Montag, 19. Februar 2007

شعری از زمان های بمباران کابل


گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی فصل خون
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی
فصل خون

یکطرف دعوای کرسی ریاست میکنی یکطرف آهنگ قتل عام ملت میکنی
یکطرف آیات قرآن را تلاوت میکنی یکطرف خونریزی و جنگ وخصومت میکنی

هرچه میخواهد دلت از بهر ملت میکینی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

تیر های آتشین بالای مردم ریختی بمب های بی هدف بیجا و سرگم ریختی
خون خلق بیگنه را بی ترحم ریختی زهربغض خود برون چون مارو گژدم ریختی

سخت میرنجی اگر گویم رزالت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

سنگ وچوب و آب و خاک شهر خونین کرده ای بام و در را یک قلم از خون رنگین کرده ای
اندرین فن سبقت از یاران پیشین کرده ای این عجب کاین کار ها از خاطر دین کرده ای

قتل مردم را به عنوان عبادت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

خانه خانه شاهد آثار ویرانی توست کوچه کوچه ماتم از اعمال انسانی توست
خود پسندی جوهر احساس وجدانی توست قتل وغارت نقته ارج مسلمانی توست

دایما با خون مظلومان طهارت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

پیش تو فرقی میان خون آب جوی نیست قیمت آنان بچشم تو بقدر موی نیست
گرگ هم مانند تو درنده و بد خوی نیست ما دعاگوی تو هستیم هیچکس بدگوی نیست

از خدا بیزار و با شیطان رفاقت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

ازبک و پشتون وتاجک فرقه سازی کرده ای با کتاب و مکتب اسلام بازی کرده ای
رنگ رنگ کسب وقار و سر فرازی کرده ای تا مقامات ولایت پا درازی کرده ای

میرسد روزی که دعوای نبوت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی


خون آدم پیش تو آب کثیفی بیش نیست در نگاهت مرد و زن مور ضعیفی بیش نیست
وحشت و ویرانگری جرم خفیفی بیش نیست بچه شیطان ترا ماده حریفی بیش نیست

زانکه دستاویز کار خود شریعت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

دل زدستت تاکه خال و خط دنیا برده است عقل وهوش وعلم وفهمت را بیک جا برده است
دین و ایمانت نه پنداری که تنها برده است آدمیت را هم از دست تو جا برده است

بسکه در وحشی گری خویش جرأت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

برتو می زیبد اگر لاف لپ و جپ میزنی هر قدر از طول و عرض خویشتن گپ میزنی
اینکه در وقت ضرورت خویش را خپ میزنی یاکه خود را از کنار راستی چپ میزنی

نوع دیگر گویی ابراز مهارت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

در فنون کشت و خون بسیار لایق بوده ای بی غم از درد سر مخلوق و خالق بوده ای
در سر اندازی تو دارای سوابق بوده ای رهنمای دزد و اوباش و منافق بوده ای

دیگران را اندرین مورد ملامت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

یک درخت از فیر راکت های تو استاده نیست نیست دیوارو دری کز دست توافتاده نیست
غیر ویرانی زخیرات سرت آباده نیست گرچه ویران کردن یک شهر کار ساده نیست

تو مگر این کار را در نیم ساعت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

تا به آسانی کشی از تیغ پاره پاره را طرح کردی اختلاف ازبک و هزاره را
غسل خون دادی دگر این ملت بیچاره را از وطن نومند کرده مردم آواره را

کار های در خور تحسین ملت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

یک نفس آواز مظلومان به گوش تو نرفت داستان کشتن طفلان بگوش تو نرفت
قصه در دادن پیران بگوش تو نرفت داد و فریاد مسلمانان به گوش تو نرفت


بسکه خون خلق را پامال شهرت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

همچو کفتر در هوای خود معلق میزنی دردل از خوشحالی بسیار دم پق میزنی
خون ناحق ریختن را مهر بر حق میزنی عالمانه بین یک ملت خودت شق میزنی

ابتکار تازه ای در راه وحدت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

سختی تار بروتت در پی جبریل نیست زور دست و پای تو دردست و پای فیل نیست
در جهانسوزی خشمت چای قال و قیل نیست یکسرمو از کمالات تو نا تکمیل نیست

مو بمو قانون جنگل را رعایت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

مرد و زن را از وطن اخراج کردی خوب شد خانه هارا یک به یک تاراج کردی خوب شد
پیش تیرت هر چه را آماج کردی خوب شد زود تر آهنگ تخت و تاج کردی خوب شد

میرود فرصت اگر در کار غفلت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

بس که دیدم بار ها سوگند آسان خوردنت نیست فرقی در میان نان و قرآن خوردنت
اینچنین آسان بود خون شهیدان خوردنت نیست مشکل بعد ازین مال یتیمان خوردنت

زانکه از غارت گری احساس لذت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

کوچه کوچه لاشه انسان فراهم کرده ای خانه خانه رنگ رنگ از خون آدم کرده ای
پیکر ملت زبار کشت و خون خم کرده ای کار بربادی کشور را منظم کرده ای

میکشی و زنده میسوزی قیامت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

عاقلانه تاکه تیغ زور گویی آختی بی هراس و با شهامت قتل عام انداختی
مشفقانه بر سر مردم قیامت ساختی گردن خود را به هر صورت که شد افراختی

هر رقم خواهد دلت مشق سیاست میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی


رحمت حق کرده است بر دست و پای تو نزول دوستی بسیار داری با خدا و با رسول
بندگی و نذر و قربانی و خیراتت قبول یک مسلمان نیست از رفتار تو خاطر ملول

دسته دسته خلق را راهی جنت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

راست گویم تاکه تیغ مامون کردی برون داد و فریاد از نهاد مرد و زن کردی برون
نام صلح و امنیت را از وطن کردی برون عاقبت مالی الضمیر خویشتن کردی برون

که بطور مستقل شوق زعامت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

حق مردم را بنام خود مسجل کردنت مرحبا آینه وجدان و صیقل کردنت
نور ایمانت و سر تا پای بل بل کردنت نیست بیجا دعوای چوکی اول کردنت

انی تویی آخر که ترک شان و شوکت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

مهربانی های تو از حد فزون شد یا نشد؟ از در هر خانه جوی خون برون شد یا نشد؟
در دماغت شورش گرم جنون شد یا نشد؟ مرد وزن قربانی توفان خون شد یا نشد؟

با که خالی بار زنبیل نزاکت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

چور و غارت را کمال کامرانی گفته ای قتل و وحشت را نشان قهرمانی گفته ای
ننگ و ذلت را نمود زندگانی گفته ای عقل و منطق را دلیل ناتوانی گفته ای

وقت خود را صرف انواع نصیحت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

چیست پیشت آدمیت معنی بیگانه ای با خدا میثاق بستی خرمن بیدانه ای
عدل و تقوا از روایات کهن افسانه ای بوعلی وقت باشد پیش تو دیوانه ای

همره روح الامین گویند صحبت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

پیش تو دیوار مسجد پایه پل دشمن است در نگاهت مرد و زن از جزو تا کل دشمن است
هرکه نبود عاشق چوروچپاول دشمن است خوب میدانی که خلق شهر کابل دشمن است


زان سبب بوده که بمباران به شدت مینکی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

جان فشانی در ره اسلام کردی واه واه زیر آتش کوچه را تا بام کردی واه واه
منهدم دیوار های خام کردی واه واه پخته کاره های خود اعلام کرده واه واه

رنج ملت میکشی بسیار طاقت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت می کنی

بام و در از دست تو زیر و زبر شد یا نشد؟ کشور ویران ما ویرانه تر شد یا نشد؟
فرد فرد شهر کابل در بدر شد یا نشد؟ مکتب و بازار و مسجد زیر ور شد یا نشد؟

بهر خود جمع آوری اسناد شهرت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

سینه انصاف را با تیر همت دوختی آتش آشوب را مردانه وار افروختی
از شفقت کودکان را زنده زنده سوختی بارک الله این مساوات از کجا آموختی

مرد و زن را عادلانه یک رقم لت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

آنچه گیند از جهنم شمه خوی تو است آیت قهر خدا نقش لب و روی تو است
خوابگاه مادر ابلیس پهلوی تو است روز و شب شبگیر بیچاره دعاگوی تو است

راست در دوزخ روی روزی که رحلت میکنی
گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

Keine Kommentare: