Donnerstag, 15. Februar 2007

استاد فروزی پنجشیری




چگویم ز پنجشیر و پنجشیریان
که این نامور مــــردم قهـــرمان

همــــه دیده پیکار و جنگاورند
به جنگاوری افســــر لشکرند

اگر خــصم باشـد بکردار کـوه
ســــــتوه آورد در بر این گـــروه

همه رعـــد آوا و شـــــیر اوژعند
زین برج و با روی دشـمن کنند

گهی با فـــــلاخن گهی با تبر
گهی بمب و باروت توپ و سکر

ز دژ خــــیم بندند راه گـــــریز
شود روز او چون شبی رستخیز

چنان حمله بر بدسگا ل آورند
عدو را به خم دوال آورند

بگیرند زو درع و برگستوان
زنندش به تیر و به گرز و کمان

به هر سنگری بر به کردار شیر
ابا دشمنان چهره اند و دلیر

به مرداندگی همبر پور زال
تو گویی بوندی همه بی همال

ز ناورد این زمره، با وقار
پناه بردی از بودی اسپندیار

هم ایدر به خوبی بداند جهان
سلحشور و رادند پنچشیریان

ز پنجشیر و آن کوهسار بلند
وزان نام ور مردم ارجمند

از آن سخته کاران با فرهی
که در وصف ایشان کند کوتهی

زبان سخن گستر کاردان
که دیده بسی جنگ جنگاوران

در این دره در روز گاران پیش
دگر بو د دستو ر و آیین و کیش

به مردی و گردی بسقلاب و چین
نبودی چنو در خور آفرین

نه کجکن بدش نام و نی کجکنه
مر این نام کذب آمدش از بنه

دروغست اسطوره ؛ پنج تن
نه باور کند مرد صاحب سخن

شنیدم که پنجشیر را پنجهر
بگفتند در دوره های دگر

اگر هر به معنی آذر ببود
در آنجا نشانی ز آذر نبود

مگر پنج نهر است آنجا عیان
بگویم بدانی تو و دیگران

نخست نهر پارنده دوم دره
سوم نهر شابه که باشد سره

دگر نهر خاواک و پریان بود
که او را خدا خود نگهبان بود

سکندر در آنجا پژولید ژرف
من این را شنیدم بطرز شگرف

بسی دره و سنگ خارا بود
همان در بهاران دلارا بود

بود کوهسارش زمرد نشان
گرو برده از نزهت آسمان

بود دره ها جای جنگی پلنگ
کنام عقابان گذر گاه رنگ

ز هر دره اش جدول آبشار
روان همچو جان در تن هوشیار

همه دلکش و نغز و مینو قرین
به او برفزون احسن و آفرین

بگفتم به آهنگ استاد طوس
سخن را یه زیبایی همچون عروس

وگرنه عوض گشته وضع زمان
دگر گونه شد جنگ جنگاوران

اگر بود رستم درین روز گار
و یا نام ور نیو اسپند یار

دژ آگه بدندی و نابرد بار
فرستادی احسن به سالار کار

سپهدار مسعود با فر و هنگ
کزو عرصه شد بر بداندیش تنگ

چو افراسیابست در کار زار
تهمتن و یا گر د سام سوار

ز او نام گیرند کند آوران
فروزی ز مردانگی در جهان

Keine Kommentare: