Montag, 12. März 2007

پیچیدگی های پروسهء صلح سازی ‏


پیچیدگی های پروسهء صلح سازی ‏Peace Building‏:‏
‏ درسهایی که از افغانستان باید آموخت‏

فراز هایی از سخنرانی دوکتور ویلیام مه لی

بر طبق یادداشتهای دکتور سید اکبر زیوری‏


(تالار خطابهء خلیلی ، مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی لندن (سواس)، 7 مارچ 2007‏)

توجه به این نکتهء اساسی مهم است که پروسهء صلح سازی یا ‏Peace Building‏ یک امر سیاسی است تا یک معضلهء تخنیکی ‏محض. یعنی تا وقتی چارچوبهء سیاسی از قبیل نوع نظام سیاسی آینده، چگونگی مشارکت عناصر تأثیر گذار در پروسهء سیاسی ‏بعد از بحران، پیشبرد وتعمیق اعتماد میان جناح های سیاسی متخاصم و رسیدن به یک تفاهم جمعی بالای نحوهء مشارکت در امر ‏سیاست و... بوجود نیاید، نمی توان صرفاً با تدابیر تخنیکی مانند ایجاد چند نهاد قانونی، تصویب قانون اساسی و غیره امیداور به ‏تداوم و خودبقایی پروسهء صلح سازی –بدون کمک مستمر خارجی- در آینده شد. ‏

بخاطر پیچیدگی عظیم این پروسه که نیازمند به صرف وقت، پول، امکانات و انرژی معتنابه از سوی جامعهء بین المللی می باشد، ‏بسیاری ناظران در سطح آکادمیک مخالف این نظریه هستند و فکر میکنند نباید قدرت های جهانی به کاری بی نتیجه خود را درگیر ‏بسازند. ‏

اما اکادمیسین های بیشتری نیز وجود دارند که پروسهء صلح سازی را با وجود تمام مشکلات و مغلقی هایش، برای حفظ ثبات ‏جهانی لازم و ضروری می پندارند. ‏

پروژهء عظیم صلح سازی در حقیقت خود، ترکیبی است از چند پروسهء بزرگ دیگر مانند دولت سازی، ملت سازی، اجتماع ‏سازی و... می باشد که فقط با تعهد صادقانه و دوامدار جامعهء بین المللی قابلیت تطبیق پیدا میکند. ‏

در اکثر کشور های بعد از بحران یا ‏Post-conflict‏ ممکن است یک یا چند فکتور بالا دست نخورده وجود داشته باشد مثلا ممکن ‏است ساختار دولت و نهاد ها و پرسونل آن کم و بیش وجود داشته باشد، یا ممکن است در صورت فروپاشی نهاد های دولتی، یک ‏‏«حس قوی ملت بودن» توانسته باشد همبستگی و همجوشی اجتماعی را در سطح کلان ملی تداوم بخشد که برای براه افتادن ‏موفقانهء پروسهء اعتماد سازی و دولت سازی حیاتی می باشد. ‏

مثلاً بعد از سرنگونی دولت کمونیستی درکابل درسال 1992، مجاهدین یک دولت کارآمد و فعال با نهاد های مکمل آنرا به ارث ‏نبردند، بلکه چیزی را که بنام دولت به دست آنها افتاد در واقع یک سمبول ظاهری از دولت بود و بس. ‏

چالش هایی که از سال 2002 به اینطرف فرا راه پروژهء صلح سازی وجود داشته اند، بطور خلاصه عبارتند از: ‏

‏1- از پروسهء بن به اینطرف ساختار فروپاشیدهء دولت باید دوباره طراحی و از نو ساخته می شد‏
‏2- نخبگان (الیت) سیاسی افغانستان، بخصوص در سطوح بالایی، شدیداً و عمیقاً دچار انقطاب، تفرق و بی اعتمادی بودند. ایجاد ‏اعتماد میان آنها یکی از مهمترین کار هایی بود که باید تا کنون به انجام می رسید که اینطور نشده و بلکه حتی میزان بی اعتمادی ‏بیشتر گردیده است.‏
‏3- جابجایی عظیم اجتماعی در افغانستان از سال 1980 به اینطرف ناشی از مهاجرت ها به خارج و بیجا شدگان داخلی، اثرات ‏غیر قابل انکار داشته و بر پیچیدگی های پروژهء صلح سازی در افغانستان افزوده است. یکی ازین آثار عبارتست از ظهور ‏بازیگران جدید از میان مهاجرین و بیجا شدگان در عرصهء رقابت های سیاسی؛ مانند طالبان و یا تکنوکراتهای جوان از غرب آمده ‏که هر کدام به نحوی متفاوت، خارج از چارچوبه های سنتی اجتماعی افغانستان وارد عرصهء سیاست شده اند. ‏
‏4- مرز های افغانستان طی 25 سال گذشته باز و بدون کنترول بوده است که شدیداً اینکشور را در برابر دستبازی های همسایگانش ‏آسیب پذیر ساخته است. ‏

در توافقنامهء بن سعی گردید تا دو هدف عمومی حاصل گردد: ‏
‏1- طراحی عرصهء نوین فعالیت های سیاسی در افغانستان‏
‏2- ایجاد وافزایش مشروعیت و ظرفیت دولت افغانستان‏

روند صعودی مشروعیت دولت سعی گردید با تمهیدات ذیل بدست بیاید: ‏
برگزاری لویه جرگه اضطراری، لویه جرگه قانون اساسی و تصویب قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات ‏پارلمانی. ‏


سایر مولفه هایی که به افزایش مشروعیت دولت افغانستان کمک میکردند عبارتند از: ‏
‏ - کریزمای شخص آقای کرزی، بخصوص در در عرصهء خارجی (البته پروفیسور ویلیام مه لی تلویحا اشاره کرد که طرز لباس ‏و رفتار شخصی پرزدنت کرزی و فصاحت اش در انگلیسی مد نظر وی است، وی دقایقی بعد به رفتار و دیدگاه سیاسی پرزدنت ‏کرزی انتقاد نموده آنرا یکی از نقاظ ضعف در پروژهء صلح سازی در افغانستان ذکر کرد که شرح آن می آید)‏
‏- کمک گیری از مشروعیت سنتی با استفاده از نقش محمد ظاهر شاه سابق‏
‏- استفاده از رسانه های گروهی خارجی (رادیو ها و ...) و داخلی برای تجلی نقش مردم در عرصهء سیاسی و ترسیم تصویر ‏طرفهای بازنده و برنده در رقابت سیاسی جاری. زیرا اعتقاد بر این بود که در شرایط انتقالی مردم و فعالان سیاسی خود را از ‏طرف بازنده دور کرده و به طرف برنده می پیوندند. بنا بر این رسانه ها در ترسیم چهرهء بازندگان و برندگان سیاسی (مجاهدین ‏بمثابهء بازندگان و تکنوکراتها بمثابهء برندگان سیاسی در دوران انتقالی و بعد از آن) نقش اساسی داشتند. ‏
‏- پایبندی شدید به جدول زمانی که در بن تعیین شده بود برای برگزاری لویه جرگه ها و انتخابات ها نیز در افزایش مشروعیت ‏دولت نقش داشت. ‏


محدودیت ها و نارسایی های توافقنامهء بن:


‏1-عدم تعیین ساختار سیاسی متناسب با شرایط نوین افغانستان
‏ در بن مشخص ساخته نشد که افغانستان دقیقاً به چه نوع نظام سیاسی در آینده نیاز دارد. اینطور فرض شده بود که ساختار قدیمی ‏دولت در افغانستان همچنان می تواند پاسخگوی نیاز های بعد از بحران هم باشد که این فرض اشتباه بود و آن ساختار کهنهء دولت ‏دیگر نمی توانست نقش باثبات سازی را در افغانستان کنونی داشته باشد. ‏
‏ ‏
رقابت های تلخ و شدید بین وزارتخانه های مختلف در یک ساختار فروپاشیدهء دولتی بعد از بن، شدیداً در برابر کارآیی و ظرفیت ‏سازی نهاد دولتی مانع ایجاد کرده طوریکه وزارتخانه ها قلمرو گروه های سیاسی مختلف گردیده بود.‏

کمیسیون مستقل اصلاح اداری بهیچوجه نتوانست نقش مثبت خود را در کارآیی اداره در افغانستان بازی کند. در واقع این کمیسیون ‏یکی از ضعیف ترین نهاد های دولتی افغانستان به شمار می آید.‏

مجموعهء این نابسامانی ها منجر به حس دلسردی در میان خیل عظیم جوانان متخصص مقیم خارج از افغانستان شده و انگیزهء آنان ‏را برای برگشت به کشور شان و سهم گیری در پروژهء عظیم صلح سازی افغانستان بسیار ضعیف ساخت. ‏

‏2- کمرنگ شدن عدالت انتقالی: ‏
‏ افراد با سابقهء سوال برانگیز، با وجودیکه از دستگاه حکومتی افغانستان تصفیه گردیدند، اما هنوز از قدرت قابل توجه سیاسی ‏برخوردار بوده و توانایی تضعیف دولت را بمیزان زیادی حفظ کرده اند. ‏

سیستم قضایی بسیار ضعیف و بدوی است. حتی اگر کدام دوسیه ای هم در مورد عدالت انتقالی به دادگاه برود، نتیجهء آن بسیار ‏افتضاح آمیز خواهد شد. تا کنون فقط یک محکمه (اسدالله سروری) درین مورد انجام شده است که آنهم با نارسایی های زیادی ‏همراه بوده است.‏

‏3- برخی نارسایی های احتملاً اجتناب ناپذیر ناشی از توافقنامهء بن:‏
‏- هیچ تدبیر فوری و عاجل برای بهبود وضع امنیتی در سراسر افغانستان روی دست گرفته نشد: ‏
‏ قوت های ایساف بسیار دیر اعزام گردیدند و بدتر اینکه حوزهء ماموریت شان فقط محدود به ساحهء کابل گردید که فوق العاده ‏برای تضعیف وجههء دولت مخرب ثابت گردیده امید های اولیه را در مردم ولایات زایل ساخت. ‏

‏- دورهء انتقالی از لحاظ منابع مالی کمکی شدیداً در مضیقه سپری گردید. میزان کمک های جهانی به افغانستان به نسبت سرانه ‏بسیار کمتر از سایر کشور های بعد از بحران مانند بوسنیا ، کوسووا و تیمور شرقی بوده است. ‏

‏- شخص رئیس جمهور کرزی از محیط پرورش سیاسی اش در دورهء جهاد سخت تأثیر پذیرفته و در «سیاستبازی های پشاوری» ‏غرق شده است. اینگونه سیاستبازی ها هرچند می تواند تا حدودی به درد معاملات روزمرهء سیاسی در سطح کوچک بخورد، اما ‏نمی تواند جوابگوی رهبریت در سطح کلان ملی گردد. برعلاوه حامد کرزی فاقد یک دیدگاه دراز مدت در بارهء کشور خود می ‏باشد. از همینرو در شرایطی که مردم توقع رهبری از بالا را دارند، نمی توانند آنرا در پرزدنت کرزی ببینند. (البته وی اضافه کرد ‏که شخصاً به رئیس جمهور کرزی احترام دارد و این نظرات صرفاً جنبهء تحلیلی و آکادمیک دارند)‏

این تحلیل پروفیسور مه لی شباهت تام به نظر پروفسور قاسم فاضلی در مورد پرزدنت کرزی دارد که در کنفرانس کانون مطالعات ‏و پژوهش های افغانستان تحت عنوان «افغانستان و پارلمان» منعقدهء جولای 2005 لندن گفته بود:« كافي است كه آدم همين عمليهء ‏صلح را از روزي كه شروع شد تا به حال مشاهده كند. در شروع خوب بود و همه اميدوار بودند و كار ها هم پيش مي رفت. خود آقاي كرزي ‏هم بسيار محبوب بود و هم شخصيت فدراتور ‏(‏Fedĕrateur‏) بود. به اين خاطر محبوب بود كه تمنيات مركبات مختلف ملي افغانستان را ‏تجسم مي كرد و مردم افغانستان همينطور يك آدم را دوست دارند.... زعامت موجود و عمليهء صلح را كه من تعقيب كرده ام، ‌منحني و گراف ‏آن درين سه ساله هميشه روبه سقوط بوده است... ما در شرايط كنوني به آدمي كه اميد خلق كند، اشد ضرورت داريم. مردم افغانستان بصورت ‏عنعنوي و از لحاظ فرهنگي، كسي را اميد آفرين مي دانند كه راست باشد. كسانيكه بازي كنند، اعتماد مردم افغانستان را از دست مي دهند... ‏سعي بر اين بوده است كه به چه صورت ائتلاف هاي سياسي بنا بر اقتضائات روزمره سرو شكل پيدا كند. يكي را امروز جذب كند و ديگري را ‏فردا و يكي را عليه ديگري استعمال نمايد... برنامه اي در كار نبوده است. بينش عمومي نبوده است. يك ديدگاه عمومي نبوده است. فقط ‏اقتضائات روز و مفادي كه اين مانور ها براي دوام زعامت خلق مي كند، مد نظر بوده است. اين حالت شايد عمر زعامت كسي را طولاني ‏بسازد، اما براي مملكت يك راه ورسم و يك معبري را خلق نمي كند كه افغانستان از طريق آن ازين بدبختي شايد چند قرنه سالم بيرون برايد و ‏شكل يك دولت مودرن را بگيرد كه با مسئوليت باشد و بر اساس ديموكراسي باشد. متأسفانه اين حالت يك خلاي بسيار كلان است... جاي تأسف ‏است كه اكثريت وقت مسئولين، به سياسي گري گذشته است. درست مانند يك مسئول تنظيمي دركويته سياست بازي مي شود. در حاليكه شأن يك ‏مسئول دولتي، با شأن يك مسئول تنظيمي در يك شهر فرق مي كند. چرا يك آدم يك روز جنگ سالار است و روز ديگر دوست؟ يك آدم يك وقت ‏مار آستين خطاب مي شود و وقت ديگر برادر. اين كار در دپلماسي كوچه و بازار شايد انجام شود، اما در يك سطح ملي، كار صحيح نيست.» ‏‏(کتاب افغانستان و پارلمان، چاپ کانون مطالعات و پژوهشهای افغانستان 2005، ص 108) ‏


‏- حتی پیروزی کرزی در انتخابات ریاست جمهوری نیز برای وی بیشتر تبدیل به یک طلسم شد تا یک عافیت. زیرا برخلاف دنیای ‏غرب که پیروزی در انتخابات ولو با اکثریت نسبی ناچیز – مانند پیروزی پرزدنت بوش در دو دوره بر الگور و کی ری - بدلیل ‏قوام و استحکام نهاد های گوناگون دولتی و قضایی و نیز وجود یک قانون اساسی مشروع ، متعادل ساخته می شود؛ در مورد ‏پیروزی کمرنگ 55 فیصدی حامد کرزی در انتخابات اینطور نبوده است. در کشور هایی نظیر افغانستان اکثریت های بسیاربالاتر ‏از 55 فیصد برای تداوم مشروعیت در درازمدت ضروری است. برعلاوه، استمرار مشروعیت دولت درینگونه کشور ها شدیداً به ‏توانایی آنان در ارائهء خدمات عامه به مردم بستگی دارد تا صندوق های رای. ‏

‏- انتخابات پارلمانی نیز با اشتباهات مهمی همراه بود که عواقب آن هر روز مشهود تر می گردد:‏
فشار زیاد دفتر ریاست جمهوری بر دفترمشترک انسجام انتخابات ‏JEMB‏ برای برگزیدن سیستم انتخاباتی « رای واحد غیر قابل ‏انتقال» یا ‏SNTV‏ عملاً باعث شد که احزاب سیاسی از گردونهء انتخابات پارلمانی خارج ساخته شوند. در نتیجه نماینده های مطلقاً ‏مستقل از هر نوع نظم و کنترول تشکیلاتی که فارغ از فرهنگ جمعی سیاسی هستند، پا به عرصهء پارلمان گذاشتند. این نوع ‏نمایندگان بصورت انفرادی همیشه مشغول چانه زنی در جهت منافع فردی خود هستند و ظرفیت زیادی برای قانون گذاری ندارند.‏

از طرف دیگر، هر ولسوالی نیز از داشتن یک نمایندهءمشخص و پاسخگو در پارلمان محروم ساخته شد بلکه نمایندگان بطور ‏سرجمع از کل ولایت بر اساس بیشترین رای کسب شده انتخاب شدند و معلوم نبود که چه کسی نماینده کدام ولسوالی است. ‏

مسایل فوق الذکر باعث شد که پارلمان شدیداً به «قومی شدن سیاست» در افغانستان کمک کرده مجموعهء بیروکراسی دولتی ‏افغانستان را بیشتر از پیش ناکارآمد و فلج بسازد. ‏

‏- اثرات منفی جنگ عراق بر پروژهء صلح سازی افغانستان:‏
جنگ عراق تمام منابع و امکانات لازم را از افغانستان به سوی عراق منحرف ساخت. عراق با وجود نفوس کمتر از افغانستان، ‏چهار برابر کمک ها و منابع بیشتر از افغانستان را دریافت میکند. ‏

‏- نقش منفی پاکستان در بی ثباتی افغانستان:‏
پروفیسور مه لی به کتاب خاطرات جورج شولتز، وزیر خارجهء وقت امریکا، اشاره میکند که در بحبوحهء مذاکرات ژنو با جنرال ‏ضیاءالحق گفتگو داشته به وی گفته بود که شما در مذاکرات ژینو وعده داده اید که کمک های پاکستان را به مجاهدین افغانستان ‏قطع میکنید و شوروی ها نیز کمک های خود به دولت کمونیستی کابل را قطع میکنند، اما شما ، واضحاً کمک های تان را باید به ‏مجاهدین ادامه بدهید؛ چگونه این مشکل را در ژینو حل کردید؟ جنرال ضیاءالحق به شولتز گفت که خوب ما طبق معمول باز هم ‏دروغ گفتیم! ‏

پروفیسور مه لی نتیجه گرفت که پاکستان از دوران جهاد با شوروی ها، همواره در مورد افغانستان دروغ گفته و اکنون نیز در ‏مورد مبارزه با ترویزم، القاعده و طالبان دروغ میگوید. و بنا بر این باید فشار بیشتری بالای پاکستان و شخص پرویز مشرف از ‏طرف جامعهء بین المللی وارد شود تا همکاری بیشتری نماید. ‏

در مورد پاکستان پروفسور مه لی اشاره کرد که باید دولت پاکستان معنای یک دولت دارای حق حاکمیت را برای جامعهء جهانی ‏افاده نماید. اگر قسمتی از قلمرو یک کشور به هر دلیلی نتواند به زیر قانون عمومی دولتی بیاید و به اصطلاح مانند غرب وحشی ‏‏(اصطلاحی که در فلم های کاوبای برای نواحی غربی قاره امریکا اطلاق می شد که فاقد نظم و قانون بود و مردم خودشان مجری ‏قانون می شدند) باشد، در آنصورت نمی توان آن دولت را یک دولت برخوردار از حق حاکمیت دانست. ‏

پاکستان باید مناطق قبایل آزاد خود را در سیستم دولتی صوبهء سرحد ادغام نماید و نظم و قانون دمکراتیک را در آن مناطق جاری ‏بسازد تا آن مناطق دیگر پناهگاه امن برای تروریستان و تندروان نباشد.‏


درینجا یک دیپلمات سابقه دار انگلیسی که در تالار سخنرانی حضور داشت به دکتور مه لی اعتراض کرد که مشرف در وضعیتی ‏نیست که بتواند به فشار های زیاد غربی ها پاسخ مثبت بدهد زیرا خودش در حال حاضر در صحنهء داخلی سیاسی پاکستان در ‏مقابل احزاب اسلامی و مخالفان سکولار خود بسیار آسیب پذیرشده است. که مه لی در جواب گفت فشار ها بر مشرف نباید الزاماً ‏به صحنهء رسانه ها کشانده شود و می تواند بسیار محرمانه اینگونه فشار ها اعمال گردند. وی به سفر کوتاه اخیر دیک چینی به ‏پاکستان اشاره کرد که طی آن چینی فشار بر مشرف وارد و ثمرات آن نیز دستگیری ملا عبیدالله و اعلام حکمتیار به مذاکره با ‏دولت کابل بود.

اقدامات و توصیه هایی برای پیشبرد بهتر پروژهء صلح سازی در افغانستان: ‏
‏1- پروژهء اعتماد سازی در میان فعالان مختلف سیاسی در افغانستان باید تقویت بیشتر گردد.‏
‏2- بسیار حیاتی است که تأکید بیشتر بر اصلاحات اداری صورت بگیرد و ظرفیت سازی در نهاد های گوناگون هر سه قوهء ‏مجریه، مقننه و قضائیه باید تشدید و تقویت گردد.‏
‏3- باید با دولت های همسایه بدون ترحم و مماشات برخورد صورت گیرد تا در پروژهء صلح و ثبات افغانستان کارشکنی نکنند. ‏چیزی که بنا بر نظر مه لی در مورد پاکستان تا کنون انجام نشده است و جای فشار بیشتر بر پاکستان باز هم وجود دارد. ‏
‏4- پروژهء صلح سازی یک پروسهء عظیم و نهایت پیچیده، مغلق، وقت گیر و پر مصرف است که نیازمند توجه و تعهد جدی و ‏مستمر جامعهء جهانی می باشد. هیچگونه راه حل سریع و ارزان درین پروژه وجود ندارد. ‏

Keine Kommentare: