گرفته بود… نیروی هوایی سپاه چهلم به انجام دست کم بیش از یکهزار پرواز برای در هم کوبیدن پایگاه مجاهدان پرداخت… توپخانة ما نیز بیش از 400 بار به آتشباری پرداخته بود… نیرو های معدود شوروی به میزان بس قانع کننده یی برای رهبران رزمجویان جبهه مخالف ثابت ساخت که بر هم زدن برنامة خروج سپاهیان شوروی و وادار ساختن ما به تغییر برنامه های ما آن هم با توسل به زور سودی در بر ندارد"


به این ترتیب ثابت می گردد که آخرین جنگ روس ها یعنی همان توفان دریایی نیز با آتشباری خیلی سنگین در اطراف سالنگ با نیرو های تحت فرمان مسعود صورت گرفت و تلویزیون افغانستان در همان هنگام گزارشی را از مسیر شاهراه سالنگ به نشر سپرد که طی آن جنرال خان آقا رئیس امنیت بلخ سوار بر یک زرهپوش در ساحة نزدیک به تاشقرغان به خبرنگاران گفت که احمد شاه مسعود یا کشته شده و یا هم به پاکستان فرار کرده است.


به همان گونه که ادعا های مخالفان مسعود در موارد یاد شدة آتش بس و عدم اجرای عملیات در هنگام خروج روسها، بنابر ضعف استدلال و اسناد نتوانسته راه به جایی ببرد، کاملا واضح است که آن گزارش تلویزیونی نیز به دور از واقعیت تهیه گردیده و مسعود، هم چنان در افغانستان حضور داشت.


با این همه بسیار نادرست است اگر کسی به این نتیجه رسیده باشد که احمد شاه مسعود در مرحلة خروج روسها متوجه برنامة عملیات نظامی علیه آنان نبود.


متن یکی از نامه های احمد شاه مسعود (نامه هایی از مسعود بزرگ) که به تاریخ 25/3/1367 به دفتر نماینده گی جبهه اش در پشاور، ارسال شده نشان می دهد که او جداً به این مسأله توجه داشت:


"از تحلیل وضع موجود چنین نتیجه به دست می آید که… در اوضاع سیاسی موقف دشمن در سطح بین المللی رو به بهبود بوده و برعکس آن، مجاهدین با گذشت هر روز حمایه و پشتیبانی بین المللی را از دست خواهند داد… بناء برادران به این نتیجه رسیدند که اگر هر چه عاجل جنگ ها در سطح بلندی قرار نگیرد و جهت انجام تعرض استراتیژیک، آماده گی های لازم تا قبل از خروج قوای روسها اتخاذ نشود، به یقین حمایة بین المللی از حکومت کابل تسریع و در عوض وضع سیاسی در داخل کشور نیز به نفع دشمن، چرخش خواهد کرد".


این گونه واقعبینی و دوراندیشی از ویژه گی هایی بود که احمد شاه مسعود را نسبت به سایر فرماندهان کاملاً متمایز می ساخت. به گونة مثال حمایه بین المللی از مجاهدین را که از خروج روسها تا برقراری حکومت مجاهدین سیر نزولی را پیمود و در مرحلة اخیر حتا به تقابل نوعی دشمنی و برخورد منافع مبدل گشت، احمد شاه مسعود هفت ماه قبل از تکمیل خروج روسها پیشبنی کرده بود.


ولی همزمان با آن، چون احمد شاه مسعود وضعیت جبهات داخل را بهتر و بیشتر از دیگران تحت مطالعه داشت، به این نتیجه گیری نیز رسیده بود که گذار از حالت دفاعی به حالت تعرضی به فرصتی کافی نیاز دارد؛ به ویژه که اختلافات سازمانی، عدم هماهنگی و پراگنده گی جبهات به نوبة خود باعث تأخیر در این امر می گردید.


مسعود برداشت و تشویش خود در این رابطه را چنین توضیح داده که در اثر نامه هایی از مسعود بزرگ درج است:


"ما هنوز در مرحلة دفاع هستیم و… وضعیت جدید ما را خود به خود به حالتی قرار داده که باید وضعیت تعرضی را اتخاذ کنیم. در حالی که آماده گی های لازم را از نقطه نظر مسائل عمدة تعرض نداریم. برادران این مساله را که اول روس ها کاملا از افغانستان خارج شوند و بعداً تعرضات شروع شود را طرح نارسا و بهانه یی برای پوشانیدن ضعف خود می دانند… در برقراری ارتباط ما با سایر جبهات عمده چون هرات و مولوی صاحب حقانی و غیره توجه کنید. اگر چه می فهمم که شاید یکی دو سال بعدتر هم.. جبهات آمادة تعرض نخواهند شد."


این نامه تأکید مسعود را بر وحدت فرماندهان نشان می دهد. برعلاوه خط فاصل درشتی میان او و آنانی که بدون تحلیل اوضاع به انتقاد پرداخته اند را ترسیم می کند. با اندک توجه میتوان دریافت که یکی دو تن از انتقاد کننده گان با آن که ظاهراً ارکان حرب و از افراد تعلیم یافتة اردو بودند، از چنین باریکی ها آگاهی نداشتند، زیرا آنان بیشتر در عرصة جنگ منظم تعلیم دیده بودند و اصل معلومات شان را مخصوصاً در مورد اراضی کشور از آثار و کتاب ها به دست می آوردند. خصوصیات مردم را بلد نبودند و به اضافه طی سالها عادت کرده بودند که به عنوان منصبدار، فقط به امر و نهی بپردازند و فخر بفروشند. ما احمد شاه مسعود با تلاش و پشت کار شباروزی، خود را آموزش داد، جنگ های نامنظم را به حیث یک پدیدة علمی و عملی مورد مطالعه قرار داد، اراضی نقاط مختلف کشور و مخصوصاً ساحة تحت فرمان خود را مانند خط های کف دستش بلد بود و برعلاوه مانند همرزمانش میزیست و از مشکلات آنان آگاهی کامل داشت و به دساتیر نظامی که گاه غیر عملی هم میباشد، چندان باور نداشت:





هزار نکتة باریکتر ز مو اینجاست


نه هر که سر نتراشد، قلندری داند

Sonntag, 25. März 2007

حمله نیروهای خارجی به خانه آقای سیاف در پغمان







حمله نیروهای خارجی به خانه آقای سیاف در پغمان




یکشنبه ۲۵ مارچ ۲۰۰۷-- گزارش حاکیست که بامداد روز شنبه یک دسته از نیروهای بین المللی به همکاری شماری ازسربازان افغان به ‏خانه شخصی آقای عبدالرب رسول سیاف رهبر اتحاد اسلامی و عضو ولسی جرگه حمله ورشدند که قرار گزارش ‏ها با مقاومت افراد امنیتی وفادار به استاد سیاف مواجه شده و به خود استاد سیاف کدام آسیبی وارد نشده است.‏





یک منبع موثق در گفت وگو با تلویزیون آزاد " امروز" ضمن تأیید خبر حمله یک گروه از نیروهای خارجی ‏و افغان به اقامت گاه شخصی استاد سیاف، اضافه کرد که یورش نظامیان خارجی و افغان به منزل آقای سیاف ‏ظاهرا غافل گیرانه و بدون اعلام و یا هشدار قبلی صورت گرفته است.‏
در خبر آمده است که هدف مهاجمان تفتیش و بازرسی خانه استاد سیاف بوده و درجریان کشمکش میان افراد ‏خارجی و محافظان استاد سیاف تیراندازی صورت نگرفته است.‏


هنوز معلوم نشده است که سربازان خارجی وابسته به واحد های ناتو بوده اندو یا جزو گروه های عملیاتی نیروهای ‏امریکایی بوده اند.‏تا کنون هیچ یک از منابع نظامی و دولتی ، درباره این حادثه به طور رسمی ابراز نظر نکرده اند. اما صبح ‏روزیک شنبه بنا به درخواست استاد سیاف ، بررسی این حادثه در سطح روسای کمییسون های ولسی جرگه ‏مورد بحث قرار گرفته است.‏


آقای قانونی رئیس ولسی جرگه از ابراز نظر درین باره خود داری کرد اما وی گفت که بنا به درخواست خود ‏استادسیاف ، فردا روز دوشنبه درجلسه عمومی ولسی جرگه روی این حادثه بحث خواهد شد و موقعیت ولسی ‏جرگه افغانستان رسما اعلام خواهد شد. ‏


آسياي جنوبي: نخستین پیروزی بهاری طالبان


آسياي جنوبي: نخستین پیروزی بهاری طالبان






رزاق مأمون، شنبه ۲۴ مارچ ۲۰۰۷-- در سالی که پیش روست، حکومت افغانستان و طالبان، تا اندازه یی تعیین سرنوشت میشوند. این ‏یک شوخی نیست. اما آزادی غیر مننتظره پنج فعال طالب در ازاء آزادی یک خبرنگار معمولی ‏غربی ، صاف و ساده یک شوخی خطرناک است که بازنده اصلی درین بازی، حکومت افغانستان ‏است.





این موضوع قابل درک است که حکومت در موقعیتی دردناک، تصمیمی از سر ناچاری ‏گرفت و با آزادی فعالان طالبان در برابر آزادی خبرنگار ایتالیایی موافقت کرد. اما تبعات این ‏اقدام ، بس جبران ناپذیر است وچالش های مهار ناپذیر دیگری را در آینده سبب میشود.‏


حکومت درین بازی ، باخت سیاسی درشتی را نصیب خود کرد. بدی این باخت تنها در همین ‏اولین مورد خلاصه نخواهد شد. این در واقع آغاز باخت های زنجیره یی و تاسف بار خواهد بود. ‏‏ اما ضربه یی را که سنت نوپای دموکراسی مطبوعاتی و اهل قلم و خبر متحمل شد، کمتر از شدید ‏ترین آسیب استراتیژیک در عرصه سیاسی و نظامی نیست.پس ازین کمتر کسی حاضر خواهد شد ‏که مانند گذشته به کار اخبار نویسی و خبرگیری و خبردهی ادامه دهد. ادامه کار ممکن است به ‏طور شکلی ادامه یابد اما ملازمه کار شکلی ، بازدهی شکلی و کم کیفیت خواهد بود خصوصا که ‏این موضوع مسلم شده است که دیگر هیچ نهادی حاضر نیست تا مرگ و زنده گی خبرنگار افغان ‏ویک روزنامه نگار خارجی را یکسان بداند ودر مقام دفاع از آنان بیایستد.‏
از منظر موقعیت نیروهای بین المللی که به قضیه نگاه کنیم ، این معامله نابرابر چند نکته را ‏آشکار میکند:‏
یک :‏
طالبان و پاکستان ، با هیچ هزینه و زحمتی ، پیروزی هیجان انگیزی را نصیب شدند.‏
دو:‏
ربودن روز نامه نگاران به خصوص روزنامه نگاران خارجی ازین پس براساس برنامه ریزی و ‏کسب امتیاز، شدت می یابد. حتی خطر آدم ربایی در شهر ها و مراکزی که محیط امنی برای ‏خبرنگاران به حساب می آید، افزایش خواهد یافت .این وضعیت، بر کار روزنامه نگاران خارجی ‏که خود به افغانستان می آیند و تحلیل های شان را بر زمینهء مستندات و حقایق ملموس تهیه ‏میکنند، تأثیری منفی برجا میگذارد.‏
سه :‏
با توجه به بی نظری و اهمیت ندادن کار و زنده گی خبرنگاران افغان که اکنون مسجل شده است ، ‏نگرانی ها افزایش می یابد و این وضعیت خود به خود به سلطه استبداد و تضعیف دموکراسی ‏رسانه یی منجر میشود. ‏
چهارم:‏
‏ حس بی اعتمادی نسبت به آینده مطمئن کار رسانه یی تقویت شده و مردم به عین شاهدند که ‏نیروهای غربی ، مبارزه با نا امنی و ترورزیزم درافغانستان را وسیله یی برای اهداف دیگری که ‏با تاکنون با صراحت تعریف نشده است ، قرار داده اند. بدین ترتیب بر تعهدات ، شعار ها ، ‏تبلیغات شباروزی به هدف همکاری درامر استقرار امنیت کامل و آبادی سرزمین افغان ها و عدم ‏معامله با تروریزم عملا پایبندی ندارند و این یک واقعیت خطرناک برای افغانستان است. حتی با ‏شکل گیری معامله هایی پیشرفته تر، نباید تردید کرد که طالبان بر اریکه قدرت برگردانده شوند تا ‏دیگر خون سربازان غربی بر زمین نریزد. ‏
اگر ترس ازین وجود دارد که در صورت مخالفت با خواسته دولت ایتالیا در مورد باج دهی به ‏طالبان، احتمالا همکاری آن کشور با افغانستان قطع میشد، باید گفت که سربازان ایتالیا برای دفاع ‏از افغانستان درین جا نیامده اند. آن ها در جمع نیروهای چند ملیتی آمده اند تا به همکاری مشترک ‏، اگر بشود خطر تروریزم را درین جا حتی الامکان متوقف کنند تا خطر به خانه های شان نرسد. ‏غربی ها یک پول خود را مفت ومجانی وبدون یک برنامه سنجیده شده مصرف نمیکنند. تجربه ‏پنج سال اخیرنشان داد که درین جا بحث نابودی تروریزم زیاد مطرح نیست بزنس استراتیژیک ‏مطرح ا ست. موضوع اصلی آن است که انهدام قطعی تروریزم درافغانستان چندان به نفع آنان ‏نیست زیرا تروریزم ، به غیر از افغانستان ، تمدن غربی را درهر جا وهر زمان مثل سایه دنبال ‏میکند. اما پیاده شدن در چهار راه افغانستان ، عوایدی استراتیژیک دارد. پس توجه به چهار راه ‏نیست ، نگاه به سرزمین های فراترازین چهار راه است .ثانیا نابودی تروریزم هزینه های سرسام ‏آور و دریاهای خون طلب میکند و این مردم هرگز درهیچ جا ، جرأت ویا اراده ، اجرای برنامه ‏های کارتمام را نداشته اند. افغانستان هم ازین قاعده بیرون نیست . چه کسی درخواست کرده است ‏که یک خبرنگار ایتالیایی به خاطر کسب درآمد و امتیاز شخصی ، در مناطق خطرخیز برود تا ‏بعدا به خاطر رهایی اش ، مردم و حکومت افغانستان این همه تاوان بپردازند؟ ‏
این عقب نشینی ، عمیقا ازیک برنامه موهوم درافغانستان خبر میدهد. نجات جان یک فرد، جان ‏هزاران تن دیگر را با خطر مسلم رو به رو کرده است .‏

مطالب مرتبط

تجليل از سومين سالگرد شهادت میرویس صادق، وزير هوانوردي سابق





تجليل از سومين سالگرد شهادت میرویس صادق، وزير هوانوردي سابق



یکشنبه 25 مارچ - مراسم سومين سالگرد شهادت ميرویس صادق وزيرهوانوردی و توريزم در دولت انتقالی افغانستان بعد از ظهر٢ حمل ۱۳۸۶طی مراسمی به اشتراک هزاران تن درشهر هرات برگزار گرديد. شهید میرویس صادق توسط قومندان جدیدالتقرر فرقهء ۱۷ هرات در دوم حمل ۱۳۸۳ به شهادت رسید.




ميرویس صادق پسر محمد اسماعيل خان وزير انرژی و آب در دوم حمل سال ١٣٨٣ درمقابل خانه جنرال ظاهر نايب زاده قومندان اسبق فرقه ١٧ هرات- که در آنوقت توسط دولت کرزی به تازگی به این مقام منصوب گردیده بود- مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و همراه با چهارتن ازهمراهانش به قتل رسيد.


در هنگام بروز آن حادثه جنگ روانی شدیدی علیه مجاهدین و از جمله شخص اسمعیل خان تحت نام جنگسالاران در رسانه های خارجی و داخلی در جریان بود. قومندان فرقه که در قالب کمپاین رژیم حامد کرزی برای گسترش اقتدار دولت مرکزی به ولایات جدیداً مقرر شده بود، بنابر دلايل متعدد با محمد اسماعيل خان که درآن زمان والی هرات بود اختلاف پيدا کرده بود و اين اختلاف سبب ايجاد تنش های زياد و سرانجام وقوع حادثه قتل وزير هوانوردی درمقابل خانه قومندان امنيه گرديد. مدتی بعد از این حادثه اسمعیل خان از ولایت هرات خلع و به کابل فراخوانده شده در یک وزارت پاسیف گماشته گردید.


قتل وزيرهوانوردی و چهار تن از همراهان وی بعدا منجر به درگيری شديد هواداران والی هرات و کشته شدن ده هاتن ازطرفداران ظاهر نايب زاده قومندان فرقه و فرار وی به سوی ولايت بادغيس گرديد و سرانجام موصوف براثر يک حادثه ترافيکی درشمال کابل کشته شد.


در مراسم سومين سالگرد کشتن شدن پسر اسماعيل خان ، وزارى امورخارجه(دکتور سپنتا)،اقتصاد (جلیل شمس)،انرژی و آب (اسمعیل خان) ،رئيس عمومی امنيت ملی،تعدادی ازاعضای مجلس شورای ملی و ستره محکمه نيز حضور داشتند.


داکتر رنگين دادفر اسپنتا وزير امورخارجه کشوردراين مراسم پيام شفاهی تسليت رئيس جمهور کشور را مبنی برحادثه قتل وزير اسبق هوانوردی به خانواده وی ( ميرويس صادق ) ومردم هرات بيان نمود.

مطالب مرتبط .

سخنرانی مارشال فهیم در دوازدهمین سالگرد شهادت شهید مزاری






سخنرانی مارشال فهیم در دوازدهمین سالگرد شهادت شهید مزاری



ما بايد بخاطر تحقق اهداف آنها زندگي خود را وقف كنيم، اين كساني كه در راه خدا شهيد شدند و امروز ما و شما از آنها يادآوري مي كنيم؛ اينها انسان هاي عادي نيستند، انسان هايي هستند كه خداوند در يك مقطع خاصي از تاريخ به آنها رسالت بخشيده و آنها مسؤوليت خود را ادا كرده اند. ولي امروز بر ما است كه راه و روش آنها را تعقيب كنيم و به خاطر تحقق اهداف آنها حركت كنيم


دوشنبه ۲۸ حوت ۱۳۸۵
مشارکت ملی



ما نبايد انسانهاي طفيلي باشيم!


امروز كه ما از مقام والاي شهادت استاد مزاري تجليل مي كنيم و يا از مقام ديگر شهداي بزرگ كشور تجليل مي كنيم، اين حق مسلم آن شهداي بزرگ است كه بخاطر گذاشتن يك راه و رسم سالم و راه مستقيم براي ما زندگي خود را فدا ساختند، حق است بر ما كه از آنها با قدرداني و عزت يادآوري كنيم؛ اما اين قدرداني و به عزت ياد كردن شهدا، آيا در زندگي ما كدام تأثير عملي دارد يا خير؟


ما بايد بخاطر تحقق اهداف آنها زندگي خود را وقف كنيم، اين كساني كه در راه خدا شهيد شدند و امروز ما و شما از آنها يادآوري مي كنيم؛ اينها انسان هاي عادي نيستند، انسان هايي هستند كه خداوند در يك مقطع خاصي از تاريخ به آنها رسالت بخشيده و آنها مسؤوليت خود را ادا كرده اند. ولي امروز بر ما است كه راه و روش آنها را تعقيب كنيم و به خاطر تحقق اهداف آنها حركت كنيم. تنها به تجليل كردن هيچ نوع اثر عملي به جا نخواهد ماند. وقتي ما مي توانيم از آنها به قدرداني ياد كنيم كه راه آنها را تعقيب كنيم، كساني كه در راه خدا حركت كردند مثلا امروز روز شهادت استاد مزاري را تجليل مي كنيم، برعلاوه آنها كه جهاد كردند، فكر و انديشه تطبيق اسلام را داشتند و خواهان يك نظام اسلامي در كشور خود بودند.
اگر امروز جامعه بين المللي به خاطر وجه مشتركي كه مبارزه عليه تروريزم است، با ما ايستاده شدند، ما ديروز در جهاد و مقاومت، تنها ايستاده شديم در مقابل دشمنان افغانستان. امروز جامعه بين المللي كه در افغانستان حضور دارند و با ما تشريك مساعي دارند و در مقابل تروريزم مي جنگند، آنها هم براي دايم در افغانستان نمي باشند. روزي آنها از افغانستان مي روند، باز ما مردم افغانستان تنها مي مانيم. ما بايد در زندگي خود تلاش و كوشش كنيم از مقامات حكومتي و دولتي گرفته تا مجامع سياسي و عام مردم افغانستان به فكر بيفتيم كه روزي اگر دنيا در پهلوي ما نبود، ما بايد ايستاده شويم و منحيث يك كشور مترقي، يك كشور پيشرفته و متكي به خود، روي پاي خود ايستاده شويم.

ما نبايد انسان هاي طفيلي و يك جامعه طفيلي باشيم. ببينيم كه شش سال است از نظام مردمي در افغانستان مي گذرد و شش سال است كه طالب ها در افغانستان سقوط كرده، با درنظرداشت كمك هاي جامعه بين المللي و شوق و علاقه‌يي كه به سازندگي و بازسازي خود داشتيم، امروز تا چه حدي سرپاي خود ايستاده هستيم!

من يقين داريم كه در هر بخش، ما ضعيف ترين كار را انجام داديم. اگر دو روز خارجي ها در افغانستان نباشند، همان دشمناني كه مزاري را اينجا به خاك و خون كشانيدند، مسعود را به خاك و خون كشانيدند، هزارها شهيد اين كشور را به خاك و خون كشانيدند، آنها بسيار با دست دراز مي آيند عليه ما مي جنگند. همان روز هم جنگ داشتند و امروز هم جنگ دارند.
نيروي كه امروز در مقابل آنها از طرف افغانستان مي رزمد و آنها را ايستاد كرده و امروز نتوانسته اند در نقاط شهر ما نزديك شوند ، فقط قوت هاي جامعه بين المللي است. ببينيم كه ما چقدر خود ما كشور خود را ساختيم، ما چه قدر متكي به خود هستيم، آيا براي ده روز مي توانيم كه از خود دفاع كنيم؟ آيا مي توانيم كه امنيت خود را ما خود تأمين كنيم؟
بخواهيم نخواهيم افغانستان كشور ما است و بايد در اين استقامت تلاش كنيم كه خود را بايد بسازيم و سر پاي خود ايستاده شويم و در بخش هاي مختلف، استراتيژي براي رسيدن به اهداف عالي كشور و به دست آوردن منافع ملي افغانستان داشته باشيم و تلاش كنيم و زحمت بكشيم.

وقتي كه سرپاي خود ايستاده شديم و يك كشور مستقل بوديم، آنوقت است كه اهداف شهداي بزرگ افغانستان بجا مي شود و آنوقت است كه ما واقعاً‌ از خط اين شهداي بزرگ پيروي كرده ايم.

نماینده مجلس آلمان: برادر کرزی در قاچاق مواد مخدر دست دارد


نماینده مجلس آلمان: برادر کرزی در قاچاق مواد مخدر دست دارد




با وجودیکه وزیر خارجه افغانستان دارای تابعیت آلمانی بوده و روابط وسیع با احزاب چپ سوسیال دموکرات و سبز های آلمان ‏‏ دارد، اما این خصوصیات وی در سفر اخیر رئیس جمهور کرزی به ‏آلمان کمک زیادی نکرد و نتوانست از انتقادات وسیع آلمانی ها از دولت کرزی جلوگیری نماید




و یا مهمترین ‏هدف سفر کرزی که سهم گیری فعال عساکر آلمانی در جنگ علیه تروریزم باشد را تأمین نماید. صرف ‏آلمانی ها بصورت تشریفاتی قول دادند که عساکر خود را از افغانستان بیرون نکنند و چند فروند هواپیمای ‏نظامی شان را به افغانستان اعزام نمایند. ‏

یک نمایندهء مجلس آلمان، احمد ولی کرزی برادر رئیس جمهور افغانستان و نمایندهء شورای ولایتی قندهار ‏را متهم به دست داشتن در قاچاق مواد مخدر در افغانستان نمود. ‏

بنا بر گزارش خبرگزاری آلمانی «د د پ» مورخ 20 مارچ امسال، مارکوس مِکِل ( از حزب سوسیال ‏دموکراتیک یا ‏SPD‏)، معاون هئیت پارلمانی آلمان در اسامبله پارلمانی ناتو، به شدت از دولت آقای کرزی ‏انتقاد کرده است. بعد از ختم سفر رسمی حامد کرزی به آلمان، مارکوس مِکِل در برنامهء رادیوی فرهنگ ‏آلمان (20 مارچ) گفت که ما نباید به ارزیابی های مثبت حامد کرزی از دورهء ریاست جمهوری اش باور ‏داشته باشیم. دولت آقای کرزی در فساد غرق است. مِکِل که به تازگی از سفرش به پاکستان بازگشته بود ‏اضافه کرد حتی برادر خود حامد کرزی در قاچاق مواد مخدر دست داشته است. ‏

مِکِل درخواست کرد: «ما باید به کرزی در مورد انجام درست وظایف محوله اش جدی تر تذکر داده و ‏پافشاری نماییم.» دولت وی بی نهایت بد عمل کرده است و به همین خاطر ما باید فشار را بر وی بیشتر ‏نماییم. ‏

وی در حالیکه از درخواست کرزی – و به نحوی امریکا- مبنی بر سهم گیری فعالانه تر آلمان در جنگ ‏عملی با طالبان طفره می رفت گفت: تحت هیچ شرایطی ارتش آلمان و قوت های ناتو نباید از افغانستان ‏خارج گردند زیرا یک فاجعه را بدنبال خواهد داشت، اما مِکِل افزود دولت های غربی نباید فقط به عملیات ‏نظامی اکتفا نمایند بلکه باید فعالیت های مُلکی و تقویت پلیس افغانستان را نیز جدی تر دنبال نمایند. چیزی ‏که آلمان تا کنون انجام داده و بعد از این هم باید آنرا پیگیری کرده و توسعه دهد. ‏

انتقادات سیاستمداران آلمانی از دولتداری ضعیف آقای کرزی و بخصوص اشاره به دست داشتن برادرش، ‏احمد ولی کرزی، در قاچاق مواد مخدر در حالی بالا گرفته است که طی دو سال گذشته گزارشات متعدد ‏منابع امریکایی نیز بر این موضوع تأکید داشته است؛ از جمله در یک گزارش خبرگزاری امریکایی ‏ABC‏ ‏مورخ 22 جون 2006 تحت عنوان« ارتش امریکا برادر کرزی را به مواد مخدر ارتباط داده است» به این ‏موضوع اشاره شده است. ‏


گزارش مذکور که توسط برایان راس و گریچن پیترز برای خبرگزاری ‏ABC‏ تهیه شده بود می گوید: ارتش ‏امریکا مدارکی بدست آورده است که نام برادر رئیس جمهور کرزی را بخاطر روابطش با قاچاقچیان مواد ‏مخدر، در لست افراد «مشکل آفرین» قرار داده است.‏

درین اسناد ارتش امریکا گفته شده است که ولی کرزی «از قاچاقچیان مواد مخدر رشوت و پول میگیرد تا ‏فعالیت ها و نقل و انتقالات شان را تسهیل نماید.»‏


این اسناد جزو اسناد محرمانه و طبقه بندی شدهء ارتش امریکاست که در جنوری 2005 تهیه شده و در ‏یکی از فلش مموری (دیسک ذخیره اطلاعات) کمپیوتری قرار داشت که در سرک و بازار افغانستان به ‏قیمت 200 دالر فروخته می شد. ‏

ولی کرزی طی مصاحبه با ‏ABC‏ در قندهار این اتهامات را قویاً رد کرد. یک سخنگوی پنتاگون در مورد ‏این اسناد محرمانه تبصره نکرد اما یک مقام دیگر ارتش امریکا گفت که:« به نظر می رسد که آن اسناد ‏درست و ثقه باشند»‏

مطالب مرتبط:

Mittwoch, 21. März 2007

مردم شناسي: نگاهي به آيين جشن نوروز در افغانستان



مردم شناسي: نگاهي به آيين جشن نوروز در افغانستان



ايرنا :

امروز آغاز سال ۱۳۸۶ خورشيدي است، سالي كه مردم كشور افغانستان اميدها، آرزوها و خواسته‌هاي خود را با آن آغاز مي‌كنند. سالي كه طبيعت در نخستين روزهاي آن از سختي زمستان بدر مي‌آيد و به مسير باروري و شكوفايي قدم مي‌گذارد.




افغان‌ها نوروز را در نخستين روز سال نو هجري شمسي جشن مي‌گيرند، آنان در اين روز مراسم مختلفي را برگزار مي‌كنند و سالي نيكو توام با صلح و خوشي و پرخير و بركت براي همه مردم آرزو مي‌كنند.

خاستگاه نوروز دقيقا مشخص نيست اما خاستگاه اين روز را بايد در فرهنگ جامعه‌هاي باستاني و در زمان سيطره فرهنگ اساطيري جستجو كرد.

اين رفتارهاي آييني - آرماني درگذر زمان تغييراتي يافته و در هر دوره و در هر مكان صورت و معناي خود را با ساختار اجتماعي و فرهنگي جامعه آن دوره و مكان تطبيق داده است.

در هر رهگذر اين سازگاري، چيزهايي از دست داده و چيزهاي بر آن افزوده شد و به شكل كنوني درآمده است.

در روايت‌هاي اساطيري جمشيد پادشاه پيشدادي را بنيانگذار نوروز معرفي مي‌كنند.

افسانه فراواني درباره جمشيد و چگونگي پيدايش نوروز در تاريخ و ادبيات وجود دارد.

فردوسي شاعر حماسه‌سرا درداستان پديدآمدن نوروز نقل مي‌كند كه وقتي جمشيد از كارهاي كشوري آسوده شد و بر تخت نشست و بزرگان كشوري و لشكري دور او جمع شدند و بر او گوهر پاشيدند ، جمشيد آن روز را نخستين روز از فروردين و آغاز سال بود، نوروز ناميد و جشن گرفت.

در دوران اسلامي نوروز با برخي آيين‌هاي اسلامي درآميخت و رنگ تازه‌اي گرفت در هر حال به نظر برخي علما نوروز يك روز خوب و مقدس است و روزي فرخنده و خجسته است و امروز هم مردم نوروز را روزي خجسته مي‌پندارند.

عبدالكريم خرم وزير اطلاعات و فرهنگ افغانستان مي‌گويد براي برپايي جشن نوروز در كشور كميسيون ويژه‌اي تشكيل شده است.

وي افزود: در محل برگزاري جشن نوروز واقع در چمن حضوري در كابل براي يك هفته برپايي نمايشگاه آثار هنري و دستي و عكاسي پيش بيني شده است.

وي اضافه كرد: طي اين مدت گروه‌هاي موسيقي ، تئاتر برنامه‌هاي متنوع هنري را در اين محل برگزار مي‌كنند.

در رابطه با استقبال افغان‌ها از نوروز بايد گفت كه زنان افغان از هفته دوم ماه اسفند براي استقبال از نوروز برنامه‌ريزي مي‌كنند، آنان طي اين مدت ضمن تميزي منزل، تهيه شيريني ، لباس نو براي تمامي اعضاي خانواده خريداري مي‌كنند.

در كابل بر اساس يك سنت ديرينه مرسوم است در شب سال نو برنج ، سبزي و ماست صرف كنند و بعد از شام اعضاي منزل به صرف هفت ميوه كه شامل كشمش ، مغزگردو، بادام، پسته، سنجد و غيره است ، مي‌پردازند.

آنان در روز اول سال نو ، مهمانان خود را با هفت ميوه پذيرايي مي‌كنند.

در روز اول سال نو مسلمانان افغانستان اعم از شيعه و سني براي راز و نياز با خداي خويش در سال جديد در بقاع متبركه و در مكان‌هاي مقدس حضور مي‌يابند.

شهروندان كابل در اين روز به زيارت شهداي صالحين و قدمگاه امام علي (ع) مي‌روند و تعدادي از افغان‌ها از ولايات مختلف براي شركت در زيارت سخي به شهر تاريخي مزارشريف مركز ولايت بلخ مي‌روند.

در افغانستان بقاع متبركه زيادي وجود دارد و در هر ولايت چندين زيارتگاه را مي‌توان يافت كه در روز اول سال نو مملو از جمعيت است.

افغان‌ها براي شادي جسم و روح در نخستين روز سال نو در پارك‌ها، فضاي سبز حضور مي‌يابند و اوقات فراغت خود را در اين مكان‌ها سپري مي‌كنند.

آنها عادت دارند بر روي چمن قدم بزنند و در جاهاي سرسبز و خرم مانند قرغه و پغمان كه داراي مناطق سرسبز و خرم است حضور پيدا كنند و روز اول سال را در چنين مناطقي سپري كنند.

مرسوم است اغلب افراد همراه اهل منزل ، بستگان و دوستان خود اول سال نو را در بيرون از منزل سپري كنند و برخي هم عادت دارند كه حتي شام را در خارج از منزل در فضاي سرسبز و خرم و با صفا بگذرانند.

هر خانواده در اين روز با توجه به وضعيت اقتصادي خانواده به تهيه انواع ميوه و غذا مي‌پردازند.

در افغانستان جواناني كه تازه ازدواج كرده باشند، در استقبال ازسال نو و تحكيم روابط خانوادگي هدايايي در استقبال از سال نو به منزل عروس مي فرستند.

اين هدايا شامل يك دست لباس ، كفش ، تعدادي ماهي ، ميوه تازه فصل، هفت ميوه، انگشتر و گوشواره طلا و يك دسته گل است.

تعطيلات نوروز در كشور در مجموع دو روز است كه شامل جشن نوروزو روز معارف است.

در سومين روز، تمامي سازمان‌ها و نهاد دولتي داير و فعاليت‌هاي اجتماعي در كشور آغاز مي‌شود.

دوم فروردين روز معارف نام دارد، تمامي مدارس به استقبال از سال تحصيلي جديد باز است و در اين روز جشن معارف در مركز۳۴ ولايت برگزار مي‌شود.

در اين روز معلمان و دانش‌آموزان در مدرسه حضور مي‌يابند و تعدادي‌از آنان براي تجليل از اين روز با استفاده از وسايل نقليه در جشن معارف كه‌در مركز ولايات برپا مي‌شود، حضور مي‌يابند.

در جشن معارف مسئولان وزارت آموزش و پرورش ، مقام‌هاي محلي، روحانيون، شخصيت‌هاي سياسي ، اجتماعي و فرهنگي نيز حضور دارند.

همزمان با سوم فروردين سال جديد تحصيلي در دانشگاه‌هاي افغانستان آغاز مي شود.

در سال ‪، ۱۳۸۶ علاوه بر ۵۰ هزار دانشجوي ۱۹ مركز آموزش عالي و دانشگاهها حدود هفت ميليون نفر از نوجوانان و جوانان افغان راهي مدرسه مي‌شوند.

***********************************************

سنت های نوروزی در افغانستان

عبدالغنی نيک سير پژوهشگر افغان، بی بی سی ، جمعه ۱۶ مارچ ۲۰۰۷

نوروز از آريانای کهن تا امروز به اشکال گوناگون، چه در ايران، چه در افغانستان و چه در ماوراءالنهر تجليل می شود و در قبال خود سنتها و عنعناتی دارد که نشانه های از آن در اين خطه وسيع هنوز هم پا برجاست.
گويند که نوروز سابقه تاريخی از زمان جمشيد يا يما پادشاه، شاه چهارم پيشداديان دارد. يعنی از زمانيکه جمشيد در بلخ به تخت می نشست و پرچم های سپيد در 'بلخ بامی' بلند می کرد و به روايتی ديگر در اين روز يما پادشاه توسط ديوان به هوا برده می شد، که مصادف به اول فروردين يا ماه حمل بوده است.

اما روايت ها در اين زمينه گوناگون است، چنانکه عبدالحی حبيبی در تاريخ قبل از اسلام می نويسد: "نوروز به زبان دری است و اعراب آن را يوم الجديد گويند و اين روز از بزرگترين اعياد باستانی مردم خراسان است که روز اول ماه فروردين آغاز آنست."

در اين ايام پنج روز اول ماه حمل (فروردين) به نام نوروز عامه و روز ششم به نام نوروز بزرگ يا نوروز خاصه بوده است.

در کتاب التفهيم بيرونی آمده است: "در صبح نوروز به يگديگر آب ميپاشيدند و شکر و شيرينی هديه ميدادند و اين هديه دادن ها و هديه گرفتنها در دوره اسلامی به گونه ديگر آمده است، طوريکه امرای اسلامی هم به مناسبت نوروز هدايايی ميپذيرفتند و اين هدايا در زمان امرای اموی از مردم عجم به ده ميليون درهم بالغ ميشده است."

بايد اضافه کنم که هر کدام از سلسله امرای اسلامی و مردمان تحت سلطه شان از خود ويژگی هایی در تجليل از مراسم نوروز داشته اند که عباسيان، غزنويان، سامانيان، غوريان و به ويژه تيموريان، شان دارترين تجليل را از مراسم نوروز به جا می آورده اند که امروز فراموش شده اند و حتی نامی هم از آنها باقی نمانده است.

ميله گل سرخ

در افغانستان کنونی نيز چنين بوده است و در گذشته های در حدود صد سال پيش در اين مرز و بوم، مراسمی ويژه یی برای نوروز وجود داشته است که نظر به حوادث و جنگهای متداوم، اين مراسم به سردی گراييده و حالا کمتر به چشم می خورد.

بزرگترين ميله عنعنوی که بيشتر صبغه مذهبی دارد، ميله گل سرخ در مزار شريف است که در روز اول نوروز، جهنده سخی در صحن مزار منصوب به حضرت علی با اشتراک هزاران نفر از سراسر کشور بلند می شود و تا چهل روز برافراشته باقی می ماند.

در اين جريان بازی های بزکشی در دشت شاديان و ديگر نمايشات برای سرگرمی مردم نيز اجرا می شود.


تجليل نوروز در کابل

در کابل نيز نوروز در دامنه کوه های آسمايی يا کارته سخی در جوار مزار سخی برگزار می شود و در همين روز در مندوی کابل نيز توغ (پرچم مندوی) از سوی شهردار کابل برافراشته شده و آرزوی فراوانی نعمت های خداوندی در سال پيش رو برای مردم می شود.

در قبال آن در زيارت خواجه صفا، شاه شهيد، تپه مرنجان، باغ زنانه و ورزشگاه کابل، استالف کاريز مير، گلغندی، چاريکار، هوفيان شريف و ديگر اطراف و اکناف مراسمی به مناسبت اين روز برپا می شود.

در دو سه دهه پيش که در افغانستان امنيت و آرامش نسبی وجود داشت، مردم کابل با خاطر راحت با فرارسيدن نوروز، خانه های خود را پاککاری می کردند، ديوارها را رنگ می کردند و برای پذيرايی مهمانان نوروزی، هفت ميوه (خسته، پسته، نخود، کشکمش، قولنگ يا زردآلوی خشک، سنجد و بادام) تهيه می کردند.

حالا اين رسم تا حدودی فراموش شده و کمتر خانواده های افغان بنا بر اقتصاد ضعيفی که دارند، به پيشواز چنين کارهای می روند.

چهارشنبه سوری

در هرات نيز نمودهای سنتی نوروز، اگرچه در سالهای اخير تا اندازه ای رنگ باخته است، ولی کم و بيش نمودهای از آن به چشم می خورد که تجليل چهارشنبه سوری (چهارشنبه آخر سال) از آن جمله است.

در شب اين چهارشنبه، بعضی خانواده ها آتش روشن می کنند و دختران دم بخت از روی آن می جهند و کوزه پر آبی را از پشت بام خانه به بيرون پرتاب می کنند، يعنی به اين گونه روشنايی را به خانه می اورند و کدورت زمستان را با آب می شويند.

برای روز نوروز يا اول حمل که سال نو تحويل می شود، از يک ماه پيش تدارک گرفته می شود، به اين معنی که بعضی خانواده ها سبزه می اندازند و گندم يا عدس و يا جو را در بين بشقابی يا بر روی کوزه چه ای با آب مرطوب می کنند و می گزارند تا روز نوروز سبز شود و در آن روز آن را روی سفره هفت سين با سيب، سير، سنجد، سمنک (سمنو) سپند و سرکه می گزارند، تا سال آينده پر از لطافت و شادابی و خوشبويی باشد.

بعد از نوروز هم زن ها چهارشنبه اول سال و روز سيزده نوروز را به تجليل می نشينند.

به ويژه که دختران دم بخت به سبزه زارها روی می آورند و با گره زدن سبزه، بخت خويش را می آزمايند و مراد می خواهند و به سبزه می گويند "زردی من از تو، سبزی تو از من."

سنت های نوروزی

آنگونه که من بياد دارم از سالها به اينسو در هرات ميله های تخت سفر رواج داشته است که يک ماه پيش از روز نوروز خيمه و خرگاه ميوه فروشان و سماواريها (چايخانه ها) و هتل ها در دامنه تخت صفر، رحل اقامت افکنده و هر روز جمعه مردم هرات همراه فرزندان خردسال خود از صبح تا شام در آنجا به گلگشت و ميله می پرداختند و کودکان با انواع وسايل تفريحی، چون چرخ فلک، اسبهای گردان چوبی سرگرم شده و اسباب بازيهای خراطی شده و رنگی برای اطفال چون غررک، اسب های ملاغی، ارابه های دسته دار که پدرها حين بازگشت به شهر برای کودکان خريداری کرده و باعث نشاط بيشتر شان می شدند.

برعلاوه آنهاييکه امکانات بيشتری داشتند، هفت ميوه خشک خريده و در دستمالهای ابريشمی، به ديگر اعضای خانواده سوغات می بردند و کودکان همراه پدرها و برادرها و اقوام خويش، در حاليکه شاخچه های ارغوان را بدست داشتند، با شوق تمام به سوی خانه های خود روان بودند.

در اين اواخر روز اول سال به نام ميله نهال شانی نيز تجليل می شود، آنگونه که اراکين و بزرگان شهر در ورزشگاه شهر جمع می شوند و از نمايشات پهلوانی، اسب دوانی، نيزه بازی و رژه حيوانات اهلی ديدن می کنند.

روزهای نوروز برای تمام مردم افغانستان جشن شادمانی و سرور است، به خصوص کودکان و زنان در اين ايام به تفريحگاه ها و تفرجگاه ها می روند و عموم مردم از مسابقات مرغ جنگی، گاو جنگی، نشان زنی، تخم جنگی، پهلوانی، اسب دوانی، گاو دوانی، کبک جنگی، کاغذ پرانی، بزکشی، آواز خوانی، اتن ملی، نيزه بازی و امثال آن ديدن می کنند.

درمورد نوروز وآیین های نو روزی سخن های بسیاری گفته و شنیده ایم.




نوروز ماندگار

عصردولتشاهی


درمورد نوروز وآیین های نو روزی سخن های بسیاری گفته و شنیده ایم. اما گاهی آیا ازخود پرسیده ایم که چرا و چگونه، نوروز از هزاران مانعی که در درازای تاریخ در برابرش بوده است، گذشته و سرفرازانه و با تمام تمکین و شکوهش به ما میرسد؟

ازدید این قلم، نوروز مانند هرآیین فرهنگی و اجتماعی دیگر بربنیاد دسته یی از ارزش ها استوار است. به هر اندازه که ارزش ها بزرگ و همگانی باشند به همان اندازه آیین های استوار شده بربنیاد آنها میتوانند بزرگ و همگانی باشند.
حالا که سخن از ارزش های اجتماعی و فرهنگی به میان آمد، بهتر است یاد آورشویم که ارزش ها میتوانند مثبت باشند ویا منفی. از سوی دیگرلرزش ها مفاهیم نسبی اند. بدین معنی که ارزش ها از یک جامعه با جامعهء دیگر و ازیک زمان تا زمان دیگر تفاوت میکند اما برخی از ارزش ها اند که توانایی توافق با زمان ومکان های گونه گون را دارند. همین ارزش ها را میتوان ارزش های مثبت خواند که توانایی پایش را دارند. و این معادله از هرسو درست اند. یعنی ارزش مثبت میپاید و ارزشی که میپاید مثبت است.
یک دید دیگر به ارزش ها نشان میدهد که ارزش ها میتوانند شخصی باشند، یا اجتماعی. میتوانند ملی باشند یا جهانی. میتوانند درمحدودهء یک فرهنگ ویژه پذیرش داشته باشد ویا این که در سطح کل جهان انسانیت پذیرفتنی باشد.
واما نوروز ما برپایهء ارزش هایی استوار است که مرز های زمانی و مکانی را به آسانی درمینوردند. نوروز را به خاطر ریشه های تاریخی وفرهنگی اش در میان اقوام و سرزمین های به خصوصی نمیتوان صادر کرد، اما به خاطر ارزش های جهانی و انسانی یی که دران وجود دارد و چون در تعارض و تقابل به ارزش های دیگر نیز قرار نمیگیرد، میتواند بماند و به زندگی اش در طول روزگاران بیشمار ادامه دهد.
شاید بهترین توضیح برای مثبت بودن و جهانی بودن ارزش های نوروزی را در خوان هفت سین دریافت که درین مورد پسانتر صحبت خواهیم کرد اما پیش ازان باید گفت که همخوانی آیین نوروزی با طبیعت یکی از راز های دیگر ماندگاری آن است. تا گردش زمین و سیارات است و بهار می آورد، نوروز را هم خواهد آورد و تا انسان رابطه اش با طبیعت برقرار است، نوروز وجود دارد. به سخن دیگر نوروز با زمان همخوانی دارد و ازینرو زمان خود بخش ازین آیین است. اگر ارزش های دیگر با گذشت زمان کهنه میشوند، نوروز با آمدن هرسال نو، نو میشود و کهنگی نمیپذیرد.
خوان هفت سین:
درمورد خوان هفت سین سخن های زیادی وجود دارد. گفته میشود که خوان هفت سین باید از غذا هایی که با حرف «سین» آغاز شوند، ساخته شود. اما درعمل به مشکل میتوان هفت غذایی یافت که هم معنی و تفسیرمنطقی یی با نوروز و آغاز سال نو داشته باشد وهم با سین آغاز یابند. گاهی این غذا ها را شامل، سبزی، سمنک، سیب و سنجد، سمارق، سیر وسرکه گفته اند. گاهی هم آنرا هفت شین خوانده اند که شامل، شیر، شکر، شمع، شراب، شایه (تخم مرغ)، شهد و .... دانسته اند.
با اینهمه، باید گفته که سفرهء هفت سین در میان مردمان مختلف و اقوام مختلفی که این آیین را برگزار میکنند ازهمدیگر متفاوت اند. اما مهم اینست که باید آنچه روی سفرهء هفت سین گذاشته میشود باید پاکیزه و مقدس باشد. مهم نیست که نامش با کدام حرف آغاز میشود. واما شمار چیز هایی که روی سفره گذاشته میشود نیز باید یک شمارهء مقدس و پاکیزه با شد. حتا برگزیده شدن “هفت” نیز ریشه درتقدس خوان هفت سین دارد. چرا که هفت نه تنها در نزد ما بلکه نزد برخی دیگر از ملل جهان مقدس و پاکیزه شمرده میشود. مانند، هفت زمین، هفت آسمان، هفت اقلیم، هفت طبقهء دوزخ، هفت روز در هفته، هفت آیه در سورهء فاتحه....
بدین ترتیب پاکیزگی و تقدس است که درتعیین اجزای هفت سین ارزش دارد نه حرف نخستین نام آنها. همچنان ضروری نیست که همهء این اجزا خوردنی باشند. وازینرو میتوان اجزای هفت سین را شامل این ها دانست:
آب، که نشان حیات و تازه گی است.
سبزه: نشان رویش و زایش
تخم مرغ: نشان باروری و تداوم نسل
آیینه: نشان صفا و خلوص وراستی
کتاب مقدس: تبرک و ایمان
گندم: نشان فراوانی غذا و روزی
ماهی: نشان غذای پاک و حلال
شیرینی: نشان خوش گفتن و خوش زیستن.
چنانچه در بالا گفته آمد در کشور های مختلف خوان نوروزی میتواند متشکل از چیز های مختلف باشد. اما اصل هایی که در بالا ازان یاد شد، همیشه در نظر گرفته میشود. اگر همهء این اجزا روی خوان هفت سین و یا دریک زمان جمع نباشند درجریان آیین های نوروزی، ناگزیر به کار میروند و در نظر گرفته میشوند.
تخم های رنگ شده در روز نوروز و تخم جنگی، خوردن ماهی تازه و جلیبی، سمنک پختن، سبزی پختن درشب نوروز، خوردن میوه های ترشده و پختن سمنک همه و همه به یکدیگر وبا آیین های نوروزی ارتباط دارند.
رفتن به زیارت قبور، سبزه لگدکردن، آغاز کارهای دهقانی، راه اندازی ورزش های باستانی مانند پهلوانی و بزکشی، نهالشانی و سایر کار هایی که با نوروز می آیند همه همخوانی انسان با طبیعت را نشان میدهد. وقتی طبیعت دست به کار میشود تا کار رویش و تولید نعمات مادی برای بهروزی و بهزیستی زنده جان ها را آغاز کند، انسان نیز، به مثابهء بخش عاقل و اندیشه ورز طبیعت، خود را شریک این کاردسته جمعی میسازد. به گفتهء حضرت سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکار اند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
بدین ترتیب دیده میشود که نوروز برپایه ارزش های مثبت جهانی، طبیعی و انسانی استوار است و ازینرو پایا است. درطول تاریخ نوروز دشمنان زیادی داشته است. اما نوروز خود دشمن هیچکس، هیچ دینی و هیچ قومی نیست. نوروز عید قومی نیست. نوروز عید انسان هاست. ازهمینروست که نوروز مانند همزاد دیگرش، زبان فارسی وابسته به یک قوم نیست. درحوزه فرهنگی ما چه کرد، چه تاجک، چه فارسی چه افغان، چه ترک و چه گیلک، چه نورستانی و چه پشه یی، چه هزاره و چه ایماق همه وهمه نوروز را برگزار میکنند و گرامی اش میدارند.
آیین نوروز آیین دوستی است. آیین نوروز آیین انسانی است. آیین نوروز آیین طبیعی است. وچنین است که میماند و چنین است که خواهد ماند.

نوشته فعلی به اساس کارکرد های غیرمنصفانه دولت قومی کرزی میباشد






یک گام عملی دیگر برای
تطبیق سقاوی دوم



عارف گردیزی



نگاه کن بین راه راست و کار دنیا چه فاصله ای افتاده است و مردم چگونه ریا کار شده اند و دیگر به هم اطمینان ندارند و دوران همبستگی به سر آمده و اکثر زیبایی ها دامی برای فریب آدمی است پس آگاه باید بود.(حافظ شیرازی)



نوشته فعلی به اساس کارکرد های غیرمنصفانه دولت قومی کرزی میباشد که از بدو تاسیس تا بحال مصروف توطه چینی در مقابل اقوام غیر پشتون بوده و در بد نام ساختن ایشان ازدسایس گوناگون و نا مشروع که وجدان و ضمیر هر انسان مسلمان و هدفمند را میرنجاند، استواراست. ناسیونالیست های پشتون بخاطر بی هویتی (بگفته انوالحق احدی در مقاله زوال پشتونها در افغانستان) رنج میبرند. من فکرمیکنم جناب احدی چنین چیزی را شاید بخاطر تحریک پشتونها و جلب توجه بیشتر خارجیان مطرح کرده باشد ولی حالا با قرارگرفتن بر مسند قدرت میخواهد خواسته ها و خواهشات قوم خویش را بالای دیگران تحمیل کند که اساس پشنهادات وتدابیرکتاب وبرنامه سقاوی دوم را تشکیل میدهد.



برنامه سقاوی دوم نوشته مشترک یک تیم ناسیونالست پشتون است که متشکل از احزاب گذشته و موجود ودارای فکر مشترک قومی وعظمت طلبانه هستند که به یقین کامل بعد از فروپاشی نظام کمونیستی، زوال حکومت پشتونی و ناکامی سازمان نام نهاد ملل متحد در سپردن قدرت سیاسی به پشتونها، نوشته اند، در رآس آن انورالحق احدی، سلیمان لایق واشرف غنی کوچی قرار داشتند که بعدآ درزمان اوج طالبان بتعداد صد ها جلد چاپ و نشر گردید. محتوای این کتاب بجزازتحقیروتوهین اقوام غیر پشتون چیزی دیگری نبوده ودر ضمن پیشنهاد یک سلسله مواد وبرنامه تطبیقی است که خواسته های فاشیستی و قومی یک قوم خاص رادربرمیگیرد ویکی از جمله آن، تحمیل زبان پشتو بالای غیرپشتونهاست.



مصاحبه صدیق پتمن معاون وزارت تعلیم و تربیه و عبدالغفور لیوال مسوؤل مطالعات پشتو سازی در کشور به روز چهارشنبه از طریق تلویزیون آریانا صورت گرفت که در باره تدریس زبان پشتو و پشتو سازی معارف افغانستان بود. این مصاحبه نقاط بسیار مهم و خطر ناک پشت پرده را افشا مینمایدکه هدف عمده آن محوزبان فارسی میباشد.



سوالات متعددی از پتمن و لیوال به طور سیستماتیک و سازماندهی شده صورت گرفت. سوال بسیار مهم در باره تثبیت نفوس و عملی بودن طرح زبان پشتو بود که از طرف آقای پتمن با یک دیده درایی خاص جواب داده شد و گفت که شمارش دقیق نفوس دردست نیست ولی ما به ارقامی که از طرف جامعه جهانی اعلان شده متعهد هستیم، گرچه اقوام افغانستان توافق نظر ندارند و یا اینکه ما میتوانیم از انتخابات افغانستان تصور کنیم که شکل قومی داشت. پتمن آگاهانه چنین گفت به خاطریکه او میداند که خارجی ها از نفوس تقلبی که پشتونها را % 40 نشان میدهد همیشه دفاع نموده و در تبلیغ ان میکوشند. مثال زنده دیگررا میتوان اظهارات پرویز مشرف دانست که در مجمع سازمان ملل متحد نفوس پشتونها را% 80 و تاجک ها را % 2 خواند. آغای پتمن باید بیاد داشته باشد که مگر آقای ربانی، ضیا مسعود و... از کاندید کرزی حمایت نکردند، حقیقتی آشکاری که هیچ کسی از آن چشم پوشی کرده نمیتواند.



باید گفت که ما مخالف تدریس زبان پشتو وانکشاف آن نیستم ولیکن نباید بالای مردم تحمیل وبقیمت حذف زبانهای دیگرتمام شود، مخصوصآ مردم شریف کابل که در حدود % 85 فارسی زبان هستند. شما با کدام احصایه و جرآت ارقام میدهید که منطقه احمدشاه مینه % 80 پشتون هستند، واقعیت چیزی دیگیریست، یکتعداد پشتونها ازمناطق جنوب وارد شهر تاجک نشین شده اند ولیکن این بدان معنی نیست که شما زبان مردم بومی و اصیل این سرزمین را بخاطر تقویه زبان خود وبطورتدریجی حذف و بالاخره نابود سازید.



همچنان آقای پتمن به قانون اساسی افغانستان اشاره کرد و گفت که برابر کردن% 50 زبان پشتو با زبان فارسی دری حق ماست. درحالیکه ماده شانزدهم قانون اساسی میگوید:

از جمله زبان هاى پشتو، درى، ازبکي، ترکمني، بلوچي و پشه يي، نورستاني،پاميرى ساير زبان هاى رايج در کشور، پشتو و درى زبانهاى رسمي دولت مي باشند. در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از زبان هاى ازبکي، ترکمني، پشه يي،نورستاني، بلوچي و يا پاميرى تکلم مي نمايند، آن زبان علاوه بر پشتو و درى به حيث زبان سوم رسمي مي باشد و نحوه تطبيق آن توسط قانون تنظيم مي گردد. دولت براى تقويت و انکشاف همه زبانهاى افغانستان پروگرامهاى موثر طرح و تطبيق.نمايد

اولا باید گفت که اکثریت مردم افغانستان با بسیاری مواد قانون اساسی موجود موافق نیستند بخاطریکه قانون اساسی موجود توسط نماینده های واقعی مردم نه بلکه توسط پول امریکایی به نفع قوم پشتون به تصویب رسید که میتوان از جمله قوانین مؤقتی بر شمرد.

مثلآ بیبینید که در سطر چهارم آمده که زبان ازبکی یا پشه یی.... به حیث زبان سوم یعنی اینکه زبان پشتو اول و زبان پر بار و جهانشمول فارسی دری را در جایگاه دوم قرار دادند بیبینید که چقدر برتری جوی قومی چشم این انسانهای ابله را خیره کرده که به جز از خود بینی و قوم پرستی چیزی دیگری ارزشی برایشان ندارد.



با وجودی که افغانستان کشوریست که حدود نود فیصد آن بشمول اقلیت پشتون به صورت واضح وروان به زبان فارسی دری صحبت میکنند بدون اینکه کسی این زبان را بالای ایشان تحمیل کرده باشد ولی متآسفانه هم در گذشته و فعلآ بر نامه های متعدد تحمیلی که بالاخره به بحران و نفاق و کشمکش های داخلی انجامیده است از طرف حلقات خاص قوم پرستان و مزدوران اجیرتحت نام پختونولی صورت پذیرفته و در حال تطبیق است. گرچه این برنامه های تحمیلی کدام دستاورد خاص نداشته ولیکن تآثیرات خود را داشته که محصول آن فقر فرهنگی در جامعه بوده ووحدت ملی را نیزبیش از حد خدشه دار نموده است.



همچنان باید یاد آور شد که طرح چنین برنامه ها و تبلیغات آن دارای ابعاد مختلف است.

در بعد خارجی میتوان ازفعالیت های تبلیغاتی بی اساس رسانه های خارجی برای شخصیت سازی مزدوران داخلی ونوشتن مقالات تحقیقی وعلمی از طرف آنها نام برد که بر اساس شرایط سیاسی، تآمین بودجه مالی، جلب حمایت بدون قید و شرط از حکومت دست نشانده و بر نامه های درازمدت که در منطقه توسط استعمار گران در حال تطبیق است وهمنوایی ایشان به پذیرفتن حاملین این برنامه ها در داخل افغانستان و چشم پوشی انها ازمظالم، حق تلفی ونقض قوانین حقوق بشر توسط همین مزدوران داخلی است.



بعد داخلی که شامل کار کرد های اشخاص و مهره های داخل دولت است بسیار مهم است که اینها به کدام مفکوره و ایدیولوژی وارد صحنه شده اند و وظیفه اینها چیست، آیا مهره های دولتی یک برنامه ملی را میپذیرند و یا اینکه قومی عمل میکنند.



معلوم و هویدا است که پس از روی کار آمدن دولت انتقالی،موقت و انتخابات تقلبی که بالاخره به ایجاد یک دولت نام نهاد متشکل از افراد و اشخاص وابسته به کشور های خارجی روی کار آمد برنامه های مختلف قبلآ طرح شده نیز وارد اولویت های کاری و اجرایی این دولت شد. گرچه پشتونیزه کردن دوباره دولت بعد از تحولات سه دهه اخیر بعید بنظر میرسید اما تلاشهای کشورهای خارجی و علاقه مندان قدرت سیاسی کشور با پذیرفتن ذلت کامل از یک سو وضعیف النفسی و معامله گری و خود فروشی رهبران دولت آقای ربانی بعد از شهادت جانگداز رهبر شهید احمد شاه مسعود ازسوی دیگر، برنامه های تمامیت خواهان را بیش از هر وقت دیگر جامه عمل پوشانید.



پشتو سازی با مصاحبه آقای پتمن آغاز نشده بلکه ازمدتها قبل ودهها سال پیش برنامه ریزی شده بود و لیکن با فروپاشی دولت های مستبد و ظالم برای مدتی به تعویق افتاد ولی با روی کار آمدن دولت کرزی که احدی،اشرف غنی، جلالی،اتمر ودیگر همفکران شان در رآس قدرت قرار گرفتند، دیوانه وار دست به این عمل زدند که ما شاهد تغیرتذکره، پاسپورت، لوحه های وزارت خانه ها، تکت آریانا، پول، سرود ملی و...از زبان فارسی دری به زبان پشتو هستیم ولی هیچ یک از کسانی که به قیمت خون هزاران مردم بیچاره به کرسی قدرت تکیه زدند و امروز با نامهای طویل در هر جا از ایشان یاد میشود نتنها که نقد، دفاع و مقاومت نکردند بلکه بیشرمانه و ذلیلانه مهر خاموشی بر لب نهادند تا نشود کرسی موقتی که حیثیت لنگ حمام را دارد از دست بدهند، نفرین بر آنها.



درآخربایداظهارکردکه دولت کرزی و افغان ملتی ها با این کار خویش ازیکطرف شدید ترین ضربه بوحدت ملی مردم افغانستان وارد نموده وازطرف دیگرنفرت اقوام افغانستان را بر علیه خود تحریک میکنند. ما امیدواریم که جوانان آگاه وفرهنگ دوست وطن با قامت رسا در برابر این خیانت ملی متحدانه و آگاهانه دست به کار شده، جنایتهای این اجنبیها را افشا نموده وبرنامه های شوم و نفاق افگنانه آنها را ازهرطریق ممکن خنثی سازند. ومن الله توفیق.



aref_gardezi@hotmail.com

Dienstag, 20. März 2007

گويند شد بهار ، ولى كو بهـــــار ما ؟




بهار اسيران

سيد نورالحق صبا


گويند شد بهار ، ولى كو بهـــــار ما ؟



كو لاله غير خون جگر در كنـــــار ما ؟



آتش گرفته شاخهء ما برگ وبار مــــا



از اشــــكها ى ديده بود آبشــــــار ما



شد پايمــال زاغ وزغن ســـبزه زار ما



بشكسته شيشه هاى دل داغدار ما




كو خانهء كه شاهد بانگ عزا نشد؟



كو آشيانهء كه در او ناله ها نشد؟



آن لانه كو كه داغ زداغ فنا نشد؟



آن كوچه كو كه در تب آتش رها نشد؟



غير از شكنجه هيچكسى يار ما نشد



اينست از جفاى فلك كار وبار ما







در شهر وروستا همه جا جوى خون نگر



هر خانه از هجوم مهاجم نگون نگر



در هر سرى زدرد اسارت جنون نگر



آزاده گان به بند غلامان دون نگر



چشمان مادران همه جا لاله گون نگر



آرى چنين دميده گل نو بهار ما







كشور نگر، چسان همه درياى خون شده



بنياد زنده گى بنگر واژگون شده



گلشن ببين كه گر چه بهارست چون شده



صحرا زخون لاله رخان لاله گون شده



شهر هرى خرابه زدونان دون شده



بر خاك غم نشسته نگر قندهار ما







از توسن حيات بجز نقش پا نماند



در شهر ها بغير نفير فنا نماند



آهى در اين بساط تهى از صدانماند



آن شوكت گذشتهء ما وشما نماند



حتى يكى از آن همه ياران ما نماند



دردا ! چسان بر آمده دود از دمار ما







اى مرغ شب زبام دلم بال وپر گشا



رنگ سحر دميده تو بال سفر گشا



دربان آفتاب ! برين خطه در گشا



دروازه هاى رحمت خود بيشتر گشا



گنج گهر برين همه آسيمه سر گشا



تا بشكند طلسم غم وانتظار ما

اینک بهار آمده است







اینک بهار آمده است !‏

نوشته: مهسا طایع


اين روزها وقتي پروانه هاي رنگين بال برشانه ي مان مي ‏نشينندو مي گويند:« بهارآمده است». ‏
وقتي ابرها همه ي گلدان هاي خانه مان را در آغوش مي گيرند ‏و بربنفشه ها باران مي پاشند. ‏
وقتي بوي خوش خاک باران خورده، ازلابلاي پنجره اطاق به ‏بسترمان مي خيزد، ...‏
خوبست برای خود خلوتي فراهم کنيم. خلوتي به اندازه ‏قلب يک کبوتر، خلوتي به اندازه گليم يک درويش. ‏
ولي انديشه هاي مان راگسترش دهيم وکمي باخود بينديشيم ‏به گذشته، به حال وبه آينده ... ‏
بهارباهمه ی زيبايي و عظمت و شگفتگي اش، درس بزرگي رابراي ‏ماديکته مي کند، درس زندگي دوباره، آغازيک تحول، جنبش ‏دانه هايي که درزيرخاک مدفون اند وباشنيدن پيام ‏زندگي، ازلب هاي سحرانگيزبهار، سرازخاک برمي دارند ‏وقيامتي ازخرمي و نشاط برپامي کنند. ‏
آري هرانساني درکره خاکي به خزان مي رسد، سپس ‏در روز پرسش، بهاروار سربر مي آورد و سبز مي شود. اگرزندگي ‏براي ماشعرسبزي باشد که هرلحظه با آهنگ مهر و دوستي زمزمه ‏اش کنيم، مي توانيم هميشه رنگ و بوي بهار را داشته باشيم ‏و هر لحظه شاهد رويش صدها گل سرخ در باغچه زندگي مان باشيم ‏و به خاطر رسيدن به دنيا از همه چيز و همه کس نگذريم ، ‏زيرا دنياي مابايد پلي براي رسيدن به آخرت باشد. ‏
لحظه ها پيوسته مي رويند، مي آيند و مي ميرند، در گذر اين ‏لحظه هاي شتاب آلود انساني مي تواند خزان را ازسر ‏بگذراند و همواره بهار بماند که توان دوست داشتن و دوست ‏داشته شدن را، توان ديدن وگفتن را، توان اندوهگين ‏وشادمان شدن را، توان خنديدن به وسعت دل را و توان ‏گريستن از سوداي جان را و توان به غرور برافراشتن در ارتفاع ‏شکوه ناک فروتني را داشته باشد.

و ما

اگر چراغي رابر سر راه ‏مسافري راه گم کرده درشبي تاريک بيفروزيم ... ‏
اگربرچشم هاي منتظري عطراميد بپاشم ... ‏
اگرافتاده اي را با انگشتان مهر به ياري برخيزانيم ... ‏
اگر در سکوت سهمگيني، نواي محبت پخش کنيم ... ‏
اگر در کالبد خسته اي، روح همدردي بدميم ... ‏
اگر ابر هاي سياه کينه را محو کنيم و کهکشان را از آسمان ‏برداشته و بر دل مان بگذاريم ... ‏
اگر بادست هاي پر از شاپرک به ديدارکودکي بي پناه برويم ‏‏... ‏
اگر با آوازهای پرازمریم به دیدارعشق برویم...‏
اگر با‎ ‎همه ي کلمات خوب دوست شويم ...‏
اگر براي همه ي ديوارها پنجره اي بکشيم ...‏
اگر در دستان همه ي درخت ها پرستويي بگذاريم ... ‏
اگر پلک هاي مان را در رود صبحگاهان بشوييم و دو رکعت ‏نمازعشق بخوانيم ... ‏
اگر هرشب دست درآغوش آرزوي زيبابراي همه ی کساني که ‏دوستشان داريم به خواب رويم ... ‏
و اگرنان و آسمان مان را با همسايه هاي خود قسمت کنيم ...‏
بهار هميشه بامامي ماند، و جاودانگي به ما لبخندمي زند. ‏
بياييد باهم پيمان دوستي ببنديم. و باغچه قلب مان ‏را با سبزينه ی مهري آذين ببنديم که درانتهاي صميميت ‏روييده باشد. ‏
بياييد دست يکديگر را به مهر بفشاريم و جام دل هاي مان ‏را ازياري و غمخواري لبريزکنيم. ‏
بياييد در سرزميني ساده از خوشبختي، براي خود خانه اي ‏بسازيم با سايباني از عشق و فرشي از غرور که پنجره هايش به ‏سوي باران گشوده شود. ‏
بياييد درخت دوستي رادرسرآغازيک باغ بنشانيم وازميوه ‏هاي شيرينش درکام يکديگربچکانيم. ‏
وبه يادداشته باشيد امروز روز مهماني خورشيد است. پس ‏با سلامي آغشته از نور به يکديگر لبخند بزنيد. ‏
دراين بهارتازه که گل ها‎ ‎شکفته اند ‏ لبخندعشق زن ‏که شکوفا ببينمت

سبز انديشان؛ فصل درختكاريست




سبز انديشان؛ فصل درختكاريست!‏


نوشته:مهسا طایع



داشتن يك شخصيت نيرومند؛ اعتماد به نفسي كه اجازه ‏دهد دست به‎ ‎اقدام زنيم وموفق شويم؛ اراده ي سنجيده، ‏استوار وسرسخت ومصمم؛ اطميناني روشن بينانه، آسود ‏دلانه وبا داوري منصفانه در مورد ديگران، قوه ذهني و ‏رواني نيرومند ومهارت لازم براي غلبه برانواع مشكلات ‏متعدد....‏
همه وهمه صفاتي اند كه دست يافتن به همه ی آن ها به نظر ‏ناممكن مي رسد. اما كسان زيادي هستند در اين دنيا كه ‏باديدي واقع بينانه به زندگي توانستند به مفهوم ‏واقعي به همه ی صفات مذكور دست پيدا كنند. از آنجایي ‏كه تصوير ذهني آدم ها نسبت به زندگي شان از هميت ويژه ‏اي برخوردار است؛ لازم است تا محكم واستوار، آرام ‏وبدون تشويش وبا اطمينان درجاده زندگي قدم برداريم، ‏جاده اي كه در آن ممكن است به سراشيبي هاي تند و پيج ‏وخم هاي لغزنده اي هم برسيم. اما تنها انسان هايي ‏مي توانند اين سفر رابه سلامت، سپري نمايند كه با ‏اراده ي قوي وتزلزل ناپذير به جلو مي روند.‏
خيلي ها هستند كه مي خواهند سراسر عمر شان پر از ‏نشاط وشور و هيجان باشد وهيچ گاه تحمل ايستادگي در ‏مقابل مشكلات را ندارند، ويا اين كه در آغاز هركاري ‏وهردوره اي از زندگي، به جنبه هاي منفي آن بيشتر ‏تكيه مي كنند همين باعث مي شود كه زندگي براي آنان در ‏حالت ايستاد ويك ركود وعقب گرد قرار بگيرد ودر آن از ‏موفقيت وكسب رضايت واقعي از زندگي، خبري نيست.‏
درهر راهي ممكن است به چاه برخورد كنيم، به موانعي ‏كه به نظر عبور از آن ها ممكن نخواهد بود، اما بايد ‏مسير را تغيير داد ويا اصلاح كرد، نه آن كه هدف را ‏فراموش نمود.‏
به جاي اين كه آرزوهاي ديرين خودرا با اين بهانه كه ‏رؤياهاي محال هستند، سركوب كنيد، به طرزي سازنده به ‏آن ها بنگريد وبدانيد كه آرزوهاي راستين شما چيستند و ‏آنگاه از آرزوهايتان فهرستي تهيه كنيد وبه طور منظم ‏به سراغ آن ها برويد. به گفته گوته: «انجام آنچه را ‏كه مي تواني يا مي انديشي كه مي تواني، آغاز كن!»‏
در جسارت ، نبوغ واقتدار و اعجاز نهفته است. با ‏اعتماد به نفس جلو برويد، زيرا در اعتماد قدرتي هست ‏كه توانايي واقتدارتان رادوبرابر مي كند.‏
براي پرورش اعتماد به نفس واطمينان به توانايي هاي ‏فطري خود وبراي دستيابي به كاميابي وتوانگري، هر ‏روز دست كم، دويا سه بار هدف هايي خودرا مرور كنيد.‏
به گرايش «مي توانم» فكر كنيد، اين گرايش قطعاً شمارا ‏به پيروزي وكاميابي مي رساند، هرگاه مي بينيد رمق ‏ادامه دادن نداريد، به عبارت هاي تأكيدي پناه ببريد: ‏تسليم شكست نمي شوم ودر كمال ثبات وپايداري به پيش ‏مي روم.‏
آري با انديشه هايش كليد اوضاع وشرايط را مي ‏چرخاند. شايد در حال حاضر وضعتان ناموافق باشد. اما ‏اگر آرمان يا هدفي براي خود تعیين كنيد ودر راه حصول ‏آن بكوشيد، مطمئناً اين وضع ناموافق نمي تواند مدت ‏زيادي دوام آورد.‏
همه ی كساني كه دنيا آن هارا نابغه مي خواند، كساني ‏بوده اند كه دل وجرأت به خرچ داده اند، به نداي ‏درون شان گوش فرا داده وبه فرمان آن اطاعت كرده ‏اند، شما هم تنها موردي رابه عنوان هدف برگزينيد كه ‏به عالي ترين خير وصلاح تان منجر شود.‏
شكسپير در جايي نوشته است: امور آدميان را جذر و مدي ‏است كه از ميان سيل، آن هارا به سوي اقبال مي ‏كشاند.‏
فردي كه گرفتار دوگانگي يا چند گانگي هدفي نيست، ‏بلكه از يك هدف روشن وقاطع برخوردار است مي تواند ‏آرامشي خاص داشته باشد. و با جرأت به انجام كارهايي ‏كه ديگر از تصور آن هم عاجزند دست بزند و ايمان ‏داشته باشد كه خداوند به او كمك مي كند.‏
همه ي ما فرصت هاي زيادي را ممكن است كه از دست داده ‏باشم. ويادر باز آزمايي ها مكرر آزموده هاي بي ثمر ‏وعقيم، هدف هاي خودرا گم كرده باشم، اما آيا بهترنيست ‏همزمان با نوشدن فصلي ديگر از زندگي طبيعت، مانيز ‏جنبش وتكاپو را از دل خاك فراگيريم. آناني كه سبز مي ‏انديشند، دريابند كه اكنون فصل كاشتن آنچيست كه مارد ‏فرداهايي خود به ثمره آن مي انديشيم. البته نبايد ‏توقع داشته باشيم كه يك شبه همه ی مشكلات حل شود. اين ‏راه ناپيموده است. از همين امروز هم از نابختياري ‏وناخوش اقبالي تان هم كلمه اي بر زبان نياوريد وشاكي ‏نباشيد.‏
آنچه مي خواهيد در زندگي تجربه كنيد، تنها كاريست كه ‏بايد براي دگرگون كردن رويدادهاي زندگي انجام بدهيد ‏تاببنيد كه همه موهبت هاي نيكو چه تنددو چه آسان به ‏سوي تان مي آيند. به هرحال پشت سرنهادن زمستان تغافل ‏وبهاري كردن زندگي فقط با بيداري وپشت كار ميسر است. ‏آن هایی كه به پيشواز گل هاي بهاري مي روند، خار هاي ‏آنرا هم تحمل مي كنند.‏

پيام بنياد شهيداحمدشاه مسعود




پيام بنياد شهيداحمدشاه مسعود

به مناسبت حلول سال ۱۳۸٦ هجري خورشيدي



به نام خدايي كه هرآن چه را هست، او آفريد


باسلام و درود به ملت شريف و سربلند افغانستان!

آغاز سال نو، سرآغاز حيات دوباره هستي و حلول زندگي بخش و گرما آفرين بهار را به فرد فرد شما عزيزان تبريك مي گويم. علي الخصوص به خانواده هاي معظم و معزز شهيدان وملت قهرمان افغانستان.

نوروز نه تنها يك جشن ملي براي ما محسوب مي شود بلكه نياز ضروري جامعه و خوراك حياتي ملت ما نيز هست .حکم براینست که همراه با نوگرايي طبيعت و همگام با شكوفايي و سبزينه گي بهار، ما نيز بايد با تلاش هاي پيگير و بي وقفه خود، شركت مؤثري در سوق دادن اجتماع خود به سوي ترقي و تكامل داشته باشيم.

حرکت درجهت ایجادجهانی که درآن انسان هاازامنیت،عزت وحرمت برخوردارباشندواین خواست همگانی آدمیان است.

رسیدن به جهان آزادفقط با خودآگاهی انسان هابدست می آید،تادراین مأمول مردمان این سرزمین بتوانندسرآغازفصل نوین تاریخ خودراهوشیارانه انتخاب نمایند،چنانچه انسان ها خودحاکم سرنوشت خویش آفریده شده اند.

اگرريشه هاي حوادث امروز را بايد در گذشته ها جست، فردا ها نيز بر مبناي امروزي شكل مي گيرد كه من و شما مسبب و پديد آورنده ي آن هستيم.

هنوز هم متأسفانه نا امني در تهديد سلامت جسم و روان مردم، به كمين نشسته است تا باری ديگر خواب خوش كودكان سرزمين مارا آشفته سازد.

اكنون شرايط افغانستان فوق العاده حساس شده است، بعيد نيست كه رفتار هاي ناهنجار و فاقد صداقت، باز هم مارا با بحران هاي فرساينده ي ديگر مواجه كنند. عدم درك فرايند هايي كه در جريان است، باعث رويداد هاي تلخ ديگري مي گردد كه دست و پنجه نرم كردن با آنها ديگر در توان و طاقت ملت ما نخواهد بود. اين ناهنجاری ها در افغانستان يك سر شكستگي ملي را به بارخواهد آورده و مردم را نسبت به آنچه روي مي دهد، نگران كرده است.

پس از گذشت پنج سال از دوره ی جديد، امیدوارم جامعه ی جهانی ومسئولین امور نگاهی ژرف تروعمیق ترنسبت به اوضاع افغانستان،فرهنگ مردم، افتخارات شان وخواست تاریخی مردم ما کسب کرده باشند. اما اظهار حقايق و هشدار درباره ي نارواها صرف به اين دليل است كه نبايد غافل بود كه اين غفلت ويرانگر است و جبران ناپذير.

صداقت ايجاب مي كند كه هركسي احساس مسووليت نمايد و شهامت ايجاب مي كند كه حرف هاي شفاف زده شود و ما بايد تلاش كنيم كه اين شفافيت در جامعه مانهادینه گردد.

براي سامان بخشيدن به اوضاع و اميدواري فردا هاي بهترهنوزهم ديرنيست، مي توان آنچه را كه نادرست است وبیراهه می رود،جبران كرد. اين كارشدنيست اما همت و تدبير و شكيبايي و بيداري مي خواهد.، شرايط كنوني پيش از آن كه نگراني بيافريند، مقتضي هوشياري ماست.

ما سالي را پشت سر گذاشتيم كه در آن حادثات خونباري نيز روي داد و خاطره ي تلخ اش بر ذهن مردم جاريست،

می دانیم که سال بس مشکلی در پیش داریم وامادرحالی که ازرحمت خداونددرحق ملت افغانستان برخوردار می باشیم،درعالم بشری، فقط وفقط ایجاداعتماددرمیان مردمان کشور، نیت نیک برای بهروزی ملک،صفای قلب وتفکرسازنده وهمگرایی وهمبستگی ملی، می تواندماراطی سال پیشرو، درراه مقصودقراردهد.

ازخداوندلایزال می خواهم که فضای خشونت، تشنج، ترور،جنگ، نابسامانی وسوتفاهم که سینه های همه ی مردم افغانستان راتنگ وتشویش همه راازسرنوشت وآینده افزون نموده است، حلول سال نو، پیام آورهمدلی، هم باوری، تفاهم،اعتماد به خویش، صداقت، تلاش برای صلح مبتنی بر عدالت باشد.



باعرض ارادت واحترام

احمدولی مسعود

رییس عمومی بنیادشهیدمسعود

یونس قانونی در گزارش از سفر خود به اروپا؛



یونس قانونی در گزارش از سفر خود به اروپا؛
این سفر باعث بالا رفتن توانمندی‌های پارلمان شد




در صحن علنی امروز مجلس، رئیس پارلمان کشورمان در ابتدای جلسه، نتایج سفر خویش و هیئت پارلمانی همراه وی را خوب توصیف نمود و گفت: «این سفر باعث بالا رفتن توانمندی‌های پارلمان شد.»
به گزارش خبرنگار پارلمانی راه نجات، قانونی گفت‌وگوهای خود را در اجلاس عمومی اعضای ناتو، در بخش گسترش همکاری‌ها و ارائه کمک‌های بهتر و بیشتر اعضای ناتو به کشورمان، مثبت ارزیابی کرد و افزود: کشورهای عضو ناتو بر ادامه کمک‌ها و همکاری‌های مشترک‌شان درباره تأمین امنیت و صلح و ثبات کشور در چارچوب نیروهای ناتو دوباره تعهدشان را اعلام نمودند.
رئیس ولسی جرگه، بعد از ملاقات با اعضای ناتو در بروکسل به هالند سفری داشتند که وی در این سفر با رئیس و اعضای پارلمان این کشور، وزیر دفاع و سایر دولت‌مردان آن، دیدار و گفت‌وگو انجام دادند.
وی در این باره گفت: «دولت هالند برای ادامه همکاری در چارچوب ناتو در کشورمان تحت فشار پارلمان این کشور قرار دارد که با حضور هیئت پارلمانی افغان در پارلمان هالند، در مورد ضرورت ادامه همکاری‌های این نیروها در کشور، ما صحبت‌های خوبی را انجام دادیم و روشنی انداختیم.»
رئیس پارلمان کشور سفر خود به ایتالیا را در برنامه سفرهای خویش یک سفر از قبل‌ تعیین‌شده و برنامه‌ریزی شده عنوان نکرد و گفت: «دولت ایتالیا از ما دعوت نمود تا طی دیدار با صدراعظم، وزیر دفاع و وزیر امور خارجه این کشور، دولت ایتالیا را که تحت فشار شدید پارلمان آن کشور قرار دارد را در جهت توضیح ضرورت ادامه همکاری‌های سربازان ایتالیایی یاری رسانیم.»
وی حضور خویش و هیئت همراه را در پارلمان ایتالیا مثبت ارزیابی کرد و گفت: «امیدواریم که خبرنگار ایتالیوی به زودی آزاد گردد. چون در ایتالیا این گروگان‌گیری تأثیر بدی را گذاشته بود.»
گفتنی است که امروز در پارلمان تعداد نمایندگان ولسی جرگه به حد نصاب نرسید و جلسه عمومی پارلمان مطابق برنامه که قرار بود کمیسیون مواصلات و مخابرات گزارش‌های خویش را ارائه نماید و روی اصول وظایف داخلی صحبت و بررسی شود، پیش نرفت.

Samstag, 17. März 2007

وطن آيا خبرداری ناله يی به پيشواز بهار





وطن آيا خبرداری

عبدالاحد تارشی


ناله يی به پيشواز بهار









بهــار ديگــری آمد وطـــن آيـــــــا خبر داری



بهشتی می دمد از هرچمن آيــا خبر داری



نياسايد فلک از عشق خاک از گريهء پيهم



ز مين گردد ســــراپا گلبدن آيــا خبـر داری



ز تار عطر و پود رنگ بهـــر قامت کهســــار



زمــــان بافد نگارين پيرهن آيا خبــــر داری





درختان غوطه ور گردند در دريای زيبايی






بسان مهوشان سيمتن آيا خبر داری




زنی های شبانان آبشار نغمه خواهد ريخت

شبانگه در دل دشت ودمن آيا خبر داری



روان رقص گردد در تن آب روان جاری



چو رقص دلبران در انجمن آيا خبر داری



چرد آهوی شعر شاعران در گلزمين شوق



کند گل نوبهاران سخن آيا خبر داری



خبرداری ازينها ياکه همچون ساليان پار



به خون خويش می غلطی نداری با بهاران کار



***



نفسهای بهار آيا به گلزارت گذر دارد



نسيم آيا زحال باغ مجروحت خبر دارد



طبيعت گر کشوده چشم سبز خويش بر دنيا



به دنيای خزان پرورده ات آيا نظر دارد



به دامان بهاران تا پرد آزاد وفارغ بال



پرستوی توآيا اين چنين يک بال وپر دارد



غزالت با خرام ناز اگر تمرين طنازی



کند, آيا زکفتاران تهی کوه وکمر دارد



شفا بخش است اگر داروی باران درد بستان را



مگر بر درد تو ای دردمند من اثر دارد



ازان تا سربرآردآفتاب گرم آزادی



شب تاريک تو آيا گريبان سحر دارد



بپرس از مدعی کو لاف گلکاری به باغت زد



که در سر جز خيال قطع ودرکف جز تبر دارد



چراغ لاله را خواهد فروزد اندرين گلشن



ويا از خون تو سازد چراغ خويش را روشن



***



"وطن آمد بهار اما نبينم گل به دامانت" (1)



بميرم من به اين وضع غم انگيز پريشانت



ميان آتش وخونی چه در سرما چه در گرما



بهارانت ندارد فرق از فصل زمستانت



گهی از خصم بيرونی گريبانت شود خونين



گهی افتد زفرزند خودت آتش به دامانت



يکی سر می برد سرو ترا بر نطع خاکستر



يکی با شعله سازد آبياری باغ وبستانت



پی دفن بهارت هرکسی قبری کند جايی



زگلشن های پرپرگشته تا کوه وبيابانت



نه تنها ابر نيسانت بود سرچشمهء ماتم



که خيزد شعله غم نيز از خورشيد تابانت



ترا درس مسلمانی دهد آن اهرمن کورا



بت از پهلو گرفتی آشنا کردی به قرآنت



خزانکاران به مرگ باغبانت زرد می خندند



به هرباری که می پيچی بخود از درد می خندند



***



وطن درموسم گل لالهء خونبار را مانی



دل آغشته در خون سينهء افگار را مانی



ستاده دورش از خار مغيلان تا فلک ديوار



فتاده زير پای مهرگان گلزار را مانی



فغان کودک بی سرپرست مانده تنها را



سرشک مادر غمديدهء بيمار را مانی



به جنگل هر طرف درنده يی بگرفته راهش را



چنين آهوی از پا ماندهء ناچار را مانی



هزاران آفتاب ازسينه ات سرزد مگر اينک



درين عصر سيهکاری شبان تار را مانی



دروغ است اينکه می گويند امسالت بود بهتر



که زخم کهنهء درد آشنای پار را مانی



در وديوار تو باز ست بهر رهزنان ليکن



سر راه نجات خويشتن ديوار را مانی



که بگرفت از لب خورشيد تو لبخند تابش را



که وارون کرد درذهن گلت معنای رويش را



***



وطن عهد گل افشان گشتنت آخر چرا سر شد



گل پيوند تو با نوبهاران ازچه پرپرشد



که تخم آتش اندر گلزمين چار فصلت کاشت



که دشت صبح وشامت پر زخرمن خرمن آذر شد



چه خونين داستان داری که هرکس جمله يی بنوشت



ازان در دفترش, سرتاسر دفتربخون ترشد



زداغت خامه يی تا چامه يی انشا نمودن خواست



سراپا واژه هايش داغ دل گرديد واخگرشد



هرآن گرگی که ديدت ناتوان استاده شد در صف



چوآن يک راه خود بگرفت اين يک حمله آورشد



توبودی بستر صدها تمدن در دل تاريخ



دريغا دامن پاکت به جهل وفقر بسترشد



پياپی باد نفرين بهار آن سبزه را درپی



که از دامان تو روئيد وبر ضد تو خنجر شد



وطن ای مادر زخمی چه بی دردند اولادت



که می سوزند بنيادت که می سازند بربادت



***



وطن درخواب سنگين رفتی وگويند بيداری



برايت جشن بهبودی بپا دارند وبيماری



خرابت بيشتر بنموده می گويند آبادی



به زخمت زخمها افزوده می گويند گلزاری



متاع خود به زور اسلحه بنهاده در دستت



نمایند ادعا گویا که از جانش خریداری



اگر شد خانه ها ويران ودرخون خفت ابنايت



نباشد باک چون نرخش بود کمتر زيک "ساری"(2)



به هرغارتگر از خارج به هرسوداگر از داخل



چه جان پرور چراگاهی چه خاطرخواه بازاری



" ترور" " انتی ترور" اين بازی ناپاک وخونين را



تو مَيدانی تو قربانی ازان هرچند بيزاری



تنت زخمی رهت پر ديو و دد مقصود ناپيدا



به دوش سرنوشت جانگداز خويشتن باری



وطن ای خسته ای درمانده ای مسکين خدا يارت



بشويد گرد آزارت سرشک ابر آذارت



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1_ اين مصرع از استاد استادان سخن معاصر حضرت خليلی مرحوم است.








2- ساری در انگليسی بمعنی " ببخشيد " می باشد و اشاره است باينکه عساکر خارجی در افغانستان , در هنگام کشتار غيرنظاميان توسط ايشان که بسيار اتفاق می افتد ,گاهی با گفتن اينکه اشتباه کرده اند , خون ده ها انسان را زيرپامی کنند ويک SORRY خشک وخالی می گويند وزمانی حتی ازگفتن اين کلمه نيز خودداری می ورزند!

مسعود از دیدگاه مخالفان






مسعود از دیدگاه مخالفان

داکتر حمید هامی


hameedhaami@yahoo.com

بخش ششم

مسعود سال های 1354تا 1367 و مخالفان:

به چند مورد از اشارات مخالفان، در رابطه به قیام مسعود علیه رژیم سردار داوود در 1354 قبلاً اشاره شد که نیازی به تکرار آن در اینجا موجود نیست.



اما پس از آن و به ویژه پس از 1358، مسعود این دوره عمده ترین بخش حیات خود را در رهبری مقاومت های اعجاب انگیز علیه قوای ارتش سرخ سپری نموده و از هنگام ورود به پنجشیر در تابستان 1358 تا خروج روس ها، یک مرتبه هم از کشور خارج نشده است.


مخالفان مسعود موارد ذیل را در مخالفت با او برای این دوره یادداشت کرده اند:


- آتش بس در پنجشیر


- عدم اجرای عملیات بر قطعات ارتش سرخ هنگام خروج از افغانستان


هر دو مورد فوق در نوشته های مخالفان مسعود بازتاب وسیع یافته و عده یی از آنان حتا از جعل و تزویر در این موارد استفاده برده اند. انجنیر گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی در یک صحبت شفاهی که بعداً به شکل رسالة مستقل به چاپ رسید، با اشاره به آتش بس می گوید که بعد از انعقاد آتش بس قوای روس ها از پنحشیر با برخی از عساکر افغانی به همکاری سلیمان لایق به ارگون آورده شدند. انجنیر حکمتیار این پرسش را نیز مطرح می کند که اگر همه فرماندهان به آتش بس با روس ها موافقه می کردند، چه واقع می شد؟


سایر مخالفان مسعود از نوع رابطه میان برخی اطرافیان مسعود با روس ها یاد نموده و اظهار می دارند که مجاهدین در همان آغاز از این گونه ارتباط آگاهی داشتند اما آن را افشا نکردند زیرا امکان داشث که در آن هنگام اثرات بسیار ناگوار بر روحیة تمام جبهات مجاهدین وارد کند. بر این گونه استدلال بیشتر خلیل الله هاشمیان و نثار احمد صمد استناد ورزیده اند.


مخالفانی که مسألة آتش بس میان قوای تحت فرمان مسعود و روس ها آن هم در یک محدودة کوچک جغرافیایی را مورد انتقاد قرار داده اند، هیچ گونه مطالعه یی را در رابطه شرایط نظامی آن دوره انجام نداده و یا شاید هم نخواسته اند انجام بدهند؛ اما در مقابل، احمد شاه مسعود دلایلی متعدد را برای عقد آتش بس و ناگزیری ها برای آن اقدام ارائه داده و حتا از مشوره با علمای منطقه نیز صحبت کرده است.


حالا اگر بر گفته های مخالفان مسعود استناد بورزیم و باور کنیم که افشای آن گونه راز می توانست اثرات منفی بر روحیة تمام جبهات وارد کند، پس چرا خود روس ها و رژیم بر سر اقتدار در کابل که به مراتب درایت سیاسی بیشتری هم داشتند، از آن موقعیت به نفع خود استفاده نبردند؟


از جانب دیگر روشن ساختن این مسأله که روس ها عین قوا را از پنجشیر به ارگون جهت اجرای عملیات اعزام کرده باشد، نیز دشوار به نظر می رسد. زیرا اولاً چنان سندی که بتواند این مسأله را ثابت کند در دست نیست و ثانیاً قوایی که آتش بس را عقد نموده بود برای مدت مدیدی در محل باقی ماند؛ و اگر بپذیریم که آن قوا محل را ترک کرده بود، پس تمدید آتش بس برای شش ماه دیگر با کدام قوا و روی کدام علت و هدفی صورت گرفت؟ پس واضح است که قوای مذکور منطقه را ترک نکرده بود و جنگ های بعدی که در منطقه با روس ها صورت گرفت، خود به خود این امر را واضح می سازد که روس ها از منطقه خارج نشده بودند.


ولی به نظر من آن چی که بیشتر از هر مسألة دیگر در مورد آتش بس پنجشیر جالب است و می تواند اهداف و دستاورد های هر دو جانب قضیه را روشن بسازد، مقایسة دیدگاه های روس ها و مخالفین مسعود در مورد حوادث مربوط به یک سال آتش بس است.


این دیدگاه ها کاملا در مخالفت با همدیگر شان قرار دارد.


مخالفان مسعود او را به خاتمة تحرکات بر ضد روس ها متهم ساخته و ادعا می کنند که با عقد آتش بس اثرات منفی آن بر برخی از جبههات وارد گردید و تا حدی سبب گردید تا روحیة مجاهدین پایین بیاید. ولی در برابر جنرالان روسی و از آن جمله باریس گروموف و الکساندر لیاخوفسکی در آثار خود، استفادة استراتیژیک و هدفمند از آتش بس را توسط مسعود مطرح می سازند ودر مواردی برخی از تحلیلگران روسی عقد آتش بس را اشتباه جنرالان خود تعریف می گذارند که به واقعیت نزدیکی دارد.


جنرال گروموف در مورد آتش بس نوشته است:


"… فرماندهی نیرو های شوروی فعالیت دار و دستة او را زیر کنترول داشت و به ویژه در سال 1982 نماینده گی سپاه 40 و شخص احمد شاه مسعود موافقتامه یی را به امضا رسانیدند… با برداشتن این گام، مسعود توانست از تحلیل و فروکش نیرو و وسایل گروهش، به علت کاهش چشمگیر رسیدن جنگ افزار، مهمات و مواد غذایی در رابطه به محاصرة درة پنجشیر و تشدید فعالیت حزب اسلامی افغانستان بر ضد نیرو های جمعیت اسلامی در استان کاپیسا که از راه آن کاروان های اسلحه به پنجشیر میرسید، جلوگیری کند میزان چشمگیر نارضایتی مردم که در نتیجة عملیات نظامی مسعود در برابر روس ها، زیانهای بسیاری دیده بودند، نیز مسعود را وادار گردانید تا به مصالحه با ما تن در دهد… مسعود بر خروج سپاهیان شوروی از پنجشیر و قطع سربازگیری برای ارتش اففغانستان از اهالی دره پافشاری می کرد. فرماندهی نظامی ارتش شوروی، دلایل بسیاری در دست داشت که احمد شاه مسعود بیش از همه بنا به مصلحت های تاکتیکی به آتش بس، تن در داده است. او در یکی از سخنرانی هایش برای نیرو های زیر فرمان خود گفته بود (ما معاهده را برای کشتن وقت، انبار کردن جنگ افزار، مهمات و خوار و بار امضا کرده ایم و به محض این که به هدف برسیم، مبارزه را از سر خواهیم گرفت)… هنگامی که سخن از مصالحه با حکومت در میان می آمد مسعود قاطعانه از برقراری تماس با رژیم کابل خودداری می ورزید. مسعود از آرامش پدید آمده فعالانه برای نیل به اهداف خویش سود می جست"


مشاهده می شود که جنرال گروموف فرمانده سپاه چهلم روس ها شخصاً به اشتباه روس ها در مورد آتش بس اعتراف نموده و اظهار می دارد که این مسعود بود که از آتش بس نفع برد و نه روس ها و این اعتراف گروموف تمام آنچه را که سایر مخالفان مسعود در مورد آتش بس می گویند، رد می کند. جنرال گروموف اضافه می کند:


"ما نزد خود چنین ارزیابی می کردیم که او پس از ایجاد جبهة واحد مخالف، امکان می یابد تا از روش های جنگ چریکی به مرحلة عملیات بزرگ مقیاس مانوری عبور نماید. مصالحه چندین ماه دوام یافت. باید بگویم که مسعود به تعهدات خود به استثنای چند مورد پابند بود و درست در همین چند مورد استثنایی به معنانی چنان اوجگیری فعالیت شدید گروه او بود که ما را متحمل ناراحتی ها… میگردانید، در این چنین موارد، فرماندهان سپاه چهلم فوراً به مقابلة به مثل می پرداختند… از یک طرف خود مسعود با انجام تحریکات و لبریز ساختن کاسة صبر، ما را به برهم زدن آتش بس بر می انگیخت."


در این یادداشت جنرال گروموف واضح می سازد که حتا در دوران آتش بس نیز درگیری هایی میان روس ها و مجاهدین در می گرفت؛ پس این درگیری ها میان کدام سپاه روس ها در می گرفت؟ همان هایی که به ارگون رفته بودند؟


در همان موقع احمد شاه مسعود با عده یی از اهالی و علمای منطقه در صحبتی که نوار آن موجود است، گفت:


"معاون قوای روس در افغانستان خط روان کرد ه حاضر به مذاکره است. به مولوی صاحب قره باغ، قاضی صاحب، داکتر صاحب خان آقا و برادرانی که در دور و پیش بودند اطلاع دادیم. هفت ماه جنگ خسته کن سپری شده بود. راه های اکمالاتی ما در اندراب توسط حزب اسلامی قطع شده بود. مردم نجراب با ما کمک کردند، اما کسی دیگر حاضر نشد که چهار سیر گندم بدهد. بالاخره دشمن ما را به رسمیت شناخت. ما را که شناخت، جهاد را شناخت و پرچمی ها در این کار دخلی ندارند. اوربند به ما فرصت آماده گی بهتر می داد و زمستان هم پیش رو بود. کسی که یک سیر نمک نداشته باشد، من مسؤول نی او، چی خواهد کرد؟ روس ها گفتند که ما حاضر به دادن غله و تمام چیز ها می باشیم، ما اشتباه کرده ایم.


من گفتم که از این گپ ها که بگذریم، اصلاً ما در مورد موجودیت قوای روسی در افغانستان موافق نیستیم. من برای شان تشریح کردم که خود فکر کنید که دنیا در مورد شما چه می گوید، چگونه حیثیت تان را از دست دادید و مردم افغانستدان ناحق کشته می شوند. بعد آن ها هدف مرا پرسیدند من گفتم که یک افغانستان آزاد و بیطرف می خواهم و آزادی تمام عقاید خود را می خواهیم. در مورد آتش بس پنجشیر گفتم که اینجا یک انگشت کوچکی از افغانستان است، اگر تمام وجود را مرض گرفته باشد، تداوی یک انگشت کاری نمی کند و ما همچنان آزادی تمام کشور را نیز می خواهیم. آنها پافشاری داشتند و ما نیز ناگزیری و مجبوریت هایی داشتیم و هم قدم برداشتن در آتش بس به نقص ما نبود و به نفع جبهه تمام میشد. هیچ کس منکر شده نمیتواند که آتش بس برای روس ها در پنجشیر شکست و ضعف شان است نه پیروزی شان و شکست سیاسی و نظامی شان بوده است و با تأسف که یک تعداد مسلمان های ما به عوض درک شرایط و افتخار به کامیابی مسلمان ها و افتخار به مقاومت یک درة کوچک به مقابل ابرقدرت امپراتوری، دست به تبلیغات میزننند. در این قسمت دو جناح پرچم و حزب اسلامی سهم دارند. پرچمی ها در اردو و کابل تبلیغ تسلیمی پنجشیر را کردند که نتیجه نداد و حتا با تغییر کردن پله یک تعداد سران آنان با ما در تماس شده اند و به یقین که هر آدم با تعقل در ک می کند که این کامیابی است و در مورد مشکلات اندراب شروع می کنیم: مشکلات پنحشیر، راه بندان، وضع بد اقتصادی و همه چیز را همه دیده اند. دولتی بودن و ارتباطات جمعه خان صد در صد نزد من ثابت است. روس ها به من گفتند که ما مجبور هستیم به خاطر نجات جمعه خان به اندراب حمله کنیم اما ما گفتیم که در آن صورت اوربند نداریم. امروز در خان آباد و کندز جهاد سقوط کرده، در تخار جبهات بین خود جنگ دارند، اگر جبهه پنجشیر را ما فولادی هم بسازیم در صورت تخریب چهار طرف به پای ایستاده شده نمی تواند. نجراب اصلاً ترتیب و تنظیمی ندارد و به بیچاره گی رسیده اند و ما مجبور هستیم یک سلسله تغییراتی را به وجود آوریم ورنه سقوط خواهیم کرد. چه معنایی دارد که چند ولسوالی دیگر وجود دارد، ولی دشمن تنها در همین جا پوسته سازی می کند. ما باید هر چه زود تر با استفاده از اوربند چند پایگاه ایجاد کنیم تا جنگ هماهنگی را به پیش برده بتوانیم. در یک نقطه یک سال، دو سال، سه سال مقاومت، بالاخره چند سال مقاومت؟


در مورد سند آتش بس خوش هستم که روزی این سند افشا شود:


بسم الله الرحمن الرحیم


در اول سند آمده که چون این سند گامی در راه آزادی تمام افغانستان است ما آن را قبول داریم. سبند بین روسها و پرچمی ها اختلافاتی را راجع به پنجشیر به وجود آورده است."


به این ترتیب با در میان گذاشتن قضیه با مردم، احمد شاه مسعود با یک دور اندیشی توانست تمام تأثیرات منفی تبلیغات مخالفین خود را خنثی سازد و به گفتة خودش حتا قبل از اتخاذ تصمیم به عقد آتش بس با فرماندهان مطرح و علما مشوره صورت گرفته بود تا در آینده سؤ تفاهمی ایجاد نگردد.


به اساس اسناد و مدارک نشر شده، مسعود از آتش بس استفادة اعظمی در جهت رسیدن به اهداف دراز مدت خود برد به گفتة جنرال گروموف چنیدن قوماندان دیگر که در محلات خود تحت ضربات قرار داشتند، توانستند در پنجشیر پایگاه بیابند.


بروس ریچاردسن فوتوژورنالیست امریکایی مواد شامل در آتش بس را در اثرش "افغانستان خاتمه دهندة تسلط دهشتناک شوروی" چنین شرح می دهد:


1- قطع و توقف کامل عملیات نظامی در سالنگ جنوبی و دیگر نواحی مجاور شاهراه کابل – حیرتان


2- قطعات مسلح قوای پنجشیر مسؤولیت محافظت مواصلت بین تاجکان و چوگنی را تضمین می نماید.


3- جانب شوروی متعهد می شود تا به اس توافق جانبین مقدار لازم مواد و تجهیزات را به داخل مدت و زمان مورد موافقة جانبین برای ... پنجشیر و نواحی دیگر مربوط به قسمت های مشخص شاهراه سالنگ تهیه و تدارک نماید.


4- به قطعات و گروه های تنظیم های دیگر اجازه داده نخواهد شد که در منطقة شامل در این مذاکرات به منظور فیر حمله بالای سپاه شوروی و حکومت افغان داخل شده و به عملیات تروریستی یا سبوتاژ لوله های نفت بپردازند.


5- تبادلة معلومات و مساعی مشترک به منظور پیدا کردن اتباع شوروی افغان که در منطقة شامل این قرارداد، مفقودالاثر شده اند، صورت می گیرد.


6- ساحة پروتوکول هذا در سرتاسر قلمرو سی کیلومتری به هر دو طرف خطوطو مواصلات بین تاجکان و چوکنی امتداد و اعتبار خواهد داشت.


مسودة مطروحه توسط بروس ریچاردسن به چند دلیل اعتبار خود را از دست می دهد و حتا مغرضانه به نظر می رسد.