Montag, 26. März 2007

هنوز یک ماه از خروج سربازان شوروی از افغانستان نگذشته بود جنگ جلال آباد







جنگ جلال آباد


حامد علمي


بخش اول



هنوز یک ماه از خروج سربازان شوروی از افغانستان نگذشته بود که مجاهدین بی باکاذنه به مواضع نیروهای حکومت کابل یورش برده و جنگ جلال آباد را آغاز نمودند. جنگ جلال آباد سراغاز تحول بزرگ برای جهاد افغانستان بشمار می رود و در حقیقت می توان آن را نقطه عطفی در مسیر فعالیت های نظامی مجاهدین بعد از خروج نیروهای شوروی دانست.




پیشنه جهاد در ولایت ننگرهار، جنگ جلال آباد چرا آغاز گردید و چگونه تحول کرد و چرا به بن بست انجامید، موضوعاتی است که در آغاز این فصل آنرا به برسی می گیریم و بعدا می پردازیم به ماهیت جنگ و عوامل و عواقب آن.












پیشینه جهاد در ولایت ننگرهار






عملیات نظامی علیه حکومات مرکزی در ولایت ننگرهار سابقه طولانی دارد. حتی سالهای قبل از تجاوز شوروی بر افغانستان، نیروهای مسلح ضد حکومتی در این ولایت عرض اندام نموده و درد سر های را به حکومات کابل ایجاد می کردند.



نخستین گروههای مسلح که علیه جمهوری محمد داود قیام نمودند ریشه های در ولسوالی های سرخرود و شینوار ولایت ننگرهار داشتند. این نیروها در سال 1974 در سرخرود علیه حکومت دست به قیام زدند و به مجرد غضب قدرت بواسطه حزب دیموکراتیک خلق افغانستان در سال 1978 به هماهنگی دوباره خویش آغاز کرده و فعالیت های نظامی را از سر گرفتند.



با تشکیل تنظیم های مجاهدین و سازماندهی مبارزان، طیف وسیع از جوانان و نوجوانان و سالخوردگان ننگرهاری به تنظیم های مجاهدین پیوستند و حلقات بالایی تنظیم ها تقریبا در انحصار منورین و علمای ولایت ننگرهار بود زیرا نزدیکی این ولایت به مرکز تجمع گروههای مجاهدین یعنی پشاور پاکستان وجود هزاران باشنده این ولایت در پشاور و وجوهات فرهنگی و زبانی با مردمان قبایل که پناهگاه مطمئن برای مجاهدین محسوب می شد این ویژه گی را برای مردم ولایت ننگرهار بخشیده بود.



با شدت یافتن جنگ در افغانستان و ظهور نسل نو در رهبری جهاد، قوماندانان بزرگ با سلیقه های مختلف در این ولایت پر نفوس و با نفوذ، ظهور کردند.



همجواری با قبایل و مرز پاکستان، مجاهدین جلال آباد را شیوه جدید از جنگ گوریلایی بخشیده بود از یک طرف این فرصت را برای همه جوانان ننگرهاری مساعد ساخته بود تا وقتا فوقتا سری به جبهات جنگ بزنند و در عملیات نظامی اشتراک کنند اما از طرف دیگر این نزدیکی به سازماندهی و تشکیلات منظم گروههای داخلی ضربه های مهلکی می زد زیرا قوماندانان جهادی ننگرهار با وجود ذکاوت و درجات بالایی فهم سیاسی و نظامی قادر نبودند تا افراد مسلکی تربیه نمایند و جبهه منظم را ایجاد کنند بنابران بیشتر مجاهدین به شکل شوقی یا آماتور به جبهه می رفتند و بدون تحمل کوچکترین دشواری به عقب برگشته و در مناطق مرزی متواری می شدند. اکثریت این فراریان نبودن سرپرست را در خانواده و مشکلات اقتصادی را بهانه می نمودند.



مجاهدین سایر ولایت اکثرا این عملکرد ننگرهاری ها را به باد استهزا می گرفتند و به شوخی می گفتند که مجاهدین جلال آباد شب عملیات می کنند و روز در کمپ های مهاجرین در ولایت سرحد شمال غربی پاکستان در کنار خانواده شان بسر می برند و از شر بمباران و ضد حمله حکومت کابل در امان می باشند.



مساله دیگر عبارت از نفوذ بیش از حد مقامات نظامی پاکستان و ارتباطات آنها با مجاهدین بود که به نحوه جهاد و مجاهیدن ننگرهار را به اصطلاح بد آموز و مطمع ساخته بود.



نفوذ و تلاش حکومت کابل را نیز یکی از عناصر می توان شمرد که در مغشوش ساختن جبهات مجاهدین در ولایت ننگرهار موثریت خاص داشت زیرا این ولایت در مرز با پاکستان قرار داشته و حکومت با تمام وسایل و امکانات می کوشید تا این راه نفوذی به داخل پاکستان را در اختیار داشته باشد و برای این منظور از نفوذ قبایل سرحدی پاکستان که ارتباطات بیشتر با شوروی ها و حکومت کابل داشتند کار گرفته می شد.



تلاش های حکومت کابل در راه جلب و تطمیع مجاهدین و رهبران قومی در زمان حضور نیروهای شوروی نسبت به هر ولایت دیگر در ننگرهار موفق تر بود و گروههای بزرگ قومی در مناطق شینوار، ثمرخیل، کامه، مهمند دره و… به حکومات کابل وفادار و مشکلات فراوان را به مجاهدین این ولایت و سایر نقاط افغانستان ببار آورده بودند. حتی عده از این گروهها، رقبای قبیلوی و منطقوی خویش را بدون در نظر داشت وابستگی سیاسی از سر راه شان بر می داشتند.



اگر به تحولات جهاد در ولایت ننگرهار یک نظر گذرا انداخته شود به وضاحت دیده می شود که بعد از تجاوز نیروهای شوروی به افغانستان عملیات منظم و بزرگی از طرف مجاهدین ولایت ننگرهار سازمان نیافت. با در نظر داشت نزدیکی جبهات این ولایت به مراکز فرماندهی مجاهدین، سهولت های فراوان لوژستیکی و توجه مقامات نظامی پاکستان و تنظیم های جهادی، مجاهدین این ولایت هیچگاه نتوانستند یا نخواستند عملیات وسیع را سازمان دهند.



اگرچه ننگرهار در مرز با شهر پشاور قرار دارد و برخلاف جبهات مرکزی، غربی و شمالی افغانستان جزئی ترین خبر در جبهات آن ولایت در زودترین فرصت به بیرون انتقال می یافت و وسیعا پخش و به سمع جهانیان می رسید اما اخبار بسیار بی اهمیت از این ولایت در خبرنامه های منابع خبری مجاهدین منتشر می شد.



این بی تفاوتی مجاهدین ننگرهار بارها از جانب مجاهدین سایر جبهات خصوصا ولایت کنر مورد انتقاد قرار میگرفت زیرا ننگرهار در مسیر کاروان های نظامی و لوژستیکی کنر قرار داشت و اگر در ننگرهار مقاومت صورت نمی گرفت در آن صورت این کنری ها بودند که با دادن تلفات سنگین جلو اکمال قرارگاههای حکومتی در سراسر آن ولایت را می گرفتند و بارها دیده شد که کاروان های نظامی نیروهای شوروی و حکومت کابل بدون درد سر ننگرهار را عبور کرده و در کنر در مقابل جبهات مجاهدین جنگیدند.



طوریکه ذکر کردیم عوامل مختلف باعث شد که جهاد در ولایت ننگرهار روبه ضعف نهد اما کوچیدن به پاکستان و پناهنده شدن اکثریت اهالی این ولایت ضربات مهلک را بر پیکر جهاد و مقاومت وارد کرد. اهالی این ولایت پرنفوس بدون مقاومت قابل توجه در همان اوایل سالهای دهه هشتاد میلادی دسته دسته به پاکستان کوچیدند و طوریکه دیده میشد اکثریت باشنده گان اردوگاههای بزرگ مهاجرین در ایالت سرحدی پاکستان مانند اردوگاه کچه گری، ناصر باغ، صوابی، هریپور و اضاخیل را ننگرهاری ها تشکیل می دادند که این کوچیدن ها مجاهدین را از حمایت اهالی بدور ساخت و از طرف دیگر هزاران جوان و مرد ننگرهاری که ذخیره مطمئن جهاد به شمار می رفتند مجبور بودند تا در شهرها و دههات پاکستان بدنبال اعاشه خانواده شان مصروف شوند.



بر علاوه کوچیدن دسته جمعی اهالی ننگرهار که کمر جهاد را می شکستاند، پیوستن بزرگان و متنفذین این ولایت به دولت نیز به جهاد مضر واقع شد. بطور مثال پیوستن حاجی فردوس خان مهمند در سال 1986 و وکیل اعظم شینواری در 1988 به حکومت کابل جهاد در مهمند دره و شینوار را با مشکلات زیادی مواجه ساخت.



مرض دیگر که گریبانگیر مجاهدین ننگرهار خصوصا اهالی مناطق شینوار و مهمند دره شد عبارت از کشت کوکنار و قاچاق مواد مخدر بود که این مناطق در سالهای آخر جهاد به یکی از مراکز عمده تولید مواد مخدر در شرق افغانستان تبدیل شد و رو آوردن متنفذین و فرماندهان محلی به تجارت مواد مخدر از توجه آنها در مسایل نظامی کاست.



بنابران همه این عوامل باعث شد که در سالهای اخیر تجاوز شوروی بر افغانستان ولایت مقتدر، پرنفوس و مجاهد پرور ننگرهار نتواند به طور شایسته آنچه که می بایست انجام دهد، عمل کند.







مجاهدین ننگرهار در آستانه خروج سپاهیان شوروی



خروج نیروهای شوروی بتاریخ 15 ماه فبروری سال 1989 به اکمال رسید و این دقیقا زمانی بود که سرمای شدید در اکثر نقاط افغانستان حکمفرما بود و این سرما ازتحرک مجاهدین به شدت می کاست.



آیا این برنامه دقیق و برنامه ریزی شده مسکو بود؟ بلی زیرا شوروی ها به درستی می دانستند که سرمای شدید افغانستان برای نیروهای آنها زیاد خطرناک نمی باشد اما از تحرک مجاهدین به شدت می کاست و تجربه ثابت نموده بود که جبهات عظیم مجاهدین خصوصا شمال افغانستان از برف پوشیده می بود و این برف راه سربازان شوروی را به شمال افغانستان مصئون تر می ساخت.



از طرف دیگر شوروی ها دقیقا زمانی از کشور کاملا خارج شدند که هنوز مجاهدین آمادگی کامل و استراتیژی مشخص برای حمله بر پایگاههای بزرگ حکومت را نداشتند و در جبهات جنگی هیچ گونه همانگی میان قوماندانان حتی قوماندانان یک تنظم و یک گروه دیده نمی شد. این عدم آمادگی را احمد شاه مسعود در یکی از سخنرانی هایش به وضاحت خاطر نشان ساخته که گفته بود "ما برای پیروزی یک برنامه سه مرحله یی داشتیم که مرحله اول عبارت از تدارک و هماهنگی میان جبهات بود و برنامه دوم حمله بر پایگاههای دشمن و مرحله سوم عبارت از پیشروی بطرف شهرها بود اما در اجرای مرحله اول تطبیق استراتیژی خویش قرار داشتم که شوروی ها از افغانستان خارح شدند خروج نیروهای شوروی درست زمانی طرح بندی شده بود که مجاهدین از نگاه نظامی در موضع تدافعی قرار داشتند."(1)



در بعد سیاسی خروج نیروهای شوروی و جنگ جلال آباد زمانی صورت گرفت که حکومت موقت مجاهدین تازه تشکیل گردید و هنوز ادارات حکومت موقت به فعالیت های منظمش آغاز نکرده بود و این مساله سردرگمی را در سوق و اداره مجاهدین بوجود آورده بود و سر رشته کار بدرستی معلوم نبود و تا آخر معلوم نشد که مسئول و قوماندان اصلی این جنگ کیست کی بود؟



از طرف دیگر بنابر دلایل که فوقا ذکر گردید مجاهدین ننگرهار در آستانه خروج سربازان شوروی به جنگنده های آماتور و شوقی تبدیل شده بودند که دلگرمی کمتر به جهاد و جبهات شان داشتند. احساساتی صحبت میکردند و از واقعیت های نظامی و تسلیحاتی دور شده بودند.







واقعه تورخم



خبر کشته شدن چند تن از سربازان اردوی حکومت کابل بصورت ناگهانی پخش شد و چنان شایعه گردید که این چند سرباز محافظ پایگهای امنیتی تورخم بودند و همه به حالت فجیع سر بریده شده و در داخل کارتن های و بوجی ها جابجا شده و در مرز افغانستان با پاکستان پرتاپ شدند.



خبر این فاجعه در روزنامه ها و جراید منتشر گردید و رادیو های حکومت کابل با آب و تاب این اخبار را انتشار داد و چندین روز این خبر بطور مکرر پخش می گردید و نوع هوشدار به تمام سربازانی بود که قصد تسلیم شدن یا پیوستن با مجاهدین را داشتند.



اگرچه اکثرا مبصرین و کارشناسان اعضای حزب اسلامی تحت رهبری مولوی محمد یونس خالص را به این عمل متهم می سازند اما هیچ گونه شواهدی در دسترس نیست و حتی این ثابت نگردید که کشته شده گان سربازان حکومتی بودند یا نه؟ حتی بعدا شایعه گردید که این حادثه را عمال حکومت کابل مرتکب شد و از آن استفاده اعظمی نمودند.



نگارنده در آن زمان خبرنگار بود و با آقای فلیکس ارمکورا پروفیسر اتریشی و نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد برای افغانستان همکاری نزدیک داشت. پروفیسر یاد شده به تعقیب انتشار خبر واقعه تورخم به پاکستان رفت و بعد از تلاش های فراوان گزارشی را در مورد واقعه تورخم به نشر رسانید که بیشتر به حالت قربانیان مربوط می شد نه به هویت آنها و یا اینکه کی مسبب این واقعه بود.



پروفیسر ارمکورا از دیدن عکس های قربانیان حادثه به شدت تکان دید و طبق عادت همیشه گی اش از چوکی برخاست و در حالیکه هی هی میگفت این طرف و آن طرف اتاقش گردش می نمود، می پرسید از کجا معلوم که این ها سربازان حکومتی اند؟



با وجودیکه فشارهای بین المللی بالای نامبرده زیاد بود تا از مجاهدین بطور مشخص منحیث قاتلین این اجساد نام برده شود اما وی به ذکر این جمله که کشته شده گان گفته میشود سربازان حکومتی اند، اکتفا کرد.



اگرچه تا آخر ثابت نگردید که در عقب این حادثه کی قرار داشت ولی حکومت کابل از این عمل استفاده اعظمی نمود و در تصمیم سربازانی که قصد فرار از پایگاههای حکومت داکتر نجیب الله را داشتند تغییرات عمده را وارد آورد.



وسایل ارتباط جمعی کابل این حادثه را ماهها در برنامه های شان جا دادند و بر آن تبصره های گوناگون نمودند حتی رادیو کابل تعداد کشته شدگان را هفتاد تن می خواند در حالیکه نظر به تصاویر و نقل قول شاهدان عینی به مشکل می توان باور کرد که تعداد کشته شدگان سی تن بوده باشند.







سقوط ثمرخیل



در پنجم مارچ سال 1989 مجاهدین گروههای مختلف بدون هماهنگی و قومانده واحد برق آسا بطرف پایگاه نظامی ثمرخیل در بیست کیلومتری شرق شهر جلال آباد پیشروی کرده و آخرین پوسته حفاظتی آنرا به ساعت نه شب تصرف نمودند.



مجاهدین با ناباوری تمام و با عجله وارد قرارگاه و تاسیسات اقتصادی ثمرخیل شده و در حالیکه نمی دانستند با چه سحر و جادو پایگاههای مستحکم نظامی و اقتصادی بدست شان افتاده است، خویشتن را در دروازه های شهر جلال آباد یافتند.



یکی از جنرالان اردوی کابل سقوط ثمرخیل را به حکومت چنین گزارش داد "امروز ساعت هفت صبح حدود ده هزار نفر از باند های مختلف مجاهدین بالای پوسته های امنیتی سرخ دیوار از طریق فارم بریکوت، کامه، رودات، ثمرخیل، کان و کترغی با اجرای انداخت های شدید راکت و توپچی حملات خویش را آغاز کرده و در حمایت همین آتش به پوسته های امنیتی تقرب کرده پوسته های خط اول را به سقوط مواجه ساختند. قوماندان فرقه دگروال محمد احسان که به عوض جنرال نجیب الله از مدت یک هفته به این طرف فرقه را سوق و اداره می نمود از موضوع به قوماندان قول اردوی یک، تورن جنرال بارکزی راپور داد و احتیاط فرقه که در حدود یک تولی پیاده شصت نفر، بود جهت اشغال مجدد پوسته های از حوالی ساعت نه صبح توانستند به طرف قرارگاه فرقه تقرب و آنرا اولا راکت باران نموده به تصرف آن اقدام کردند. در قرارگاه فرقه عده یی تحت رهبری قوماندان فوق مقاومت نمودند. اما بعد از کشته شدن تعدادی زیادی از افسران و سربازن، قوماندان فرقه مجبور به ترک ثمرخیل، قرارگاه فرقه یازده شد. احسان قوماندان فرقه با سی نفر از افسران و محافظین خویش از دریا عبور کرده به کامه رفتند و می خواستند خود را به جلال آباد برسانند. معلومات ندارم که آنها زنده اند یا مرده. قوماندان قول اردوهمین الان با عده از افسران و سربازان به طرف محل حادثه حرکت کرد. اکنون شدید ترین آتش های توپچی راکت های ریاکتیف و انداخت های تانک ها بالای میدان هوایی، قرارگاه، قول اردو و شهر جلال آباد جریان دارد. تعدادی زیادی از وسایط مهمات و روغنیات در قول اردو و در میدان هوایی جلال آباد حریق شده است. پرسونل روحیه جنگی را از دست داده اند. خط اول مدافعه از طرف مجاهدین شکستانده شده، پوسته های امنیتی کمر بند دوم شهر نیز در استقامت ثمر خیل در حال گریز است. وضع متشنج است. هیچ گونه نظم و ترتیبی وجود ندارد.



جنوب میدان هوایی بمباران خویش را آغاز نماید. اگر امکان داشته باشد از اتحاد شوروی نیز خواهش گردد تا طیارات محاربوی آنها نیز از ترمز و یا تاشکند به پرواز درآیند مناطق ثمرخیل، سرخ دیوار و فارم غازی آباد را بمبارد نمایند. در غیر آن سقوط جلال آباد حتمی است.(2) مجاهدین بعد از سقوط ثمرخیل بدون تامل و توقف، سراسیمه به طرف میدان هوایی جلال اباد پیشروی کردند و هنوز روزی نگذشته بود که بمباران شدید حکومت آغاز گردید و صدها مجاهد در اثر بمباران حکومت و برخورد به مین های قربانی عمل عجولانه خویش شدند.



نیروهای هوایی حکومت کابل یگانه امیدواری سربازان محصور در جلال آباد به شمار می رفت. این نیروها بطور مداوم جبهات اطراف جلال آباد را بمباران می نمودند. استعمال انواع مختلف بمب ها از جمله بمب های خوشه یی و بایلری به شدت بمباران می افزود. نه تنها جنگنده های حکومت کابل بمباران می نمودند بلکه نظر به گفته شاهدان عینی طیارات ترانسپورتی هم بمب های بایلری پرتاب می کردند.



هنوز یک هفته از سقوط ثمرخیل نگذشته بود که مجاهدین جبهات مختلف خصوصا جبهات شرقی اضافه از سیصد تن کشته و هزار تن زخمی دادند. تلفات نیروهای حکومتی نیز معادل مجاهدین بود خصوصا نیروهای حکومتی از ناحیه اسیر شدن و فرار سربان به شدت ضربه می دید.



ثمر خیل به آسانی و معجزه آسا سقوط کرد اما این سقوط سر آغاز درگیری و بن بست درد آور برای مجاهدین خصوصا مجاهدین ننگرهار و ولایات شرقی محسوب شد.

Keine Kommentare: