پیچیدگی های پروسهء صلح سازی
پیچیدگی های پروسهء صلح سازی Peace Building:
درسهایی که از افغانستان باید آموخت
فراز هایی از سخنرانی دوکتور ویلیام مه لی
بر طبق یادداشتهای دکتور سید اکبر زیوری
(تالار خطابهء خلیلی ، مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی لندن (سواس)، 7 مارچ 2007)
توجه به این نکتهء اساسی مهم است که پروسهء صلح سازی یا Peace Building یک امر سیاسی است تا یک معضلهء تخنیکی محض. یعنی تا وقتی چارچوبهء سیاسی از قبیل نوع نظام سیاسی آینده، چگونگی مشارکت عناصر تأثیر گذار در پروسهء سیاسی بعد از بحران، پیشبرد وتعمیق اعتماد میان جناح های سیاسی متخاصم و رسیدن به یک تفاهم جمعی بالای نحوهء مشارکت در امر سیاست و... بوجود نیاید، نمی توان صرفاً با تدابیر تخنیکی مانند ایجاد چند نهاد قانونی، تصویب قانون اساسی و غیره امیداور به تداوم و خودبقایی پروسهء صلح سازی –بدون کمک مستمر خارجی- در آینده شد.
بخاطر پیچیدگی عظیم این پروسه که نیازمند به صرف وقت، پول، امکانات و انرژی معتنابه از سوی جامعهء بین المللی می باشد، بسیاری ناظران در سطح آکادمیک مخالف این نظریه هستند و فکر میکنند نباید قدرت های جهانی به کاری بی نتیجه خود را درگیر بسازند.
اما اکادمیسین های بیشتری نیز وجود دارند که پروسهء صلح سازی را با وجود تمام مشکلات و مغلقی هایش، برای حفظ ثبات جهانی لازم و ضروری می پندارند.
پروژهء عظیم صلح سازی در حقیقت خود، ترکیبی است از چند پروسهء بزرگ دیگر مانند دولت سازی، ملت سازی، اجتماع سازی و... می باشد که فقط با تعهد صادقانه و دوامدار جامعهء بین المللی قابلیت تطبیق پیدا میکند.
در اکثر کشور های بعد از بحران یا Post-conflict ممکن است یک یا چند فکتور بالا دست نخورده وجود داشته باشد مثلا ممکن است ساختار دولت و نهاد ها و پرسونل آن کم و بیش وجود داشته باشد، یا ممکن است در صورت فروپاشی نهاد های دولتی، یک «حس قوی ملت بودن» توانسته باشد همبستگی و همجوشی اجتماعی را در سطح کلان ملی تداوم بخشد که برای براه افتادن موفقانهء پروسهء اعتماد سازی و دولت سازی حیاتی می باشد.
مثلاً بعد از سرنگونی دولت کمونیستی درکابل درسال 1992، مجاهدین یک دولت کارآمد و فعال با نهاد های مکمل آنرا به ارث نبردند، بلکه چیزی را که بنام دولت به دست آنها افتاد در واقع یک سمبول ظاهری از دولت بود و بس.
چالش هایی که از سال 2002 به اینطرف فرا راه پروژهء صلح سازی وجود داشته اند، بطور خلاصه عبارتند از:
1- از پروسهء بن به اینطرف ساختار فروپاشیدهء دولت باید دوباره طراحی و از نو ساخته می شد
2- نخبگان (الیت) سیاسی افغانستان، بخصوص در سطوح بالایی، شدیداً و عمیقاً دچار انقطاب، تفرق و بی اعتمادی بودند. ایجاد اعتماد میان آنها یکی از مهمترین کار هایی بود که باید تا کنون به انجام می رسید که اینطور نشده و بلکه حتی میزان بی اعتمادی بیشتر گردیده است.
3- جابجایی عظیم اجتماعی در افغانستان از سال 1980 به اینطرف ناشی از مهاجرت ها به خارج و بیجا شدگان داخلی، اثرات غیر قابل انکار داشته و بر پیچیدگی های پروژهء صلح سازی در افغانستان افزوده است. یکی ازین آثار عبارتست از ظهور بازیگران جدید از میان مهاجرین و بیجا شدگان در عرصهء رقابت های سیاسی؛ مانند طالبان و یا تکنوکراتهای جوان از غرب آمده که هر کدام به نحوی متفاوت، خارج از چارچوبه های سنتی اجتماعی افغانستان وارد عرصهء سیاست شده اند.
4- مرز های افغانستان طی 25 سال گذشته باز و بدون کنترول بوده است که شدیداً اینکشور را در برابر دستبازی های همسایگانش آسیب پذیر ساخته است.
در توافقنامهء بن سعی گردید تا دو هدف عمومی حاصل گردد:
1- طراحی عرصهء نوین فعالیت های سیاسی در افغانستان
2- ایجاد وافزایش مشروعیت و ظرفیت دولت افغانستان
روند صعودی مشروعیت دولت سعی گردید با تمهیدات ذیل بدست بیاید:
برگزاری لویه جرگه اضطراری، لویه جرگه قانون اساسی و تصویب قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی.
سایر مولفه هایی که به افزایش مشروعیت دولت افغانستان کمک میکردند عبارتند از:
- کریزمای شخص آقای کرزی، بخصوص در در عرصهء خارجی (البته پروفیسور ویلیام مه لی تلویحا اشاره کرد که طرز لباس و رفتار شخصی پرزدنت کرزی و فصاحت اش در انگلیسی مد نظر وی است، وی دقایقی بعد به رفتار و دیدگاه سیاسی پرزدنت کرزی انتقاد نموده آنرا یکی از نقاظ ضعف در پروژهء صلح سازی در افغانستان ذکر کرد که شرح آن می آید)
- کمک گیری از مشروعیت سنتی با استفاده از نقش محمد ظاهر شاه سابق
- استفاده از رسانه های گروهی خارجی (رادیو ها و ...) و داخلی برای تجلی نقش مردم در عرصهء سیاسی و ترسیم تصویر طرفهای بازنده و برنده در رقابت سیاسی جاری. زیرا اعتقاد بر این بود که در شرایط انتقالی مردم و فعالان سیاسی خود را از طرف بازنده دور کرده و به طرف برنده می پیوندند. بنا بر این رسانه ها در ترسیم چهرهء بازندگان و برندگان سیاسی (مجاهدین بمثابهء بازندگان و تکنوکراتها بمثابهء برندگان سیاسی در دوران انتقالی و بعد از آن) نقش اساسی داشتند.
- پایبندی شدید به جدول زمانی که در بن تعیین شده بود برای برگزاری لویه جرگه ها و انتخابات ها نیز در افزایش مشروعیت دولت نقش داشت.
محدودیت ها و نارسایی های توافقنامهء بن:
1-عدم تعیین ساختار سیاسی متناسب با شرایط نوین افغانستان
در بن مشخص ساخته نشد که افغانستان دقیقاً به چه نوع نظام سیاسی در آینده نیاز دارد. اینطور فرض شده بود که ساختار قدیمی دولت در افغانستان همچنان می تواند پاسخگوی نیاز های بعد از بحران هم باشد که این فرض اشتباه بود و آن ساختار کهنهء دولت دیگر نمی توانست نقش باثبات سازی را در افغانستان کنونی داشته باشد.
رقابت های تلخ و شدید بین وزارتخانه های مختلف در یک ساختار فروپاشیدهء دولتی بعد از بن، شدیداً در برابر کارآیی و ظرفیت سازی نهاد دولتی مانع ایجاد کرده طوریکه وزارتخانه ها قلمرو گروه های سیاسی مختلف گردیده بود.
کمیسیون مستقل اصلاح اداری بهیچوجه نتوانست نقش مثبت خود را در کارآیی اداره در افغانستان بازی کند. در واقع این کمیسیون یکی از ضعیف ترین نهاد های دولتی افغانستان به شمار می آید.
مجموعهء این نابسامانی ها منجر به حس دلسردی در میان خیل عظیم جوانان متخصص مقیم خارج از افغانستان شده و انگیزهء آنان را برای برگشت به کشور شان و سهم گیری در پروژهء عظیم صلح سازی افغانستان بسیار ضعیف ساخت.
2- کمرنگ شدن عدالت انتقالی:
افراد با سابقهء سوال برانگیز، با وجودیکه از دستگاه حکومتی افغانستان تصفیه گردیدند، اما هنوز از قدرت قابل توجه سیاسی برخوردار بوده و توانایی تضعیف دولت را بمیزان زیادی حفظ کرده اند.
سیستم قضایی بسیار ضعیف و بدوی است. حتی اگر کدام دوسیه ای هم در مورد عدالت انتقالی به دادگاه برود، نتیجهء آن بسیار افتضاح آمیز خواهد شد. تا کنون فقط یک محکمه (اسدالله سروری) درین مورد انجام شده است که آنهم با نارسایی های زیادی همراه بوده است.
3- برخی نارسایی های احتملاً اجتناب ناپذیر ناشی از توافقنامهء بن:
- هیچ تدبیر فوری و عاجل برای بهبود وضع امنیتی در سراسر افغانستان روی دست گرفته نشد:
قوت های ایساف بسیار دیر اعزام گردیدند و بدتر اینکه حوزهء ماموریت شان فقط محدود به ساحهء کابل گردید که فوق العاده برای تضعیف وجههء دولت مخرب ثابت گردیده امید های اولیه را در مردم ولایات زایل ساخت.
- دورهء انتقالی از لحاظ منابع مالی کمکی شدیداً در مضیقه سپری گردید. میزان کمک های جهانی به افغانستان به نسبت سرانه بسیار کمتر از سایر کشور های بعد از بحران مانند بوسنیا ، کوسووا و تیمور شرقی بوده است.
- شخص رئیس جمهور کرزی از محیط پرورش سیاسی اش در دورهء جهاد سخت تأثیر پذیرفته و در «سیاستبازی های پشاوری» غرق شده است. اینگونه سیاستبازی ها هرچند می تواند تا حدودی به درد معاملات روزمرهء سیاسی در سطح کوچک بخورد، اما نمی تواند جوابگوی رهبریت در سطح کلان ملی گردد. برعلاوه حامد کرزی فاقد یک دیدگاه دراز مدت در بارهء کشور خود می باشد. از همینرو در شرایطی که مردم توقع رهبری از بالا را دارند، نمی توانند آنرا در پرزدنت کرزی ببینند. (البته وی اضافه کرد که شخصاً به رئیس جمهور کرزی احترام دارد و این نظرات صرفاً جنبهء تحلیلی و آکادمیک دارند)
این تحلیل پروفیسور مه لی شباهت تام به نظر پروفسور قاسم فاضلی در مورد پرزدنت کرزی دارد که در کنفرانس کانون مطالعات و پژوهش های افغانستان تحت عنوان «افغانستان و پارلمان» منعقدهء جولای 2005 لندن گفته بود:« كافي است كه آدم همين عمليهء صلح را از روزي كه شروع شد تا به حال مشاهده كند. در شروع خوب بود و همه اميدوار بودند و كار ها هم پيش مي رفت. خود آقاي كرزي هم بسيار محبوب بود و هم شخصيت فدراتور (Fedĕrateur) بود. به اين خاطر محبوب بود كه تمنيات مركبات مختلف ملي افغانستان را تجسم مي كرد و مردم افغانستان همينطور يك آدم را دوست دارند.... زعامت موجود و عمليهء صلح را كه من تعقيب كرده ام، منحني و گراف آن درين سه ساله هميشه روبه سقوط بوده است... ما در شرايط كنوني به آدمي كه اميد خلق كند، اشد ضرورت داريم. مردم افغانستان بصورت عنعنوي و از لحاظ فرهنگي، كسي را اميد آفرين مي دانند كه راست باشد. كسانيكه بازي كنند، اعتماد مردم افغانستان را از دست مي دهند... سعي بر اين بوده است كه به چه صورت ائتلاف هاي سياسي بنا بر اقتضائات روزمره سرو شكل پيدا كند. يكي را امروز جذب كند و ديگري را فردا و يكي را عليه ديگري استعمال نمايد... برنامه اي در كار نبوده است. بينش عمومي نبوده است. يك ديدگاه عمومي نبوده است. فقط اقتضائات روز و مفادي كه اين مانور ها براي دوام زعامت خلق مي كند، مد نظر بوده است. اين حالت شايد عمر زعامت كسي را طولاني بسازد، اما براي مملكت يك راه ورسم و يك معبري را خلق نمي كند كه افغانستان از طريق آن ازين بدبختي شايد چند قرنه سالم بيرون برايد و شكل يك دولت مودرن را بگيرد كه با مسئوليت باشد و بر اساس ديموكراسي باشد. متأسفانه اين حالت يك خلاي بسيار كلان است... جاي تأسف است كه اكثريت وقت مسئولين، به سياسي گري گذشته است. درست مانند يك مسئول تنظيمي دركويته سياست بازي مي شود. در حاليكه شأن يك مسئول دولتي، با شأن يك مسئول تنظيمي در يك شهر فرق مي كند. چرا يك آدم يك روز جنگ سالار است و روز ديگر دوست؟ يك آدم يك وقت مار آستين خطاب مي شود و وقت ديگر برادر. اين كار در دپلماسي كوچه و بازار شايد انجام شود، اما در يك سطح ملي، كار صحيح نيست.» (کتاب افغانستان و پارلمان، چاپ کانون مطالعات و پژوهشهای افغانستان 2005، ص 108)
- حتی پیروزی کرزی در انتخابات ریاست جمهوری نیز برای وی بیشتر تبدیل به یک طلسم شد تا یک عافیت. زیرا برخلاف دنیای غرب که پیروزی در انتخابات ولو با اکثریت نسبی ناچیز – مانند پیروزی پرزدنت بوش در دو دوره بر الگور و کی ری - بدلیل قوام و استحکام نهاد های گوناگون دولتی و قضایی و نیز وجود یک قانون اساسی مشروع ، متعادل ساخته می شود؛ در مورد پیروزی کمرنگ 55 فیصدی حامد کرزی در انتخابات اینطور نبوده است. در کشور هایی نظیر افغانستان اکثریت های بسیاربالاتر از 55 فیصد برای تداوم مشروعیت در درازمدت ضروری است. برعلاوه، استمرار مشروعیت دولت درینگونه کشور ها شدیداً به توانایی آنان در ارائهء خدمات عامه به مردم بستگی دارد تا صندوق های رای.
- انتخابات پارلمانی نیز با اشتباهات مهمی همراه بود که عواقب آن هر روز مشهود تر می گردد:
فشار زیاد دفتر ریاست جمهوری بر دفترمشترک انسجام انتخابات JEMB برای برگزیدن سیستم انتخاباتی « رای واحد غیر قابل انتقال» یا SNTV عملاً باعث شد که احزاب سیاسی از گردونهء انتخابات پارلمانی خارج ساخته شوند. در نتیجه نماینده های مطلقاً مستقل از هر نوع نظم و کنترول تشکیلاتی که فارغ از فرهنگ جمعی سیاسی هستند، پا به عرصهء پارلمان گذاشتند. این نوع نمایندگان بصورت انفرادی همیشه مشغول چانه زنی در جهت منافع فردی خود هستند و ظرفیت زیادی برای قانون گذاری ندارند.
از طرف دیگر، هر ولسوالی نیز از داشتن یک نمایندهءمشخص و پاسخگو در پارلمان محروم ساخته شد بلکه نمایندگان بطور سرجمع از کل ولایت بر اساس بیشترین رای کسب شده انتخاب شدند و معلوم نبود که چه کسی نماینده کدام ولسوالی است.
مسایل فوق الذکر باعث شد که پارلمان شدیداً به «قومی شدن سیاست» در افغانستان کمک کرده مجموعهء بیروکراسی دولتی افغانستان را بیشتر از پیش ناکارآمد و فلج بسازد.
- اثرات منفی جنگ عراق بر پروژهء صلح سازی افغانستان:
جنگ عراق تمام منابع و امکانات لازم را از افغانستان به سوی عراق منحرف ساخت. عراق با وجود نفوس کمتر از افغانستان، چهار برابر کمک ها و منابع بیشتر از افغانستان را دریافت میکند.
- نقش منفی پاکستان در بی ثباتی افغانستان:
پروفیسور مه لی به کتاب خاطرات جورج شولتز، وزیر خارجهء وقت امریکا، اشاره میکند که در بحبوحهء مذاکرات ژنو با جنرال ضیاءالحق گفتگو داشته به وی گفته بود که شما در مذاکرات ژینو وعده داده اید که کمک های پاکستان را به مجاهدین افغانستان قطع میکنید و شوروی ها نیز کمک های خود به دولت کمونیستی کابل را قطع میکنند، اما شما ، واضحاً کمک های تان را باید به مجاهدین ادامه بدهید؛ چگونه این مشکل را در ژینو حل کردید؟ جنرال ضیاءالحق به شولتز گفت که خوب ما طبق معمول باز هم دروغ گفتیم!
پروفیسور مه لی نتیجه گرفت که پاکستان از دوران جهاد با شوروی ها، همواره در مورد افغانستان دروغ گفته و اکنون نیز در مورد مبارزه با ترویزم، القاعده و طالبان دروغ میگوید. و بنا بر این باید فشار بیشتری بالای پاکستان و شخص پرویز مشرف از طرف جامعهء بین المللی وارد شود تا همکاری بیشتری نماید.
در مورد پاکستان پروفسور مه لی اشاره کرد که باید دولت پاکستان معنای یک دولت دارای حق حاکمیت را برای جامعهء جهانی افاده نماید. اگر قسمتی از قلمرو یک کشور به هر دلیلی نتواند به زیر قانون عمومی دولتی بیاید و به اصطلاح مانند غرب وحشی (اصطلاحی که در فلم های کاوبای برای نواحی غربی قاره امریکا اطلاق می شد که فاقد نظم و قانون بود و مردم خودشان مجری قانون می شدند) باشد، در آنصورت نمی توان آن دولت را یک دولت برخوردار از حق حاکمیت دانست.
پاکستان باید مناطق قبایل آزاد خود را در سیستم دولتی صوبهء سرحد ادغام نماید و نظم و قانون دمکراتیک را در آن مناطق جاری بسازد تا آن مناطق دیگر پناهگاه امن برای تروریستان و تندروان نباشد.
درینجا یک دیپلمات سابقه دار انگلیسی که در تالار سخنرانی حضور داشت به دکتور مه لی اعتراض کرد که مشرف در وضعیتی نیست که بتواند به فشار های زیاد غربی ها پاسخ مثبت بدهد زیرا خودش در حال حاضر در صحنهء داخلی سیاسی پاکستان در مقابل احزاب اسلامی و مخالفان سکولار خود بسیار آسیب پذیرشده است. که مه لی در جواب گفت فشار ها بر مشرف نباید الزاماً به صحنهء رسانه ها کشانده شود و می تواند بسیار محرمانه اینگونه فشار ها اعمال گردند. وی به سفر کوتاه اخیر دیک چینی به پاکستان اشاره کرد که طی آن چینی فشار بر مشرف وارد و ثمرات آن نیز دستگیری ملا عبیدالله و اعلام حکمتیار به مذاکره با دولت کابل بود.
اقدامات و توصیه هایی برای پیشبرد بهتر پروژهء صلح سازی در افغانستان:
1- پروژهء اعتماد سازی در میان فعالان مختلف سیاسی در افغانستان باید تقویت بیشتر گردد.
2- بسیار حیاتی است که تأکید بیشتر بر اصلاحات اداری صورت بگیرد و ظرفیت سازی در نهاد های گوناگون هر سه قوهء مجریه، مقننه و قضائیه باید تشدید و تقویت گردد.
3- باید با دولت های همسایه بدون ترحم و مماشات برخورد صورت گیرد تا در پروژهء صلح و ثبات افغانستان کارشکنی نکنند. چیزی که بنا بر نظر مه لی در مورد پاکستان تا کنون انجام نشده است و جای فشار بیشتر بر پاکستان باز هم وجود دارد.
4- پروژهء صلح سازی یک پروسهء عظیم و نهایت پیچیده، مغلق، وقت گیر و پر مصرف است که نیازمند توجه و تعهد جدی و مستمر جامعهء جهانی می باشد. هیچگونه راه حل سریع و ارزان درین پروژه وجود ندارد.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen